گفت‌وگویی با ستاره هری پاتر اما درباره جدیدترین فیلم‌ها و کارهایش

دنیل ردکلیف: هیچ‌کس آدم بد داستان خودش نیست

پسری که زنده ماند. جسدی که بی‌اختیار است. نویسنده‌ای بزرگ چون آلن گینزبرگ. مردی که کله‌اش شاخ درمی‌آورد؛ و به‌زودی در نقش ال یانکوویچ عجیب. دنیل ردکلیف واقعاً رزومه‌ای به‌هم زده است و زمانی که به گستره و تنوع نقش‌هایی دقت کنیم که در آن‌ها هنرنمایی کرده است، می‌بینیم که به‌سختی بازیگری می‌تواند از پس ستاره فیلم‌های «هری پاتر» بربیاید.
او در فیلمی که تازگی از وی منتشر شده، یعنی «شهر گمشده» (The Lost City) در قالب یک آدم‌بد تمام‌عیار قرار گرفته است؛ میلیاردری غیرعادی به نام ابیگیل فِرفَکس که نویسنده‌ای به نام لورتا سِیج (سندرا بولاک) را می‌دزد به این امید که او راهنمای وی برای رسیدن به گنج گمشده شهری باستانی شود که از آن در یکی از کتاب‌هایش نام برده است.
دنیل ردکلیف در این گفت‌وگو با بن تراویس از «امپایر»، علاوه بر «شهر گمشده»، درباره فیلم‌های محبوبش از سندرا بولاک، علاقه‌اش به فیلم‌هایی نظیر «مومیایی»، دورهمی بیستمین سالگرد نمایش فیلم‌های «هری پاتر» و موضوع‌های بسیار دیگری صحبت کرده است که این‌جا بخش‌های مهم‌ترشان را می‌خوانید.

  • تو در نقش آدم‌بد «شهر گمشده» بازی کرده‌ای که نام شگفت‌انگیزی دارد: ابیگیل فِرفَکس. چطور با این پروژه آشنا شدی؟

دنیل ردکلیف: فیلمنامه را خواندم! حوالی ماه مارس سال گذشته بود که فیلمنامه برایم ارسال شد و از ماه ژوئن یا ژوییه بود که فیلمبرداری شروع شد. من یک قاعده کلی دارم برای خودم: در فیلم‌هایی بازی کن که خودت آن‌ها را تماشا خواهی کرد. وقتی این فیلمنامه را خواندم تازه اولین فیلم «مومیایی» (The Mummy) را دوباره تماشا کرده بودم. یادم هست که حین تماشا به این نتیجه رسیده بودیم که «دیگر چنین فیلم‌هایی تولید نمی‌شوند! و این غم‌انگیز است.» بنابراین وقتی این فیلمنامه را خواندم بلافاصله گفتم: «این یکی از آن فیلم‌هاست.» در ضمن زمانی که فیلمنامه را می‌خواندم مشخص شده بود که نقش‌های اصلی را ساندرا (بولاک) و چنینگ تِیتوم بازی می‌کنند و همین موضوع باعث شد که مطمئن شوم این فیلمی است که دوست دارم آن را ببینم. می‌خواستم ایفای نقش این دو را در فیلم ببینم، پس اگر خودم هم بخشی از این پروژه می‌شدم که خیلی بهتر بود. درباره بازی در نقش ابیگیل فرفکس هم باید بگویم که ما سر صحنه با نام شخصیت‌های‌مان در هتل اتاق گرفتیم؛ و برای همین در هتل نیز با اسامی شخصیت‌های فیلم صدا می‌شدیم یا همدیگر را صدا می‌کردیم که تصمیم خوبی بود.

