درباره دیوید گریفیث و سینمایش

فیلمسازی که سینما را به هنر تبدیل کرد

شنبه‌ها؛ یک کارگردان

نه فقط نام دیوید گریفیث با تاریخ سینما گره خورده که تاریخ سینما مماس با او و سینمایش آغاز می‌شود یا دست کم می‌توان گفت او از نخستین کارگردان‌هایی است که به صنعت و هنر سینما هویت بخشید. در واقع او از پیشتازان و مهم‌ترین کارگردانان سینمای اهل آمریکا بود. او نه تنها در زمان خود شاهکارهای سینمایی خلق کرده، بلکه خودش تکمیل‌کننده هنر مستقل سینما بود. فیلمسازی که بسیاری از منتقدان و تاریخ پژوهان معتقدند او سینما را به معنای جدی آن اختراع کرد. کودکی او در فقر و تنگدستی گذشت و حتی پول رفتن به مدرسه را نداشت و در خانه تعلیم می‌دید.

کار در کتابخانه باعث شد تا دیوید بیشتر از قبل با دنیای ادبیات آشنا شود. نویسنده محبوب او چارلز دیکنز بود. او مدتی هم در روزنامه‌ای در لوئیزویل (کنتاکی) منتقد تئاتر بود و به همین دلیل با محیط فرهنگی و تئاتری این شهر تماس داشت. همین انس و الفت او با ادبیات او را بیشتر به نویسندگی بخصوص نمایشنامه‌نویسی علاقمند کرده بود اما نمایشنامه‌هایش مرتب با شکست مواجه می‌شد. او به همین دلیل به بازیگری روی آورده بود اما در این زمینه هم چندان موفق نشد.

تماس با یک کارگردان مهم تئاتری مثل دیوید بلاسکو باعث شد تا گریفیث به تدریج راهش را پیدا کند. او مدت کوتاهی با کمپانی ادیسون همکاری کرد تا اینکه به کمپانی بیوگراف ملحق شد و مسیر موفقیتش همواره شد. او در دوره فعالیتش در این کمپانی، از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۳، بیش از ۴۵۰ فیلم را کارگردانی کرد که در آن‌ها، اغلب با کمک اپراتور ماهر و وفادارش بیلی بیتزر یا اپراتور دیگرش آرتور ماروین، عناصر سینمایی مدرن را وارد فیلم‌ها می‌کرد. استفاده بیانی از نور، نمایش مقدمه و جزئیات و موارد متعدد دیگری از این دست، از جمله این عناصر بودند. گریفیث در همین دوره شیوه سنتی بازیگری را با یک ماتریس تئاتری تحول بخشید و بازیگری را از حالت غلو شده و درشت تئاتری درآورد. او باعث شد که بازیگران برای اولین بار جسارت کنند که بعضی شیوه‌های کاملا سنتی را کنار بگذارند. در واقع یکی از بزرگترین خدمات و دستاوردهای گریفیث برای سینما را باید تحول در متدهای بازیگری دانست که نقشی موثر و جریان ساز در تاریخ تحولات بازیگری داشت.

دیوید گریفیث

دیوید گریفیث یک سال بعد با ساختن فیلمی به مراتب عظیم‌تر، بلندپروازانه‌تر و جاه‌طلبانه‌تر پاسخ منتقدانش را داد؛ یعنی فیلم «تعصب». این فیلم اولین جوابیه‌ سینمایی تاریخ بود و به این هنر نوپا هویت محتوایی داد؛ چنان‌که فهمیده شد می‌توان به جای مقاله و کتاب، جواب انتقادات را با فیلم داد. فیلم تعصب با ۴ داستان مختلف در ۴ دوره متفاوت روایت می‌شد و با شعار «هر یک از داستان‌ها نشان می‌دهد که چگونه نفرت و تعصب در طول اعصار، علیه عشق و صداقت جنگیده‌اند»، تلاش کرد تا پاسخی برای منتقدان «تولد یک ملت» باشد.

بعد از کمپانی بیوگراف، گریفیث به کمپانی میوچال پیوست که نقطه عطفی نه فقط در کارنامه او که در تاریخ سینما شد. گریفیث در ژوئیه سال ۱۹۱۴ شروع به تصویربرداری اولین فیلم بلندپروازانه‌ خود، «تولد یک ملت» کرد. فیلمبرداری در مدت نه هفته با وسایل غیرمعمول آن زمان انجام شد.

این فیلم سه‌ ساعته غیر از نماهای لانگ‌شات چشم‌نوازش و بازی‌هایی که تا آن زمان کم‌سابقه بودند و جزء اولین بازی‌های غیر تئاتری و اصطلاحا سینمایی محسوب می‌شدند، یک پدیده جدید را به سینما معرفی کرد؛ یعنی نمای کلوزآپ. تولد یک ملت در تاریخ فن تدوین سینما یک نقطه عطف به حساب می‌آمد، چنانکه دانشجویان هر گرایشی از رشته سینما در هر جای دنیا، باید روندی را مطالعه کنند که توسط ملی‌یس سینما را سکانس‌بندی کرد، توسط پورتر زمان تدوینی را جایگزین زمان واقعی ساخت و به گریفیث و نوع کامل فن تدوین رسید.

دیوید گریفیث

گریفیث در سال ۱۹۱۸ پس از ۵ سال باشکوه، از کمپانی میوچال جدا شد و به همراه چارلی چاپلین، داگلاس فیربنکس و مری پیکفورد، کمپانی جدیدی را با نام یونایتد آرتیستز پایه‌گذاری کرد. یکی از نویسندگان سینمای آمریکا درباره گریفیث نوشته بود که او را اگر نتوان پدر سینما نام نهاد، به طور قطع می‌توان پدر سینمای آمریکا لقب داد. اما یک چیز دیگر هم درباره گریفیث قطعی است؛ او پدر کلوزآپ سینمایی در تمام جهان است.

گریفیث در محوری شدن نقش زنان در سینما هم تاثیرگذار بود. گریفیث همچنین پدر پروپاگاندای سینمایی هم هست. او را حتی می‌توان پایه‌گذار بیانیه‌نویسی سینمایی دانست؛ هرچند که شاید آیزنشتاین در این زمینه مشهورتر باشد. فیلم‌های گریفیث معمولا دغدغه‌های روز اجتماع را بازتاب می‌داد؛ از جمله فقر، جایگاه مردان و زنان در جامعه، رشد شهرنشینی، نژادپرستی و…اگر بخواهیم آورده‌های او برای سینما فهرست کنیم باید به این موارد اشاره کنیم: تجزیه فیلم به نما، تغییر فاصله دید و زاویه دید، تغییر مرکز توجه در طول یک نما به وسیله حرکت دوربین، بزرگنمایی، جداسازی و تأکید بر مرکز توجه از راه نمای بسته، مونتاژ، نمایش دو یا چند واقعه به صورت موازی، تقطیع مسیر مداوم واقعیت، فلاش بک و فلش فوروارد. گزافه نیست که گریفیث را مخترع سینما از حیث فرم و روایت بدانیم.

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

filimo the north pole