نمایش بک تو بلک منسجم و همگنترین کار نمایشی است که تا به امروز از سجاد افشاریان دیدهام. اثری بهاندازه، بیاضافهکاری در جمیع جهات. این همه بر پایه این اصل استوار است که نمایش قابل قبول، نمایشی است که یک خط داستانی یا روایی (خطی یا غیرخطی) قابل پیگیری داشته باشد در کنار اینکه از یک کیفیت متوازن و کمنوسان در جمیع جهات برخوردار باشد.
مراد از کیفیت متوازن و همگن چیست؟ مراد آن است که اثر از ابتدا تا انتها در جمیع جهات و با در نظر گرفتن مجموع مولفههای شکلدهنده به جهان اثر، از یک تعادل برخوردار باشد. مراد از تعادل چیست؟ مراد همسنخ بودن کیفیت اجرای بازیگر، کارگردانی، طراحی صحنه، متن و… در کنار امتزاج این همه با هم در جهت انتقال مضمون و ایجاد اتمسفر و جهان اثر است.
پس با این توضیحات باز هم تاکید میکنم که نمایش بک تو بلک اثری همگن و متوازن است که همه چیزش به همه چیزش میآید. آیا نمایش بک تو بلک اثری عمیق و چندلایه است که بناست مرزهای هنر نمایش در ایران را جابهجا کند؟ قطعا خیر. چنین ادعایی هم قطعا ندارد. آیا این نمایش در دل آثار به شدت متظاهرانه که بیش از آنکه مایههایی از ساختار و مضمون و نوآوری داشته باشند، از لب و دهان بودن و تبلیغات مجازی و مصاحبههای قلمبه و سلمبه برای دیده شدن بهره میبرند، اثری قابل اعتناست؟ بلی حتما.
نمایش بک تو بلک اثری همگن و متوازن است که همه چیزش به همه چیزش میآید. آیا نمایش بک تو بلک اثری عمیق و چندلایه است که بناست مرزهای هنر نمایش در ایران را جابهجا کند؟ قطعا خیر. چنین ادعایی هم قطعا ندارد
جریان اطراف بک تو بلک جریان دو قطبیای است. یک دسته که کمتر کاربلدند و بیشتر حرف زدن و ادا و خطابههای بیمایهای که خودشان هم فهمی از آن ندارند را دنبال می کنند که خب تکلیفشان معلوم است. در جهان این افراد که کمتر دانش دارند و بیشتر مدعی هستند، هرکاری بد است هر موفقیتی زشت است هر درخششی مشکوک است و هر بودنی مسئلهدار.
خب اینها نظراتشان محترم است و نوش جانشان هرطور که هستند. دستهای هم طرفداران دوآتشه و سینهچاک نمایش بک تو بلک هستند که آنها هم نظرشان محترم است و نوش جانشان تمام لذتهایی که از کار میبرند. این قلم اما جریان دیگری را دنبال می کند. اینکه فلان کارگردان یا نویسنده یا بازیگر قبلا چه کرده و کیفیت آثارش چه بوده امری است که می توان مجزا به تحلیلش پرداخت. نگاه صفر و یکی هم در جهان این قلم جایی ندارد. با این فرض این باور را دنبال می کنم که نظرات و تحلیلهای کارشناسی نمیتواند و نباید تکوجهی و تکبعدی باشد.
مواجه شدن با یک اثر و تحلیل جوانب متنوع آن هم باید بر همین اصل استوار باشد. مگر میشود در تهران ۱۴۰۱ زندگی کنیم و تحلیلهایمان بر پایه آثار نمایشی بردوی باشد؟ این به این معناست که سادهانگاری به خرج دهیم و سهل بگیریم؟ قطعا خیر. مراد این است که واقعیتها و پتانسیلهای موجود را بشناسیم، تحلیل و نقد را به کار ببندیم با این هدف که مسیر رشد را طی کنیم؟ دورانی بهتر از این دوره در هنر نمایش ایران نداشتهایم؟ قطعا داشتهایم. قطعا آثار بزرگ و شاخصی در همین ۴ دهه اخیر در ایران روی صحنه رفته است که به دلایلی متنوع و تلخ حالا مجالی برای بروز و ظهور ندارند.
در جای خودش میتوان به این موضوع هم پرداخت. اما امروزی که در آن زندگی میکنیم همین است که موجود است. پس یا باید کمر به قتل و از ریشه زدن تمام آثار متوسط ببندیم یا اینکه اندک دستاوردهای نمایشی را برجسته کنیم تا بلکه باز هم بتوانیم به روزهای اوج و شکوفایی هنر نمایش ایران برگردیم و حتی روزگاری بهتر از آن گذشتهها را تجربه کنیم. این مخلص کلام این قلم است در شیوه روبهرو شدن با آثار نمایشی امروز ایران.
نمایش بک تو بلک دور است از اداهای فرمی و روشنفکرنمایی و جستوخیزهای بیخودی و همه اجزای آن در خدمت ترسیم فضای گرم و همگن نمایش به کار بسته شده است. پیریزی تمام اینها با متنی برآمده از فهمشدگی موقعیت رقم خورده است. متنی که ساده و سرراست یک داستان عاشقانه انتقادی را به عنوان نخ تسبیح نمایش انتخاب کرده و توان به سرانجام رساندن آن را هم دارد و در میانه خودش فراموش نمیکند که چه میخواسته بگوید.
فراموش نمیکند از کجا شروع کرده و به کجا بناست برسد. درگیر ادا و اطوارهای قلابی و غلو شده و فهم نشده نمیرود و ساده و سرراست متن سادهاش را دنبال میکند. متن نه بیجهت سانتیمانتال است و نه بیخود متظاهرانه و پرادا. هرچه احساساتگرایی هست، بهاندازه و در خدمت تمام اجزای داستان و مضمون و فضای حاکم بر آن است. همه چیز ساده است اما همگن و امتزاج یافته. متن و اجرای افشاریان به قاعده و پختهترین متن و اجرا (در مقام بازیگر تئاتر) در کارنامه کاری نمایشی اوست.
پس طبیعتا قدم رو به جلوی افشاریان در قیاس با خودش را باید برجسته کرد و قدر نهاد. مهم رو به جلو بودن است در روزگار عقبگرد داشتن و صرفا لفاظی کردن. احساسات، تخیل، فضاسازی کلامی، صوتی، بازی صدای غایب، کارگردانی جزییات اجرایی، صحنهپردازی، بازی با روشنایی و تاریکی و همه و همه در خدمت یک روایت روان است که کمکم در روح مخاطب رسوخ میکند و تا انتها بدون از دست دادن ریتم و جان و خون کار، همراهیبرانگیز است.
تیرخلاص اما در انتهای نمایش به روح مخاطب اصابت میکند، آنجا که به خودش میآید و همین خودش را تمام قد غرق در فضای نرم و همزمان تلنگرزننده کار و غوطهور در جهان زجرآور شخصیت اصلی داستان میبیند. نمایش بک تو بلک را دیر دیدم اما خوشحالم که دیدمش، چرا که به نظرم یکی از بیاداترین، بیخود روشنفکرنباشترین، تکلیف روشنترین و منسجمترین کارهای نمایشیست که در ایام اخیر تماشا کردهام.
به نظر من
در کل کاری نبود که در انتها آدم میلی برای بلند شدن و کف زدن داشته باشه .
ولی قسمت زیادی از
گفته های جناب مقدسیان هم از اون دیدگاه منطقی و قابل قبول است .