حالا و بعد ازاکران فیلم ایستاده در غبار در سال ۱۳۹۴، و در طی کمتر از ۱۰ سال محمدحسین مهدویان به چنان جایگاهی در سینمای ایران دست پیدا کرده که با تیم همیشگی و ثابت تولیدیاش، به راحتی میتواند پروژههای دلخواه خودش اعم از سینمایی و سریال را به سرانجام رسانده و نامش را در میان فیلمسازان پر کار این سالها به ثبت رساند. مینی سریال سقوط بعد از موفقیت مجموعه زخم کاری در سال ۱۴۰۰، این بار نام تدوینگر همیشگی مهدویان را بهعنوان کارگردان در پیشانی تیتراژ این مجموعه همراه خود دارد و فیلمساز پرکار جوان این روزها تصمیم گرفته به نام مشاور کارگردان در این پروژه بسنده کند.
پروژه جاهطلبانه و بزرگی که به راحتی میتوان حتی در همین قسمت اول نیز در جای جای آن ردپای مهدویان و علاقمندیهای او را ردیابی کرد (ماجرای دندان پوسیده آیسان که او را به استفاده از مسکن و دارو برای تسکین درد وا میدارد، انگار که مستقیما از فیلم مرد بازنده، بعنوان آخرین ساخته سینمایی مهدویان به سریال سقوط راه پیدا کرده است). موسیقی پر حجم حبیب خزایی فر که به سیاق آثار پیشین مهدویان، وظیفه فضاسازی و القاء حس ترس و تهدید را به تماشاگر بعهده داشت، در اینجا نیز همپای با شک و تردید شخصیت اصلی داستان (آیسان با بازی تحسین برانگیز الناز ملک که نوید یک کشفی جدید از ظهور ستارهای آیندهدار و خوش آتیه برای سینمای ایران است) به پیش رفته و التهاب موجود در صحنه نمایش را به تماشاگر منتقل میکند.
سریال سقوط با آن شروع با طمانینه و پر از شرح و تفصیلش که میکوشد تصویری ملودراماتیک از رابطه عاشقانه زوجی جوان را به نمایش بگذارد، شاید برای تماشاگر عجول و بیصبری که در هر لحظه از اثر به دنبال وقوع یک حادثه و ماجرای تازهای برای پیگیری است کمی کسالتبار و پر از صحنههای تکراری به نظر برسد، اما با گذشت زمان و پیشرفت داستان، این شک و تردید آیسان نسبت به وضعیت موجود است که به آن پایانبندی غافلگیر کننده و غیر قابل حدس پیوند خورده و تماشاگر را برای تماشای قسمت بعدی کنجکاو و مشتاق میکند.
طبیعی است که قضاوت درباره یک مینی سریال ۹ قسمتی، آنهم با اتکا به تماشای قسمت اولش نمیتواند ما را به داوری درست و صحیحی از آنچه که پیش روی ماست برساند، اما برای داستانی که در ذات خودش امکان و استعداد بسیار زیادی را برای شعارزدگی و توسل به تیترهای ژورنالیستی مد روز را برای فیلمساز فراهم کرده است، تلاش درست کارگردان و فیلمنامهنویس بر روی داستانپردازی و خودداری آنها از قربانی کردن درام به پای حرفهای گل درشت مرسوم در نشستها و جلسات سیاسی، موفقیت بزرگی به شمار میآید.
تعلیق موجود در اثر که ناشی ازابهام و ارائه اطلاعات قطرهچکانی و گاه گمراه کننده درباره ماهیت درونی شخصیت ژاکان (با بازی سجاد بابایی) است، موتور محرک قسمت اول سریال را تشکیل داده که گرچه با توجه به مدت زمان ۸۰ دقیقهای این اپیزود کافی به نظرنمیرسد، اما میتواند مخاطب را همپای با کشفیات جدید آیسان و شک و تردید او که آرام آرام به وحشت نیز میگراید، تا به انتها همراه سازد.
رنگآمیزی گرافیک ابتدایی سریال سقوط که تلفیقی از ابرهای تیره و تار آسمان و جرقههایی از سرخی آتش را پیش روی تماشاگر میگشاید، در هماهنگی هولناکی با پرچم سیاه داعش، گویی تصویرساز قلبهای تیرهای است که بیهیچ عطوفتی، نور و روشنایی را به اسارت گرفته و تاریکی را به پیروانش و مردم سرزمینهایی که در حال فتح آن هستند هدیه میدهند. نکته مهمی که گویی مضمون اصلی و درونی سریال سقوط هم دقیقا در همین مسیر است که پیریزی و قابل ردیابی شده است. جایی که در آن قرار است شاهد نبردی هولناک میان تاریکی و روشنایی باشیم.
پی نوشت:
بازیگر به شهادت معنای نامش، قرار است چیزی را تصویر سازه کرده و جلوی چشمان تماشاگران قرار دهد که تا حد زیادی از رفتار و گفتار و سبک زندگی روزمره او به دور است. طبیعی است وقتی یک بازیگر، اصول و قوانین جایی که در آن زیست میکند را زیر پا بگذارد، مشمول مجازاتی خواهد شد که قوانین همان کشور وضع کرده است، اما اینکه یک مجموعه و ثمره تلاش چندین نفر تحت تاثیر اعمال او قرار گیرد، از آن دست رویکردهای عجیب و غیرقابل پذیرشی است که ذهنیت جامعه باید نسبت به آن تغییر کند.