  • در این فیلم نقش یک جامعه‌ستیز بدذات اما جذاب و خوش‌تیپ را بازی کردی. چه احساسی داشتی وقتی پیشنهاد بازی در چنین نقشی را دریافت کردی؟

اوه، عالی بود. فکر می‌کنم کارگردانان به ۲ شیوه مرا تصور می‌کنند. البته شاید الان کم‌تر شده باشد اما به‌خصوص پس از بازی در فیلم‌های «هری پاتر» بود که چیزی حدود پنجاه درصد کارگردان‌ها مرا فقط و فقط به عنوان هری می‌دیدند؛ و نیم دیگرشان هم از فرصت نمایش من در قالب شخصیت‌های متفاوت به تماشاگران هیجان‌زده می‌شدند. از دل همین گروه دوم بود که نقش یک آدم‌بد جامعه‌ستیز به من پیشنهاد شد که به نظرم آدم بامزه‌ای هم هست. تمام انگیزه‌های او کیفیتی به‌شدت ترحم‌برانگیز دارند. بدیهی است که ایده شکل‌گیری چنین شخصیتی این بوده که هیچ‌کس، آدم‌بدِ داستان خودش نیست. پس او فکر می‌کند آدم خیلی خوب و خوشایندی است که وقتی شخصیت سندرا (بولاک) را می‌دزدد می‌گوید: «اگر واقعا بهش فکر کنی، می‌بینی که ربوده‌شدن باحاله! اگر واقعا متوجه بشی که چه فرصت خوبیه.» این بُعد بسیار مفرح این شخصیت برای من بود. تازه همکاری با سندرا و چنینگ (تِیتِم) و بازی کردن با آن‌ها در چنین صحنه‌هایی هم بود. من آشکارا با – و در – فیلم‌های «هری پاتر» بزرگ شدم، کنار مگی اسمیت و ریچارد هریس و تمام بازیگرانی که واقعا افسانه‌ای و شگفت‌انگیزند. من از جایگاه این بازیگران آگاه بودم ولی شناختی از کارنامه و نقش‌آفرینی‌های آن‌ها نداشتم؛ به عنوان نمونه تا دوازده‌سالگی «مردی به نام اسب» (A Man Called Horse) را تماشا نکرده بودم (وسترنی با بازی ریچارد هریس محصول ۱۹۷۰). همکاری با سندی (سندرا بولاک) برای من از لحظه‌های تلنگرمانند بود چون با دیدن بازی‌های او بزرگ شده بودم و اصلا مدت‌ها بود که طرفدارش بودم. پس همبازی شدن با او در یک فیلم هنوز هم برای من خارج از تصور و هوش‌ربا است.

دنیل رادکلیف در فیلم شهر گمشده

  • با کدام فیلم سندرا بولاک بزرگ شدی؟

راستش را بخواهید اکشن و تریلر «سرعت» (Speed؛ محصول ۱۹۹۴) را خیلی دیر دیدم؛ احتمالا همین چند سال پیش! فیلم واقعا خوبی است اما از دیگر فیلم‌های محبوبم از او نام می‌برم: یادم هست که فیلم اکشن و کمدی «دختر شایسته» (Miss Congeniality؛ محصول ۲۰۰۰) را در سینما دیدم؛ یا کمدی عاشقانه «وقتی خواب بودی» (While You Were Sleeping؛ محصول ۱۹۹۵) یا درام جنایی و زندگی‌نامه‌ای «بدنام» (Infamous؛ محصول ۲۰۰۶) که در آن با توبی جونز همبازی شد و داستانی درباره کاپوتی را بازی کردند. او چنین کارنامه شگفت‌انگیزی دارد. «وقت خواب بودی» از بسیاری جهات یک کمدی رمانتیک تمام‌عیار است. در خانه ما که یک فیلم کریسمسی است و هر سال دوباره آن را تماشا می‌کنیم. البته سال گذشته تماشایش عجیب‌تر و خارق‌العاده‌تر بود چون با خودم گفتم: «اوه، من حالا با این آدم همکاری کرده‌ام.» او گفت که می‌توانم سندی صدایش کنم و من هم چنین کاری کردم و می‌کنم؛ موضوعی که در صحبت با دوستانم برای‌شان واقعا جالب بوده است؛ و البته که می‌دانم شاید عجیب به نظر برسد اما او از من چنین خواسته است.

