فیلم روبان قرمز؛ تجربه متفاوت حاتمیکیایی
۱۵ دی سالگرد نمایش کمبازیگرترین فیلم ابراهیم حاتمی کیا است
تماشای روبان قرمز، بلافاصله بعد از فیلم مهم آژانس شیشهای، تقریبا همه را غافلگیر کرد. روبان قرمز تقریبا از هیچ جنبهای یادآور فیلم قبلی حاتمیکیا نبود. هنوز هم میتوان روبان قرمز را یکی از یکّهترین تجربههای فیلمسازی ابراهیم حاتمیکیا دانست. از این جنبه، روبان قرمز را میتوان یکی از کنجکاویترین ساختههای حاتمیکیا قلمداد کرد. به مناسبت سالگرد اکران فیلم روبان قرمز نگاهی انداختهایم به چکیده نقدهایی که در زمان نمایش این فیلم در موردش نوشته شد.
خلاصه داستان فیلم روبان قرمز
داستان فیلم روبان قرمز اینگونه است؛ محبوبه، دختر جنگزده جنوبی که خانوادهاش را در جنگ از دست داده، پس از مدتها به خانه پدریاش که اکنون بیشتر به ویرانهای شبیه است بازمیگردد تا در آنجا زندگی کند. او در بدو ورودش به منطقه، با مرد تندخویی بهنام داود روبهرو میشود که پس از پایان جنگ تاکنون، مشغول پاکسازی منطقه از مینهای زمینی است. داود، محبوبه را بهخاطر برگشتن به منطقه که هنوز قابل سکونت نشده سرزنش میکند ولی محبوبه قصد دارد بماند. او بهطور تصادفی در خانهاش، تانکی را زیر آوار پیدا میکند و تصمیم میگیرد آن را بفروشد. سپس به گورستان تانکی در نزدیکی خانهاش میرود و به نگهبان آنجا که مردی افغانی و تنها بهنام جمعه است پیشنهاد فروش تانک را میدهد. بهزودی، داود و جمعه هردو به محبوبه دل میبندند.
داود که بهدلیل سالها زندگی در انزوا و دوری از وسوسههای مادی، از عشق محبوبه میگریزد، او را از خانهاش بیرون میکند، ولی محبوبه به اتفاق جمعه برمیگردد و نوعی دوئل عجیب میان داود و جمعه رخ میدهد که پیش از کشته شدن یکی از آن ۲، توسط محبوبه خاتمه پیدا میکند. کمی بعد داود بر اثر انفجار مین زخمی میشود و جمعه او را به بیمارستان میرساند. از سویی، محبوبه کماکان خواهان فروش تانک است و جمعه تصمیم میگیرد تانک را به عراقیها بفروشد. داود از بیمارستان مرخص میشود و بر اثر حادثهای، محبوبه به عشق او نسبت به خودش پی میبرد و منقلب میشود. جمعه، تانک را راه میاندازد و وقتی قرار میشود او و محبوبه با یکدیگر عروسی کنند، تانک را به عنوان مرکب عروس تزیین میکند. درست موقعی که جمعه و محبوبه قصد دارند به اتفاق برای ثبت ازدواجشان و فروختن تانک بروند، داود سر میرسد و تازه متوجه قضایا میشود. به دلیل ممانعت داود از رفتن تانک، جمعه با او درگیر میشود و در نهایت، تانک را بدون راننده رها میکند. تانک با خیمه داود برخورد میکند و ناگهان چشمهای از زمین میجوشد. چشمهای که داود ادعا میکرد در آن محل وجود داشته و خشک شده، ولی محبوبه هرگز آن را باور نکرده بود.
بازیگران و عوامل فیلم روبان قرمز
نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا، مشاور فیلمنامه: رضا کیانیان، با همکاری حبیب احمدزاده، فرهاد توحیدی، مدیر فیلمبرداری: حسن پویا، تدوین: هایده صفییاری، موسیقی: محمدرضا علیقلی
بازیگران: پرویز پرستویی، رضا کیانیان، آزیتا حاجیان
جوایز و آمار فروش فیلم روبان قرمز
روبان قرمز در هفدهمین دوره جشنواره فیلم فجر در هر ۲ بخش مسابقه سینمای ایران و مسابقه بینالمللی به نمایش درآمد و در مجموع نامزد ۱۰ جایزه شد که سهم فیلم از این میان ۳ سیمرغ بلورین و یک دیپلم افتخار به شرح زیر بود:
- برنده سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش اول زن در بخش مسابقه بینالمللی.
