درباره سینمای اینگمار برگمان

فیلسوف سینمایی

شنبه‌ها؛ یک کارگردان

بدون شک وقتی می‌خواهیم از سینمای مدرن اروپا و البته سینمای روشنفکرانه و در عین حال سینمای دینی حرف بزنیم نام «ارنست اینگمار برگمان» می‌درخشد. کارگردان مشهور سوئدی که آکادمی اسکار و گلدن گلوب به ترتیب ۳ و ۷ بار جایزه «بهترین فیلم خارجی زبان» را به آثار وی اختصاص دادند تا یکی از مهمترین رکوردهای جایزه سینمایی به نام برگمان ثبت شود. او ۴۵ فیلم ساخته که به اعتقاد بسیاری از منتقدان و البته نظرسنجی‌های صورت گرفته حداقل ۱۵ فیلم او به مثابه شاهکارهای تاریخ سینما شناخته می‌شوند.

 

کودکی دشوار و شکنجه گرانه

نه فقط برای درک درست و عمیق هر فیلمساز که اساسا هر شخصیتی باید به دوران کودکی او توجه کرد و تجربه‌هایی که در کودکی طی شده. برای برگمان این تجربه بسیار سخت گیرانه بود. در برگمان، اسقفی بود بسیار سخت گیر که تنبیهات بدنی و روانی سختی را بر پسرش اعمال میکرد مانند حبس در قفس! از همان کودکی مساله «ایمان، خدا و مرگ» جزئی جدانشدنی از شخصیت برگمان بود هرچند زیبایی‌های معماری و موسیقی کلیسایی نیز برایش جذاب بود و بعدها همه این‌ها در فیلم‌هایش متبلور شدند. برگمان با مادرش رابطه خوب و نزدیکی داشت، اما کودکی منزوی بود که با عروسک‌هایش حرف میزد. تولد خواهر کوچکتر موجب شد توجه خانواده از اینگمار دور شود و این رنج او را مجاب کرد تا خواهرش را بکشد که ناکام ماند. روابط خانوادگی و زنان به دغدغه‌های ابدی وی اضافه شدند. رد این تجربه‌ها را می‌توان در دغدغه‌های برگمان و بازنمایی آن در سینمایش پیدا کرد. در واقع تجربه‌های سخت کودکی‌اش او را به فردی منزوی و گوشه گیر بدل کرد و به سمت تفکر و مطالعه کشاند. تا اینکه در جوانی دغدغه‌هایش را در سینما یافت و عاشق آن شد. از دستیاری شروع کرد و به فیلمسازی مولف بدل شد.

اینگمار برگمان

دوره اول فیلمسازی و تجربه گرایی

نخستین تجربه برگمان در سینما نگارش فیلمنامه بود که به او اعتماد به نفس بخشید و راه را برای او هموار کرد. او با نگارش فیلمنامه‌ای نام «زجر» با محوریت عشق و جنایت که کاملا متاثر از تراژدی‌های کلاسیک و لاتین بود آغاز کرد و در سال ۱۹۴۴ توسط «آلف کوبرگ» ساخته و اکران شد؛ دوسال بعد در «اولین دوره جشنواره کن» جایزه اصلی را به خود اختصاص داد و مورد توجه واقع شد. همین موفقیت و اعتماد به نفسی که برایش به ارمغان آورد موجب شد تا اولین فیلم خود را به نام «بحران» درسال ۱۹۴۶ بر اساس یک نمایشنامه رادیویی که درباره دختری ۱۸ ساله، زیبا و معصوم بود که با زنانی متفاوت از خودش برخورد می‌کند. «بر عشق ما باران بارید»، «کشتی به سوی هند»، «موسیقی در تاریکی»، «بندر سر راه»، «زندان»، «تشنگی»، «به خوشی» فیلم‌های دیگری بود که برگمان از فاصله سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۰ ساخت و دوره اول فیلمسازی او را شامل می‌شود. اغلب این فیلم‌ها درام‌های خانوادگی درباره روابط عاشقانه و مصائب آن بودند.

شاید آنچه که در سینمای برگمان قابل تامل باشد پختگی و تکامل در ایجاد تعادل بین فرم و مضمون است. همچنان که متن‌هایش هنوز روی صحنه‌های تئاتر خوانده میشود تکنیک‌های بصری‌اش نیز در سینما مورد استفاده قرار می‌گیرد. از کوروساوای بزرگ تا میشائیل هانکه، از تارکوفسکی تا وودی آلن و دیوید لینچ و دیگر بزرگان سینما از او بسیار تاثیر گرفتند. فیلمسازی که علاقه‌ای به گیشه نداشت و فیلم‌های شخصی خود را می‌ساخت اما همواره فیلم‌هایش از سوی علاقمندان جدی سینما به ویژه منتقدان مورد توجه قرار می‌گرفت

دهه ۵۰ و ظهور یک فیلمساز نابغه

دهه ۵۰ را می‌توان مهم‌ترین دوران فیلمسازی برگمان دانست که در واقع دوران ظهور یک فیلمساز جدی و نابغه است که ۳ اثر شاهکار خود را در این دوره می‌سازد. در واقع باید دهه ۵۰ را به سه بخش ابتدایی و میانه و پایانی تقسیم کرد و سینمای برگمان را در این دهه بر اساس الگوی کلاسیک روایت مورد بازخوانی قرار داد. در ابتدای این دهه او به ساخت فیلم‌های با محوریت زنانه می‌پردازد. فیلم‌های مثل «وقف تابستانی»، «رازهای زنان»، «تابستان با مونیکا» و «خاک و اره» را می‌توان نمونه‌هایی از این فیلم‌ها دانست که قصه‌های آن به نوعی به جهان زنانه و مسائل آن می‌پردازد. روایت‌های متنوع از تناقض‌ها و تضادهای میان عواطف زنانه و عشق و ناکامی هایش. اما نیمه میانه دهه ۵۰ را باید سالهای طلایی برگمان دانست.