  • اشاره کردی که هر کسی قهرمان داستان خودش است؛ اما شخصیتی مثل ابیگیل فرفکس از نگاه دیگران، یک آدم‌بد تمام‌عیار مسلح و وراج است. بازی در قالب چنین شخصیتی باحال بود؟

قطعا. سنت دیرینه و غنی‌ای هست که بازیگران انگلیسی در فیلم‌های آمریکایی، نقش آدم‌بدها را بازی کرده‌اند. وقتی چنین بازی‌هایی را مثلا از تیم کری یا آلن کامینگ می‌بینید که در ایفای نقش آدم‌های بد عالی بودند، به نظر می‌رسد که واقعا از قرار گرفتن در قالب این شخصیت‌ها لذت می‌برند؛ و با این‌که من به عنوان بازیگر با این دو خیلی تفاوت دارم اما مساله، لذتی است که از ایفای این نقش‌ها برده‌ایم. برای ایفای نقش چنین آدم دیوانه‌ای از هیچ منبع یا فرد خاصی الهام نگرفتم اما در کل فکر می‌کنم تا حدی مثل یک مناسک گذار (نقطه عطف‌های اصلی زندگی مثل تولد و بلوغ و ازدواج و…) است که بازیگری چون من باید نقش یک آدم‌بد انگلیسی را در فیلمی بازی کند.

  • از حضور در این دکورهای مقبره‌مانند باستانی و بزرگ هم لذت بردی؟

قطعا در چنین مواردی، به‌خصوص در فیلم‌های «هری پاتر»، بعضی از آرزوهای دوران کودکی‌ام تحقق می‌یابند؛‌ بماند که من سر صحنه و در چنین دکورهای شگفت‌انگیزی واقعا یک بچه بودم. هنوز آن‌ها را جوری می‌بینم و رفتار می‌کنم که انگار زمین بازی هستند و می‌شود دور و برشان دوید و بازی کرد و خوش بود. در مورد این فیلم و بجز دکور مقبره در پایان، تقریبا هیچ دکور دیگری در فیلم استفاده نشده است و ما همه صحنه‌ها را در جنگل گرفتیم و به نظرم شما این موضوع را احساس می‌کنید. شما وقتی دوربین عقب می‌کشد و شخصیت‌های چنینگ و سندی را در میان جنگل نشان می‌دهد، احساس متفاوتی دارید نسبت به زمانی که آن‌ها در میان یک دکور در استودیوی ضدصدایی در گوشه‌ای از لس‌آنجلس حضور داشته باشند. شما بهتر و بیش‌تر بزرگی و عظمت مکان را احساس می‌کنید. ما خیلی خوش‌شانس بودیم که فرصت فیلمبرداری در جمهوری دومینیکن را به دست آوردیم.

دنیل ردکلیف در فیلم شهر گمشده

  • حدود یک سال پیش، با الیجا وود روی جلد مجله «امپایر» بودید و بیستمین سالیانه «هری پاتر» و «ارباب حلقه‌ها» را جشن گرفتید. در جریان آن گفت‌وگو درباره دیدار شخصی‌تان در آینده نزدیک صحبت کردید. اتفاق افتاد؟

نه هنوز! با پست الکترونیک (ایمیل) در تماس بوده‌ایم ولی هنوز از نزدیک همدیگر را ندیده‌ایم؛ اما بالاخره اتفاق می‌افتد؛ تقریبا از این موضوع مطمئنم. گفت‌وگوی خیلی خوب و به‌طرز غریبی حال‌خوب‌کن و روان‌پالشی‌ای بود.