- برنده سیمرغ بلورین بهترین تدوین در بخش مسابقه سینمای ایران.
- برنده دیپلم افتخار بهترین فیلمبرداری در بخش مسابقه سینمای ایران.
- نامزد جوایز بهترین کارگردانی، بهترین موسیقی متن، بهترین جلوههای ویژه (محسن روزبهانی)، بهترین طراحی صحنه (پرویز شیخطادی)، بهترین صداگذاری (محسن روشن) و بهترین چهرهپردازی (مهرداد میرکیانی).
فیلم روبان قرمز در سومین دوره جشن حافظ و سومین دوره جشن سینمای ایران (هر دو در سال ۱۳۷۸) مورد داوری قرار گرفت که در مجموع تنها یک جایزه به دست آورد. سهم این فیلم حاتمیکیا از جشن حافظ ۸ نامزدی در رشتههای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر مرد (پرویز پرستویی)، بهترین بازیگر زن، بهترین فیلمبرداری، بهترین طراحی صحنه و لباس، و بهترین تدوین بود که البته هیچکدام از جوایز را به خودش اختصاص نداد.
در سومین دوره جشن سینمای ایران (جشن خانه سینما) هم روبان قرمز ۱۰ نامزدی کسب کرد که از آن میان تنها یک جایزه را در رشته بهترین عنوانبندی [تیتراژ] (سید ابراهیم اصغرزاده) به دست آورد. دیگر نامزدیهای این فیلم به شرح زیر است: بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر زن، بهترین موسیقی متن، بهترین فیلمبرداری، بهترین تدوین، بهترین چهرهپردازی، بهترین طراحی صحنه و لباس، بهترین صداگذاری و میکس، و بهترین صدابرداری (محمود سماکباشی).
روبان قرمز در مجموع با واکنشهای مثبتی از سوی منتقدان روبهرو شد. در نظرسنجی ماهنامه فیلم از منتقدانش برای انتخاب بهترینهای هفدهمین دوره جشنواره فیلم فجر (شماره ۲۳۲ ماهنامه فیلم/ اسفند ۱۳۷۷) روبان قرمز این رتبهها را با رای منتقدان این مجله به دست آورد: رتبه دوم بهترین فیلم، رتبه اول بهترین کارگردانی، رتبه اول بهترین فیلمبرداری، رتبه اول بهترین تدوین، رتبه اول بهترین موسیقی متن، رتبه دوم بهترین بازیگر نقش اول زن، رتبه دوم بهترین بازیگر نقش دوم مرد (رضا کیانیان)، رتبه اول بهترین چهرهپردازی، رتبه سوم بهترین طراحی صحنه و لباس، رتبه دوم بهترین صدابرداری، رتبه اول بهترین تیتراژ فیلم.
روبان قرمز از ۱۵ دی ۱۳۷۸ بهطور عمومی اکران شد. با توجه به فضای خلوت و مینیمال فیلم، انتظار فروش چندان بالایی هم از آن نمیرفت. هرچند شاید انتظار میرفت که حضور دوباره زوج پرستویی و کیانیان در فیلمی بهکارگردانی ابراهیم حاتمیکیا (که بهتازگی موفقترین فیلمش را ساخته بود) بتواند گروهی از مخاطبان را به سینما بکشاند. در نهایت روبان قرمز با جذب ۱۹۴ هزار و ۲۴ مخاطب در رتبه سیام پرمخاطبترین فیلمهای سال قرار گرفت.
نقد و بررسی روبان قرمز؛ تغییر مسیر آگاهانه یا سردرگمی؟
یکی از نکاتی که هنگام اکران روبان قرمز توجه منتقدان را به خود جلب کرد، تفاوتهای عمده این فیلم با ساخته قبلی حاتمیکیا (آژانس شیشهای) بود.
