واقعیت این است که هرکسی مخاطب سریالهای اچبیاوست باید سریال Mare of Easttown را به برنامه هفتگی خود اضافه کند؛ زیرا این اولین درام واقعی سال ۲۰۲۱ است که باید آن را تماشا کرد؛ این اثر قطعهای عالی برای نمایش مطالعۀ شخصیت و رمز و رازهای جنایت و ویترینی برای بازیگری است. این سریال جزئیاتی دقیق در طراحی ساختار و شخصیتهای خود دارد و از حضور یکی از بهترین بازیگران عصر حاضر در مرکز داستان خود بهره میبرد؛ همچنین شخصیتهای پیچیده و غنی را برای مجموعهای متنوع از بازیگران شگفتانگیز خود فراهم میکند. برای معرفی کامل سریال Mare of Easttown با فیلیمو شات همراه باشید.
فیلمنامه سریال Mare of Easttown را برد اینگلسبی نوشته است که پیشتر راه بازگشت (The Way Back) را به رشتۀ تحریر درآورده بود. کراگ زوبل سازندۀ انطباق (Compliance) نیز کارگردانی ویژهای بر این اثر داشته است. درنتیجه، سریال Mare of Easttown با بهرهگیری از این دو عنصر قدرتمند و گروه تولیدی باتجربه، فراتر از تنشهای ژانری مرسوم قرار میگیرد. هیاهوی اطراف سریال فروپاشی (The Undoing) را به یاد میآورید؟ این ماجرا قرار است برای سریال کنونی نیز رخ دهد. در دو ماه آینده، همه دربارۀ آن صحبت خواهند کرد و در فصل جوایز سال آینده نیز نام آن را خواهید شنید، بهویژه بازیگر بزرگی که سزاوار تحسین خواهد بود.
ناپدید شدن یا مرگ یک کودک نهتنها مردم، بلکه کل جامعه را تغییر میدهد؛ گویی ناپدید شدن یکسالۀ زنی جوان به نام کیتی بیلی در ایستتون بر تمام شهر تأثیر گذاشته است. کارآگاه مر شیهان (با بازی کیت وینسلت) از این پروندۀ حلنشده رنج میبرد؛ چون مادر دختر گمشده، همکلاسی و دوست دوران دبیرستان او بوده است. به همین دلیل، این ماجرا زندگی او را دوباره از نو تعریف میکند. رابطههای پرتنش و ازدسترفته با کودکان در بسیاری از نوشتههای اینگلسبی دیده میشود. مر چندی پیش پسرش را به دلیل خودکشی ازدستداده و اکنون سرپرستی نوۀ جوان خود را به عهده دارد. مر نگران است که مبادا نوهاش نگرانیها و تنشهای ذهنی و عصبیای همچون پدرش داشته باشد؛ همچنین فرزند دیگری به نام شیوون (با بازی انگوری رایس) دارد و شوهر سابقی به نام فرانک (با بازی دیوید دنمان) که قرار است بهزودی دوباره ازدواج کند. مر که با مادرش هلن (با بازی جین اسمارت) زندگی میکند، به نویسندۀ جدیدی در شهر به نام ریچارد (با بازی گای پیرس) علاقهمند است.
نقد و بررسی سریال میر از ایست تاون
همزمان در شهر اتفاقات دیگری نیز در حال رخ دادن است. ارین مکنامین (با بازی کیلی اسپینی) مادر جوانی است که برای تأمین هزینههای زندگیاش تلاش میکند. او پدر فرزندش را وادار میکند که به وظایف خود عمل کند و به نیازهای پزشکی فرزندشان رسیدگی کند. از سوی دیگر، ارین پدری ناخوشایند به نام کنی (با بازی پاتریک مورنی) دارد؛ شخصی که از هزینههای نوهاش برای خانواده شاکی است و فقط دنبال راه نجات میگردد. راهحل مطرحشده در قسمت اول سریال، درنهایت، در مسیری متفاوت پیش میرود و سراسر شهر کوچک پنسیلوانیا درگیر معمایی جدید میشود. این معما همۀ افرادی را که در بالا به آنها اشاره کردیم درگیر خود میکند، بهاضافۀ افرادی که در ادامه معرفی میشوند:
لوری (با بازی جولیان نیکلسون) بهترین دوست مر، یک خادم کلیسای محلی به نام مارک برتون (با بازی جیمز مکآردل)، یک همکار به اسم دن هاستینگز (با بازی نیل هاف)، کارآگاه کالین زابل (با بازی ایوان پیترز) و یک بازرس که از خارج از شهر برای کمک به آنجا آورده شده است.