  • روز اول سال نوی میلادی، ما برنامه ویژه‌ای با عنوان «بازگشت به هاگوارتز» (Return To Hogwarts) را دیدیم. الان که چند ماهی از این رویداد می‌گذرد چه حس‌وحالی درباره این دورهمی داری؟

واقعا خوب بود و خوش گذشت. واقعا خوشحالم که رفتیم و اتفاق افتاد؛ اما مثل یک تیغ دولبه بود. اگر پس از پنج سال دورهمی ترتیب می‌دادند و برنامه‌ای ویژه تدارک می‌دیدند، خیلی احمقانه بود و من هم احتمالا نمی‌رفتم؛ اما حالا پس از بیست سال، در نقطه‌ای از زندگی‌ام قرار گرفته‌ام که بازگشت به آن روزها و سال‌ها برایم حس خوبی دارد. صادقانه می‌گویم که فوق‌العاده بود. اصلا خیلی جالب و به‌نوعی تجربه‌ای متفاوت از گذشته است که با کسانی گفت‌وگوی بزرگسالانه داشته باشید که سال‌ها قبل فقط می‌توانستید کودکانه با آن‌ها صحبت کنید؛ به‌خصوص با هلنا (بونهم کارتر) و گری (اولدمن) و کریس کلمبوس یا دوقلوهای فلپس (جیمز و الیور) که نقش دوقلوهای ویزلی را بازی کردند. خیلی خیلی خوشایند و جالب بود. در کل دیدن همه این بازیگران خوب بود و این‌که می‌دیدیم همه به‌نوعی گلیم خودشان را از آب بیرون کشیده‌اند؛ این موضوع باعث شد که به خودمان افتخار کنم.

  • پس از این دورهمی اتفاق خاصی افتاد؟ دیدارهای بیش‌تری با هم داشته‌اید یا مثلا در واتس‌اپ گروهی تشکیل داده‌اید؟

فقط بیش‌تر در تماس بودیم و گپ زدیم. تازه دوباره تماس ما برقرار شده است… می‌دانید که وقتی مدتی با کسی صحبت نکرده باشید، برقراری ارتباط دوباره، چندان راحت نیست؛ اما این رویداد، ما را دور هم جمع کرد و باعث شد دوباره ارتباطی جریان پیدا کند؛ که خیلی هم خوب است.

  • البته آن رویداد برای بیست سالگی «سنگ جادو» (Philosopher’s Stone) بود. حالا سال ۲۰۲۲ شده است که یعنی بیست سالگی «تالار اسرار» (Chamber Of Secrets).

واقعا؟ این‌طوری که عالی است و ما هر سال می‌توانیم یک جشن ۲۰ سالگی بگیریم!

هری پاتر بازگشت به هاگوارتز

  • از خاطرات فیلمبرداری آن فیلم بگو.

برای فیلم اول، ۱۱ ماه فیلمبرداری می‌کردیم. فیلم دوم کم‌تر شد و ۹ یا ۱۰ ماه زمان برد. البته ۲ ماه هم فیلمبرداری اضافه داشتیم که جزو فیلمبرداری اصلی حساب نمی‌شود؛ فصلی بود که صحنه‌های مربوط به خودروی پرنده را گرفتیم. من و روپرت (گرینت) حدود ۲ ماه در فورد اَنگلیا بودیم! دکور واقعی «تالار اسرار» هنوز یکی از باحال‌ترین دکورهایی است که من در آن قرار گرفته‌ام. عظیم و بزرگ بود و من در پایان، واقعا باید از آن بالا می‌رفتم. به خاطر دارم که کن (کنت برانا) هم در فیلم حضور داشت و خیلی جذاب بود. او خیلی شیطنت می‌کرد و بازیگران جوان را حسابی می‌خنداند. صحنه‌هایی بود که ما سعی می‌کردیم نخندیم و کن اگر متوجه می‌شد به ما می‌گفت: «الان خودم کاری می‌کنم که بخندید.» خیلی بامزه و دلچسب بود؛ حتی همکاری با کریس (کلمبوس؛ کارگردان دو فیلم اول «هری پاتر» در سال‌های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲). لحظه‌ای را به خاطر دارم که در فیلم دوم، کریس آمد و گفت که دیگر قرار نیست فیلمی از این مجموعه را کارگردانی کند. یادم هست که با خودم گفتم: «وای، حالا چه می‌شود؟»

بهترین فیلم های هری پاتر

  • جدایی کریس از فیلم‌های «هری پاتر» باید تغییر و تحول واقعا سختی بوده باشد؛ اما نباید این موضوع را نادیده گرفت که فرصت همکاری با آلفونسو کوارون را به دست آوردی.