شهزاد رحمتی در نقد خود بر این فیلم (شماره ۲۴۷ ماهنامه فیلم/ بهمن ۱۳۷۸) این تفاوتها را چنین جمعبندی کرد: «در سینمای ایران، کمتر پیش آمده که ۲ فیلم پیدرپی از فیلمسازی معتبر و صاحبسبک، بهقدر آژانس شیشهای و روبان قرمز با یکدیگر تفاوت و حتی تضاد داشته باشند. دامنه این تفاوتها – بهرغم برخی شباهتهای موجود میان ۲ فیلم، از جمله حضور پرستویی و کیانیان در هر دوی آنها – بسیار وسیع است و فرم و مضمون و شخصیتها و جغرافیا و… را دربر میگیرد. مثلا داستان آژانس شیشهای جایی در قلب تهران شکل میگرفت ولی داستان روبان قرمز در جزیرهای دورافتاده و فارغ از هیاهوها و تنشهای حاکم بر کلانشهری مثل تهران میگذرد (کلا اولی بسیار وابسته به زمان و مکان خاصش بود، حالآنکه دومی فیلمیست بیزمان و بیمکان)؛ اولی مضمونی بهروز و حساس را بهشکلی صریح و مستقیم دستمایه قرار داده و دومی داستانی انتزاعی و چندپهلو را روایت میکند که البته در لایههای زیرینش نقبی به مسائل جاری روز نیز میزند؛ بخش عمده فیلم اول در محیطی تنگ و محصول میگذرد و دومی فضایی گسترده و بیکران را بهعنوان مکان وقوع داستان، پیش روی تماشاگر میگذارد؛ در اولی با شخصیت (یا درواقع تیپ)های متعدد سروکار داشتیم و در دومی، مینیمالیسمی که فیلمساز به آن روی آورده، باعث شده تا همه چیز حول محور فقط ۳ شخصیت شکل بگیرد؛ در اولی فیلمساز زبانی مستقیم و سرراست برگزیده بود و در دومی با زبانی پیچیده و تمثیلی روبهروییم؛ اولی بهشدت متکی بر کلام است و دومی بهشدت متکی بر تصویر و عناصر بصری؛ و… این تفاوتها را همچنان میتوان برشمرد.»
شهرام جعفرینژاد: «اساسا مایلم ضعف بنیادین روبان قرمز را فقدان پیوندهای علت و معلولی کافی بین نشانههای مجزا و فینفسه معنادار آن بنامم که فراتر از ضعف فیلمنامه یا داستان، گونهای بلاتکلیفی در پیوند بین واقعیت و رویا یا استناد و تجرید است»
اما آیا این تغییر مسیر را باید رویکردی آگاهانه و بهثمر نشسته درنظر گرفت یا نمایانگر نوعی سردرگمی در سینمای حاتمیکیا؟ نظر منتقدان در این مورد یکدست نبود. ایرج کریمی در یادداشت خود پس از نمایش روبان قرمز در جشنواره فیلم فجر (شماره ۲۳۲ ماهنامه فیلم/ اسفند ۱۳۷۷) این فیلم را با آثاری از فیلمسازان همنسلش که در همان دوره به نمایش درآمده بودند مقایسه کرد و به این نتیجه رسید که تکلیف حاتمیکیا با خودش روشنتر از ۲ فیلمساز دیگر است: «حاتمیکیا در فیلم تجریدی و تمثیلی روبان قرمز نشان میدهد که تکلیفش با خاطره جنگ و دشواری سازگار ساختن آرمانهای آن با شرایط اجتماعی امروزین روشنتر از ملاقلیپور و تبریزی در فیلمهای هیوا و شیدا است. این۲ – البته ملاقلیپور به وضعی آبرومندانهتر – به احساسات توسل جستهاند و هر۲ در سکانسهای تبآلوده و هذیانی پایانبخش فیلمهای خود زنان قهرمانشان را با مردگان محشور ساختهاند. حاتمیکیا، در مقابل، دعوت به آشتی با جسم و غرایز، یعنی با زندگی ملموس و مادی، را مطرح کرده است. نمایی از فیلم، آنجا که یک تکه روبان سرخ از پای مجروح و خونین داود آرمانگرا (پرویز پرستویی) آویخته، با همنشین ساختن نماد و واقعیت (نوار سرخ و خون واقعی، بهتنهایی گویای نسبت آرمان و واقعیت در این فیلم است.»