از همان اولین صحنههای مر از ایستتون، اتمسفر مکان و حسوحال شخصیتها آنقدر پررنگ احساس میشود که بلافاصله آن را از درامهای تلویزیونی اخیر متمایز میکند و در رتبۀ بالاتری قرار میدهد. ارزشهای تولید این اثر را نمیتوان نادیده گرفت؛ باوجوداین، اگر بگوییم بخش زیادی از قدرت ملموس جهانی که در فیلم احساس میکنیم به حضور وینسلت بازمیگردد، چندان اغراق نکردهایم.
این بازیگر باوجود چندین جایزۀ حرفهای و ستایشهای فراوان، همچنان به حضور تأثیرگذار و قدرتمند خود ادامه میدهد. او لایههای زیادی از شخصیت خود را کشف میکند که بازیگران دیگر نمیتوانند به آن برسند. وینسلت خود را در غم و اندوه آدمهایی که کودکی ازدستدادهاند غرق میکند، بدون آنکه هرگز به دام ملودرام بیفتد. استعداد باورنکردنی او همۀ آدمهای پیرامونش را بالا میبرد، هرچند بازیگران بزرگی مانند جین اسمارت و جولیان نیکلسون نیز او را به چالش میکشند. علاوه بر این، جای خوشحالی است که میبینیم ایوان پیترز در نقشی متفاوت عملکردی خوب و موفق از خود نشان میدهد.
همۀ اجراهای سریال مؤثرند و این اعتباری بزرگ برای زوبل بهحساب میآید که توانسته این شخصیتهای متنوع را به یکدیگر گره بزند. در این سریال، حتی بازیگران نقشهای فرعی، ازجمله آدمهای محلی، واقعی و ملموس به نظر میرسند؛ درحالیکه آنها در مینیسریالهای معمایی مشابه فقط ابزاری در خدمت پیرنگ داستانی هستند.
ما با مجموعهای گسترده روبهرو هستیم. این سریال نمایشی از زندگیهای به هم گرهخورده است که بیشتر در داستانهای تلویزیونی مدرن دیده میشود؛ باوجوداین، جریانها میتوانستند کمی متمرکزتر پیش بروند. اینگلسبی کاراکترهای بزرگسال خود را به خوبی مدیریت میکند، اما به نظر میرسد در ترسیم نحوۀ تعامل و گفتوگوی نوجوانان به آن اندازه موفق نیست. بینندگانی که شیفتۀ معماهای داستانی و لحظههای انفجاری خشونتآمیز هستند شاید احساس کنند که پیرنگ فرعی عاشقانۀ سریال، توجه را از داستان اصلی دور میکند؛ همچنین شاید از خود بپرسند که چرا باید به تماشای شیوون در تمرینات گروه موسیقیاش بنشینند.
اما زوبل و اینگلسبی میدانند که چگونه میان این پیرنگ فرعی شخصیت محور و قطعههای پیرنگ اصلی تعادل ایجاد کنند. اتفاقات عاشقانه و تمرینات گروه موسیقی بهنوعی در برابر خشونتها و معماهای سریال قرار میگیرند. همین بخشها به لطف اجرای برجستۀ بازیگران و متن بیعیبونقص باعث میشوند که افشاگریهای بعدی سریال کوبندهتر باشد؛ زیرا این احساس را به بازیگران میدهند که آدمهای واقعیِ تحتفشار در مکانهای واقعی هستند. همچنین این رویکرد به مضامین سریال عمق میبخشد، زیرا آنها را بهتدریج در خرده داستانهای فرعی گوناگون سریال آشکار میکند.
Mare of Easttown سریالی دربارۀ آسیبهای روحی، اندوه و الگوهای رفتاری است؛ سریالی که به شکاف در خانوادهها میپردازد و ارتباطاتی را بررسی میکند که در جوامع کوچک شکل میگیرند. برخی پیچشهای پیرنگ سریال در اپیزود چهارم باعث شده است که کلیت داستان از نقاط قوت سه قسمت اول فاصله بگیرد؛ درعینحال، همین پیچشها اطلاعاتی دربارۀ شخصیتها به مخاطب میدهند. درنتیجه، احتمالاً مخاطبان با آنها همراه میشوند. نمیتوان با اطمینان گفت که مر از ایستتون در ادامه هم موفق میشود این مسیر را با قدرت ادامه دهد؛ اما دربارۀ اینکه این درام به کجا ختم میشود، میتوانیم اطمینان داشته باشیم. نکتهای هیجانانگیز دربارۀ این سریال وجود دارد: ما فقط دربارۀ حل شدن رمز و رازهای آن کنجکاو نیستیم، بلکه دوست داریم بدانیم این رازها چه تأثیری بر این شخصیتهای جذاب خواهند گذاشت!
منبع: RogerEbert