بله، آلفونسو کوارون برای کارگردانی فیلم سوم انتخاب شد. حالا با معیارهای سینمای مدرن، آن تصمیم بسیار هوشمندانه و خوب به نظر می‌رسد. کوارون آن زمان تازه از ساخت «و همین‌طور مادرت» (Y Tu Mamá También) رها شده بود (و موفقیت آن را تجربه کرده بود). به هر حال این یکی از تصمیم‌های تهیه‌کننده ما دیوید هِیمن بود که واقعا چند سال آینده این مجموعه فیلم را شکل داد و به ما اجازه داد تا نگاهی به بُعد تیره‌تر داستان بیندازیم.

  • حرف از کارگردان‌ها شد. جایی اشاره کرده‌ای که دوست داری روزی نویسندگی و کارگردانی را تجربه کنی. در این خصوص برای ما خبری داری؟

بله، ایده‌ای دارم که فیلمنامه‌اش را نوشته‌ام و امیدوارم که بتوانم آن را کارگردانی هم بکنم. البته در چند سال آینده روی خواهد داد چون پیش از این، هجده ماه بعدی برنامه‌ام تا حد زیادی پر شده است. واقعا می‌خواهم کارگردانی را تجربه کنم. دیگران همیشه می‌گویند: «آنچه را که می‌دانی و بلدی بنویس.» اما من اصلا زندگی قابل روایتی نداشته‌ام. پس نمی‌خواهم از آن بنویسم؛ اما به نوشتن درباره موضوعی رسیدم که با صنعت سینما در ارتباط است. بنابراین در چند سال آینده، موفق به انجام این کار هم خواهم شد.

دنیل ردکلیف در مجله امپایر

  • در این فیلم بازی هم می‌کنی؟

نه، نمی‌خواهم هم‌زمان بازیگری و کارگردانی را تجربه کنم. احتمالا فقط کارگردانی کنم به ۲ دلیل: یکی این‌که پیش از این اصلا تجربه‌اش نکرده‌ام و نمی‌خواهم هم‌زمان به هر دوی این مقوله‌ها فکر کنم؛ اما دوم و شاید مهم‌تر این‌که وقتی فیلمی را کارگردانی می‌کنید باید در مرحله تدوین هزار بار آن را تماشا کنید و هیچ بخشی از من نیست که بخواهد این قدر زیاد صورتم را ببیند. پس قید بازیگری را خواهم زد.

  • انتخاب‌های موسیقایی تو در برنامه رادیویی «لوح‌های فشرده جزیره تنهایی» (Desert Island Discs) خارق‌العاده بودند. چه کسانی روی سلیقه موسیقایی‌ات تاثیر گذاشتند؟ کسی از فیلم‌های «هری پاتر» بوده؟

حاصل تاثیرپذیری از آدم‌های متفاوت است. پدرم که سلیقه‌اش در موسیقی از مارک بولان، تی رکس و دیوید بویی بود تا استیون سوندهایم و «راجرز و همرستاین» و… راننده‌ام در فیلم‌های «هری پاتر» که مرد جوانی به نام پیتر هاروی بود، در طول ساخت چند فیلم اول، من را با بیتلزها، رولینگ استون، کینکس، پینک فلوید، هو و خیلی از گروه‌های موسیقی فوق‌العاده دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ آشنا کرد؛ و سپس مسئول لباس‌هایم در «هری پاتر» که ویل نام داشت و مرا با گروه‌های دیگری چون پیستولز، بازکاکس، کلَش (The Clash) و دَمد (The Damned) آشنا کرد. اولین موسیقی مدرنی که نظرم را گرفت، «اینه؟» (Is This It?) از گروه استروکز (The Strokes) بود. به خاطر دارم که آرایشگر موی سومین فیلم «هری پاتر» که تریسی نام داشت، یک نسخه از آلبوم را به من داد که واقعا نمی‌دانستم چی هست؛ چون قبلش فقط به موسیقی پانک قدیمی گوش می‌کردم و با این فکر گذران می‌کردم که «همه موسیقی‌های مدرن آشغال هستند!» در واقع پس از آن بود که تامل کردم و با این گروه موسیقی فوق‌العاده و مواردی دیگر آشنا شدم که شروع سفر من برای دوست داشتن موسیقی مستقل شد.