در همان شماره از ماهنامه فیلم، جواد طوسی نظر متفاوتی داشت و این تغییر را نوعی سردرگمی قلمداد کرد: «در فیلمسازان شاخصتر نیز نوعی سردرگمی در ادامه مسیرشان مشاهده میشود. ابراهیم حاتمیکیا بهدنبال فیلم روایی و قصهپرداز آژانس شیشهای، دوباره در روبان قرمز به شکلی افراطی به فرمگرایی و استعارهپردازی روی آورده و بیشتر هوای مخاطبان آنسوی مرزها را دارد تا مخاطبان اینجایی. خوب، تکلیف کسانی که با حاتمیکیای از کرخه تا راین و بوی پیراهن یوسف و آژانس شیشهای تفاهم دارند چیست؟ نمیخواهم با این حرفهایم، چیزی از ارزش و اعتبار روبان قرمز کم کنم. بهویژه که معتقدم این فیلم از نظر کارگردانی، بهترین ساخته حاتمیکیا محسوب میشود. ولی واقعا این نوع بیان سینمایی متکی به فرم، تا چه حد در سینمای فعلی ما جواب میدهد؟»
شهرام جعفرینژاد هم در نقد خود (شماره ۲۴۷ ماهنامه فیلم) بیش از آنکه این تغییر مسیر را مصداق سردرگمی بداند، به پراکندگیهایی در خود فیلم روبان قرمز اشاره کرده و، با ذکر مثالهایی از فیلم، به این نتیجه میرسد که: «اساسا مایلم ضعف بنیادین روبان قرمز را فقدان پیوندهای علت و معلولی کافی بین نشانههای مجزا و فینفسه معنادار آن بنامم که فراتر از ضعف فیلمنامه یا داستان، گونهای بلاتکلیفی در پیوند بین واقعیت و رویا یا استناد و تجرید است.»
فیلم روبان قرمز؛ ترکیبی از حاتمیکیا، بورخس و کروزوئه!
احمد طالبینژاد در یادداشت خود در مورد روبان قرمز (شماره ۲۳۲ ماهنامه فیلم) به ترکیب یک قصه مشهور با دغدغههای حاتمیکیا در این فیلم اشاره کرده و فیلم را، از نظر مضمونی، متفاوت با آثار قبلی این فیلمساز دانست: «ابراهیم حاتمیکیا از تلفیق قصه مزاحم اثر خورخه لوییس بورخس نویسنده فقید آرژانتینی و دلمشغولیهای خودش، فیلمی ساخته است بهنام روبان قرمز که فیلم عجیب، غریب و مفصلی است. این صفت «مفصل» را بهعمد بهکار میبرم، چون تنها اشکال فیلم طول و تفصیل آن است، وگرنه بقیه چیزهایش همه درست و در حد استاندارد است. ضمن اینکه برخلاف گذشته حاتمیکیا در این فیلم جسورانه به ستایش عشق و زندگی پرداخته و از جنگ و نیستی تبری جسته است. مبارک است انشاالله».
احمد طالبینژاد: «تنها اشکال فیلم روبان قرمز طول و تفصیل آن است، وگرنه بقیه چیزهایش همه درست و در حد استاندارد است. ضمن اینکه برخلاف گذشته حاتمیکیا در این فیلم جسورانه به ستایش عشق و زندگی پرداخته و از جنگ و نیستی تبری جسته است. مبارک است انشاالله»
شهزاد رحمتی هم در همان شماره به نزدیکی روبان قرمز به داستان بورخس (عاشقانه غریبی که منبع الهام مسعود کیمیایی در فیلم غزل هم بود) اشاره کرد: «روبان قرمز غیرمنتظره بود و غافلگیرکنندهترین فیلم جشنواره که بهترین فیلم حاتمیکیا، بهترین فیلم جشنواره امسال و یکی از بهترینهای سینمای ایران است. حاتمیکیا با روایت داستانی که قصه مزاحم بورخس را بهخاطر میآورد، با قرار دادن ۳ شخصیت عجیب در دل موقعیتی نامتعارف، مثلث عشقی غریبی را تصویر کرد و فیلمی ساخته که اگر بخواهیم آن را در یک کلام خلاصه کنیم، کلمه «قدرتمند» مناسبتر از همه بهنظر میرسد. فیلم، چندلایه و سرشار از لحظههای سینمایی ناب و بازیهای درخشان است.»
اما ارتباط میان روبان قرمز و داستان مشهور رابینسون کروزو هم نکتهای بود که مورد توجه منتقدان قرار گرفت. ایرج کریمی و شهزاد رحمتی از جمله منتقدانی بودند که در زمان اکران عمومی روبان قرمز به این شباهت اشاره کردند. بهعقیده رحمتی (در شماره ۲۴۷ ماهنامه فیلم)، شباهت روبان قرمز و رابینسون کروزو، فیلم حاتمیکیا را به ایدهای نقیض داستان مشهور دانیل دفو میرساند: «از جنبههایی میتوان روبان قرمز را بهنوعی قرینه رمان رابینسن کروزو (دانیل دفو) بهحساب آورد. گذشته از ریخت و ظاهر رابینسن کروزوییِ داود تا اواخر فیلم و تنها یار و همدم او که همچون رفیق بومی رابینسن کروزو، جمعه نام دارد و این حقیقت که درواقع مکان وقوع ماجرای فیلم یک جزیره است، بازی ظریفی نیز با مضمون این رمان شده که بهنوعی نقیض آن بهحساب میآید: رابینسن کروزو بهمرور میآموزد که چگونه میتواند مستقل و بینیاز زندگی کند و صرفا بر فردیت خویش متکی باشد، ولی داود بهتدریج به این حقیقت پی میبرد که انسان برای زیستن نیازمند دیگران است.»
ایرج کریمی هم در همان شماره به عمدی بودن انتخاب نام جمعه برای شخصیتی که رضا کیانیان بازی میکرد اشاره کرده و آن را نشاندهنده نسبتی میان روبان قرمز و رابینسون کروزو دانست: «انتخاب نام جمعه برای مرد افغان، بیگمان عمدی بوده است؛ زیرا داود نوعی رابینسون کروزو است. حتی از این دیدگاه که قصه رابینسون کروزو داستان کشف فردیت در پی افول قرون وسطا و سر برآوردن دنیای جدید بوده نیز عمدی بودن انتخاب نام جمعه مسلمتر میشود. زیرا روبان قرمز نیز حکایت کشف فردیت از لحاظ توجه یافتن فرد (داود) به طبیعت و غرایز خود است. تمایلی که او به زن جوان نشان میدهد و از جمعه میخواهد تا برای او به خواستگاریاش برود، حاکی از آن است که «مادر/ زمین» جای «زمین گناهآلوده» را در ذهن و قلب او گرفته است. ما حق داریم که زن جوان را با توجه به ورودش در لباس مبدل بارداری و مقصدش که خانه پدرشاش در منطقه است نماد «مادر/ زمین» بگیریم.»
مضامین اصلی روبان قرمز
پس از اکران برخی از فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا، عدهای از منتقدان اتهام یکطرفهبودن دیدگاههای منتقلشده در آن آثار را متوجه حاتمیکیا دانستهاند. این اتهام حتی پس از نمایش تحسینشدهترین فیلم حاتمیکیا (آژانس شیشهای) هم مطرح شد. اما ناصر صفاریان (در شماره ۲۴۷ ماهنامه فیلم) اعتقاد داشت که روبان قرمز را نمیتوان از این جمله آثار دانست: «با تماشای روبان قرمز، نگرانی حاصل از آژانس شیشهای رنگ میبازد. پس از آن فیلم یکسویه – که با دنیای همیشگی حاتمیکیا بیگانه مینمود – دوباره شاهد نگاهی آسمانی هستیم. دوباره حق میان آدمها تقسیم شده و دوباره همه حق نزد همه آدمهاست.»
ناصر صفاریان: «با تماشای روبان قرمز، نگرانی حاصل از آژانس شیشهای رنگ میبازد. پس از آن فیلم یکسویه – که با دنیای همیشگی حاتمیکیا بیگانه مینمود – دوباره شاهد نگاهی آسمانی هستیم. دوباره حق میان آدمها تقسیم شده و دوباره همه حق نزد همه آدمهاست»
اگر صفاریان به نگاه آسمانی موجود در فیلم اعتقاد داشت، شهزاد رحمتی (در همان شماره ماهنامه فیلم) تفاوت روبان قرمز با آثار قبلی حاتمیکیا را در حرکت از آسمان به زمین میدانست. البته اگر توضیحات کاملتر او را بخوانیم میفهمیم که حرف او در تضاد با نکتهای قرار ندارد که صفاریان مطرح کرده بود: «اگر در فیلمهای پیشین او، داستان و عناصرش و همراه با آن شخصیتها در مسیر گسترش خویش، بهتدریج سیری آسمانی مییافتند و درواقع از زمین به آسمان سوق داده میشدند (بهعنوان نمونهای کاملا بارز، میتوان برج مینو را بهیاد آورد)، در اینجا این سیر بهگونهای معکوس شکل میگیرد؛ یعنی از آسمان به زمین. این حرکت، به یکی از درونمایههای اصلی اثر، یعنی تقابل و تعامل وجه زمینی و آسمانی انسان شکل میبخشد که بهخصوص در شخصیت داود که بهنظر من شخصیت محوری فیلم است… پا میگیرد. داود در طول فیلم، از شخصیتی درونگرا که با گذشته، آرمانها و رویاهایش دلخوش است، به انسانی خاکیتر و واقعبینتر تبدیل میشود که میآموزد وجه زمینی وجودش را هم بپذیرد و حتی محترم بشمارد.»