  • پروژه سینمایی بعدی‌ات یک فیلم موزیکال زندگینامه‌ای است با عنوان «عجیب: داستان ال یانکوویچ» (Weird: The Al Yankovic Story). اولین تصاویر فیلم را هم از شخصیت تو با کلاه‌گیسی خاص دیده‌ایم. من عاشق تنوع شخصیت‌ها و چهره‌هایی هستم که تو را در فیلم‌های مختلف با آن‌ها دیده‌ام و به خاطر دارم. چقدر تنوع شخصیت‌هایی که به تو پیشنهاد می‌شوند در انتخاب نقش‌هایت اهمیت دارند؟

دلیل من برای این‌که بگویم قطعا طرحی در این خصوص نداشته‌ایم این است که مشهورترین این عکس‌ها، آن‌هایی هستند که پاپاراتزی‌ها گرفته‌اند. این‌ها عکس‌های رسمی فیلم‌ها نیستند. سوای این، فکر می‌کنم یکی از بهترین دستاوردهای شما می‌تواند این باشد که برای عجیب و غریب بودن، شهرتی کسب کنید یا برای دوست داشتن چنین چیزهایی؛ چون عجیب به‌نوعی مولد عجیب می‌شود. برای همین است که تا در فیلمی مثل «شاخ‌ها» (Horns) بازی کردم، سازندگان «مرد همه‌کاره» (Swiss Army Man) دیدند و گفتند شاید پیشنهاد آن‌ها را هم بپذیرم و نقش جسد را برای‌شان بازی کنم! و همین‌طور نقشی به نقش دیگر انجامید. همیشه مایه خوشحالی من است که نقش‌های اتفاقی و دیوانه‌واری را برای بازی کردن پیدا کنم. در مورد این فیلم جدید هم باید بگویم که یکی از بهترین… در واقع خیلی قلبم می‌شکند اگر به اندازه‌ای که می‌خواهم خوب از کار درنیاید. سر صحنه که خیلی خوش گذشت و یکی از باحال‌ترین تجربه‌های سینمایی‌ام بود. نکته جالب درباره پیشرفت کار این بود که آن‌قدر سریع فیلمبرداری شد و پیش رفت که با خودم گفتم: «سر بقیه فیلم‌ها چه می‌کنیم؟» این وضعیت در واقع گواهی بود بر این‌که همه کاملا آماده بودند به‌خصوص کارگردان شگفت‌انگیزمان اریک اپل. بی‌صبرانه منتظرم مردم این فیلم را تماشا کنند.

  • فرصت کردی «همه چیز همه جا همه یک‌جا» (Everything Everywhere All At Once) را تماشا کنی؟ فیلم جدید دنیل‌ها که «مرد همه‌کاره» را ساخته‌اند.

خیلی هیجان‌زده‌ام. بهترین است. آن‌ها یک بار هم تلاش کردند من در این فیلم حضور داشته باشم اما درگیر یک نمایش بودم و نتوانستم؛ موضوعی که همچنان حسرتش را می‌خورم. آن‌ها احتمالا تنها کارگردانانی در جهان هستند که من پیشنهاد بازی در فیلم‌شان را بدون دیدن فیلمنامه قبول خواهم کرد. اگر آن‌ها بخواهند در فیلمی بازی کنم می‌دانم که دلیلی دارند و اگر سراغ پروژه‌ای بروند به این دلیل است که فیلمی شگفت‌انگیز برای ساختن پیدا کرده‌اند. پس بله، تا آخر زمین هم با این دو خواهم رفت.

منبع: امپایر

تماشای آنلاین فیلم‌های دنیل ردکلیف

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

filimo the north pole