پیچیدگی قضاوت در مورد شخصیتهای فیلم در نوشتههای دیگر منتقدان هم مطرح شد. محمد شکیبی این پیچیدگی را چنین مطرح کرد: «محبوبه در بین دو مرد مرموز، یکی آرام و تودار و دیگری عصبی و خشن، سرگردان است و بههرسو که متمایل میشود نیمنگاهی به جانب دیگر دارد. اما در پایان، آنکه از صلح و آرامش میگوید و دغلکار جلوه میکند و داود خشونتطلب به چشمه آب حیات دست مییابد.»
شهرام جعفرینژاد هم به دوگانه داود/ جمعه و لزوم انتخاب محبوبه از میان این دو مرد اشاره کرد و بخشی از پیچیدگی شخصیتپردازی در روبان قرمز را بازتاب داد: «محبوبه، این تجسم شور هستی در حال با کدامیک باید همراه شود؟ گذشته یا آینده؟ فیلم – و حاتمیکیا همچون همیشه – میگوید با آینده. اما با پاس داشتن حرمت گذشته و بهیادداشتن بهایی که برای این زیستن دوباره پرداخت شده است (مضمون تقریبا تمامی فیلمهای اخیر حاتمیکیا – البته از زاویههای گوناگون – که بهجاست مانند دگردیسی سینماییاش پس از جنگ، بار دیگر مختصر تکانی بخورد.) داود، رزمندهای تنها – یا تنهامانده – از جنگی ویرانگر است که جز معادلات جنگی راه و رسمی نمیشناسد و با ریش انبوه – خاطره گذر سالیان – و ظاهر ژولیدهاش، بار یک دنیا خستگی را بر چهره دارد و بر فراز خندقی هزارتو مانند، همچنان گذشته را پاس میدارد، بیآنکه هیچگاه آینهای داشته باشد تا بتواند در آن به خود بنگرد. جمعه نیز خسته و درمانده و داغ همسر بر پیشانی، از کارزار خشونتهایی دیگر آمده (که با پیوند به مسائل روز افغانستان، مفهوم تحجرستیزی اثر را گستردهتر کند یا با ادای دین به رابینسن کروزو مفهوم فردیت خلاق در جزیره جداماندهای بهنام دنیا را خاطرنشان سازد یا هر ۲؟)، اما او مرد ساز و فن و گفتوگو و زیستن در آینده است که عینک ظریفش، گونهای فرهیختگی به چهرهاش میدواند و آرایش منظم تانکهای فرسوده در پیرامون و وسایل اتاقش نشان از منطق و قانون دارد.»
درونمایه گذشته در مقابل آینده مستقیما در دل دیالوگهای فیلم هم مطرح میشود که البته جعفرینژاد آن بخش را از جمله قسمتهای شعاری روبان قرمز دانسته است.
برخی از منتقدان هم به نکات جالب دیگری در پرورش شخصیتها اشاره کردند. بهعنوان مثال ناصر صفاریان شباهتی را میان داودِ روبان قرمز و داود پیامبر ردیابی کرده بود: «نام داود ما را بهیاد داود پیامبر میاندازد. تصویر هم این را تایید میکند. داود نبی، قویهیکل و پرزور بود و جنگهای معروف میان طالوت و جالوت، طبق نوشته تورات با جنگ یکتنه او با جالوت به پایان رسید. او مرد پرزوری بود که در کنار خشونت جنگیاش، شاعر بود و اهلِ دل. از او کتابی بهنام مزامیر بهجای مانده، که در فرهنگ معین دربارهاش آمده: «مشحون از الهامات غنایی است». داودِ حاتمیکیا هم در کنار خشونت – شاخص در نیمه اول – اهل دل است و در خلوت خودش، نقش عشق بر دیوار حک میکند.»
ویژگیهای ساختاری روبان قرمز
روبان قرمز فیلمی بود که کیفیت اجرایی آن بهشکل فاحشی جلبنظر میکرد. بنابراین عجیب نبود که بسیاری از منتقدان از جنبههای متعددی به ساختار کلی این فیلم پرداختند. مجید اسلامی در توضیح خود پس از تماشای روبان قرمز در جشنواره فجر (شماره ۲۳۲ ماهنامه فیلم) بهشکلی فشرده به پختگی کار حاتمیکیا و البته برخی از ضعفهای فیلم اشاره کرد: «پختگی کارگردانی حاتمیکیا در روبان قرمز که در کنار برج مینو بهترین کار او بهحساب میآید ولی در لحظاتی کوتاه (مثل رویای عروسی زن) دچار اختلاط سبکی میشود و بهنظرم برداشت تئاتری رضا کیانیان از نقش آن افغانی لطمهای اساسی به فیلم زده (این افغانی چرا شبیه رضا کیانیان حرف میزند؟)»
سعید عقیقی: «بهنظر میرسد که موفقیت فیلم بههنگام اجرا، بهمراتب بیش از روی صفحه کاغذ بوده و فیلمنامه بهدلیل فقدان تمرکز بر ایدهها، نتوانسته چنانکه باید، منطق حضور شخصیتها را توجیه کند»
محمد شکیبی هم میان روبان قرمز بهعنوان یک فیلم عاشقانه و بهعنوان فیلمی متفکرانه تمایز قائل شد: «روبان قرمز بهعنوان یک درام عشقی که در محیط و شرایطی رمزآلود و کمی ترسناک میگذرد، اثری موفق و خوشساخت است و شباهت نسبیاش به یکیدو فیلم سینمایی و داستان خارجی نیز چیزی از ارزشهای آن نمیکاهد. اما بهعنوان یک اثر متفکرانه که قرار است حرفهای مهمی برای گفتن داشته باشد، متناقض و سردرگم بهنظر میرسد و حداقل اینکه مفاهیم باطنی فیلم دشواریاب است. بازیگران فیلم اگرچه در آفرینش نقشهایی جذاب موفق عمل کردهاند اما شخصیتها از واقعیت وجودی و عینی خود جدا و بهنوعی استیلیزه شدهاند: نه مرد افغانی جز در ظاهر آنقدرها افغانی بهنظر میرسد و نه محبوبه ویژگیهای یک زن عادی بومی را دارد. تنها آن جنگجوی سابق که اکنون نیمی مجنون و نیمی عارف بهنظر میرسد، شخصیت یکدستتر و عینیتری دارد.»
سعید عقیقی اعتقاد داشت که کیفیت روبان قرمز بیشتر مدیون ویژگیهای اجراییاش است تا فیلمنامه: «بهنظر میرسد که موفقیت فیلم بههنگام اجرا، بهمراتب بیش از روی صفحه کاغذ بوده و فیلمنامه بهدلیل فقدان تمرکز بر ایدهها، نتوانسته چنانکه باید، منطق حضور شخصیتها را توجیه کند. بنابراین، فیلم تا حد زیادی از کاستیهای فیلمنامهاش لطمه خورده، اما در عوض، قابلیتهای اجرایی فراوانی به کمکش آمده است.»
یکی از ویژگیهای اجرایی روبان قرمز که مورد توجه برخی از منتقدان قرار گرفت، استفاده حاتمیکیا از امکانات پرده عریض با استفاده از قطع موسوم به اسکوپ بود. بهعقیده ناصر صفاریان، این انتخاب کاملا آگاهانه بود و به پرورش موضوع اصلی داستان کمک کرد: «روبان قرمز ماجرای ۳ آدم است، ۳ آدم تنها و بیکس. ماجرای این آدمها در کادر اسکوپ تصویر شده. وقتی این آدمها را در قاب تصویر میبینیم، دورتادورشان خالی است و این خالی بو دن، نشانهای است از تنهایی آنها و اینکه کسی دوروبرشان نیست. کادر اسکوپ در این فیلم در خدمت موضوع است.»
خود حاتمیکیا هم در گفتوگو با ماهنامه فیلم (شماره ۲۴۷) نظر جالبی را در مورد استفاده از امکانات اسکوپ در روبان قرمز مطرح کرد: «من مدعی هستم که این اولین فیلم اسکوپ سینمای ماست. فیلمهای دیگر، مثل عروس و حماسه مجنون اسما اسکوپ هستند، اما میتوانند اسکوپ نباشند و هیچ اتفاقی هم نمیافتد.»
روبان قرمز بهعنوان یک فیلم وسترن
بدون شک علاقهمندان جدی تاریخ سینما بعد از تماشای فیلمهای اسکوپ بهیاد گروههایی از فیلمها میافتند که، بهخصوص در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، با استفاده از امکانات اسکوپ ساخته میشدند. بهطور ویژه میتوان به چرخه فیلمهای پرهزینه تاریخی و البته دستهای از فیلمهای وسترن اشاره کرد. بعد از نمایش روبان قرمز هم بسیاری از منتقدان به شباهت میان روبان قرمز و سینمای وسترن اشاره کردند و البته قطع اسکوپ تنها شباهت موجود نبود. ناصر صفاریان به برخی از این شباهتها اشاره کرد: «یک بیابان، دو تا آدم و دوئل؛ شما را بهیاد چه چیزی میاندازد؟ سینمای وسترن؟ وسترنرها آدمهای تنهایی هستند که در دل بیابان زندگی میکنند. بهدلیل همین شباهت است که حاتمیکیا اینگونه فضاسازی کرده و حتی صحنه زیبای مباهله را هم به سبک فیلمهای وسترن، مانند یک دوئل از کار درآورده، و حتی در تدوین نماهای مربوط به این صحنه، قواعد سینمای وسترن رعایت شده است.»
ایرج کریمی هم شباهتی مضمونی میان روبان قرمز و سینمای وسترن را یادآور شد: «روبان قرمز را شبیه به فیلمهای وسترن (بهویژه با توجه به کادر اسکوپ و طبیعت خشن لوکیشن آن) دانستم. از این لحاظ هم معتقدم که گزینش حاتمیکیا عمدی بوده، زیرا رابطه میان انسان و طبیعت، مورد توجه او بوده و این رابطه از مضمونهای اصلی در ژانر وسترن هم هست.»
سعید عقیقی هم با تاکید بر شباهتی که میان روبان قرمز با سینمای وسترن (بهخصوص وسترنهای سرجو لئونه) وجود دارد، بحث را به تفاوت روبان قرمز با آژانس شیشهای کشاند و البته برخی از نقاط قوت و ضعف این فیلم هم اشاره کرد: «ابراهیم حاتمیکیا در تجربهای کاملا متفاوت با آژانس شیشهای، به سرزمینی دورافتاده قدم گذاشته تا شخصیت اصلیاش را در فضایی نزدیک به وسترنهای سرجو لئونه رها کند و به نظاره منازعهشان بنشیند. تفاوت این تجربه با فیلم قبلی، فقط در محیط و محدودیت شخصیتها نیست. روبان قرمز بهنحو آشکاری از مفهوم «غرابت» برای بهتصویر کشیدن روابط آدمهایش استفاده میکند، تاحدی که وقتی میخواهد به ایدههای فیلمهای گذشته نزدیک شود و حس «جبههای بودن» داود را دوباره به بینندهاش یادآوری کند، کمی دچار اشکال میشود. ظاهرا قصد این بوده که همهچیز با گذشته متفاوت باشد. بنابراین، فیلم حس ناکجاآبادی بودن خود را تثبیت میکند و تا حد زیادی هم در القای این حس موفق میشود، اما وقتی که دوباره میخواهد به آن بازگردد (مثل جایی که داود بهیاد زمان جنگ و دوستانش میافتد)، کمی حس تشتت بر فیلم حاکم میشود.»
ویدیوکلوپ فیلیموشات | مرور فیلمهای دوستداشتنی
نتیجهگیری
سینمای حاتمیکیا در بسیاری از موارد سینمایی غریزی است. او از جمله فیلمسازانی است که بسیاری از صحنههایش را با اتکا به عواطفش نوشته و کارگردانی میکند. این کار مثل یک تیغ دو دَم عمل میکند: از یکطرف در مواردی به خلق لحظاتی بسیار گیرا منجر شده و از سوی دیگر اکثر فیلمهای او را آکنده از لحظاتی رو و شعاری کرده. روبان قرمز هم، مثل اکثر آثار حاتمیکیا، از این شعاریبودن ضربه خورده اما یک جور قدرتنمایی تکنیکی هم در آن قابل مشاهده است. از نظر سبک اجرایی، روبان قرمز از جمله فیلمهای متفاوت ابراهیم حاتمیکیا است و به همین دلیل، گروهی از سینمادوستانی است که ممکن است چندان به سینمای این فیلمساز علاقه نداشته باشند هم میتوانند از تماشای روبان قرمز لذت ببرند. شاید این مهمترین دلیل برای ترغیبشدن ما به تماشای روبان قرمز باشد.