او نخستین شاهکار خود را برخلاف انتظارها در سبک کمدی خلق کرد. «لبخندهای یک شب تابستانی» فیلمی بود که در ۱۹۵۶ با اکران در جشنواره کن (که حالا محل توجه همگان به فیلم‌های خاص و مستقل بود) نام برگمان را در سطح اول فیلمسازی مطرح کرد. اما یکی از شاهکارهای او یک سال بعد در سال ۱۹۵۷ ساخته شد: «مهره هفتم». برگمان که همواره به گفته خودش، دغدغه‌هایی در حوزه فلسفه و الهیات ذهنش را مشغول کرده بود، سعی کرد همه آن‌ها را به زبان سینما در شاهکار ابدی خود یعنی «مُهر هفتم» بیان کند. نام فیلم و مضمون آن به مکاشفات یوحنا اشاره دارد و روایت باز شدن «مهر هفتم». ماجرای آن برگرفته از یک نقاشی مشهور در تاریخ اروپا و مسیحیت است. «مهر هفتم» در لیست‌های برترین فیلم‌های تاریخ سینما همواره جایگاه بالایی دارد و حتی در لیست «فیلم‌های برگزیده واتیکان» نیز جای گرفته است. اما سال ۱۹۶۷ برای برگمان با «مهره هفتم» تمام نشد. او برگ برنده دیگری از شاهکارهای خود را هم در این سال رو کرد: «توت فرنگی‌های وحشی» که البته نسبت به مهره هفتم داستان و روایت ساده‌تری داشت. در واقع «توت فرنگی‌های وحشی» سومین شاهکار پیاپی وی بود که در انتهای همان سال و بعد از مهر هفتم ساخته شد. این فیلم درباره پیرمردی است که درگیری ذهن دارد و کابوس‌ها و خوشی‌های گذشته، همه‌ی ذهن او را مشغول کرده است. خرس طلای جشنواره برلین در ۱۹۵۸ و جایزه گلدن گلوب در ۱۹۶۰ بخشی از توجهات بین المللی به این اثر نابغه‌ی جدید سینما بود. در مراسم اسکار فیلم نامزد بهترین فیلمنامه اصلی بود، اما برگمان نامزدی را رد کرد!

پایان دهه ۵۰ در سینمای برگمان بیشتر به تولید آثاری با رویکردهای روانکاوانه همراه بود که با عناصری از مولفه‌های ژانر وحشت هم می‌آمیخت. «جاودگر» که بعد از فیلم «آستانه زندگی» در سال ۱۹۵۸ تولید شد در همین حال و فضا بود. «چشم باکره» او همین در همین فضا با کمی خشونت همراه بود که مورد انتقاد منتقدان قرار گرفت و در نهایت چشم شیطان در سال ۱۹۶۰ که بازگشت دوباره برگمان به سینمای قبلی‌اش بود. بازگشت به به مفاهیم الهیاتی، این بار در قالب کمدی-فانتزی.

اینگمار برگمان

دهه ۶۰ و روایت روابط انسانی

سه‌گانه دوم از شاهکارهای برگمان در دهه شصت و با پرداخت به مناسبات و روابط پیچیده انسانی همراه می‌شود. «همچون در یک آینه» در ژانرِ «درام خانوادگی» یک شاهکار محسوب میشود که علاوه بر جذابیت، مفاهیم و لایه‌های عمیق و فراوانی دارد و بازیگران آن در بهترین فرم خود ظاهر شده اند. نقدها به «همچون در یک آینه» بسیار مثبت بود و دومین جایزه اسکار پیاپی نیز با همین فیلم در سال ۱۹۶۲ به برگمان اهدا شد. «نور زمستانی» هم که به نوعی ادامه «همچون در یک آینه» است از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما با محوریت پوچی و خودکشی محسوب میشود و منتقدان بسیاری آن را در میان بهترین فیلم‌های همه دوران طبقه‌بندی می‌کنند. این دو شاهکار با ساخت فیلم «سکوت» به سه‌گانه‌ای ماندگار بدل می‌شود و تریلوژی برگمان شکل می‌گیرد.

اینگمار برگمن علاوه بر ۴۵ فیلم سینمایی، حدود ۱۰ فیلم تلویزیونی و ۲۰ مستند ساخت و حدود ۲۰۰ نمایشنامه بر روی صحنه و رادیو اجرا کرد. فیلمنامه همه شاهکارهایش را خود نوشت و میراثی گران و عظیم از خود برجای گذاشت. موسیقی و هنرهای دیگر، اجزاء اساسی سینمای وی بودند

فضای سیاه انسانی ترسیم شده در فیلم در قالب سلطه جویی و ضعف زنانه به همراه مولفه‌های انتزاعی و غریب فیلم، آن را به اثری بسیار متفاوت و شاخص در تاریخ سینمای مدرن بدل کرد. «پرسونا» (۱۹۶۶) مانند فیلم سکوت به رابطه دو زن می‌پرداخت. پرسونا، هنری‌ترین فیلم برگمان محسوب میشود هم از منظر فرم و روایت، هم از نظر ارجاعات به تراژدی‌های کلاسیک، در عین حال یکی از مدرن‌ترین فیلم‌های وی نیز هست. برگمان مجددا با این فیلم به تصاویر سیاه و سفیدِ موردعلاقه خود بازگشت. «ساعت گرگ و میش» (۱۹۶۸) شاهکار بعدی برگمان و بازگشت او بود به فضای ترس‌های روانشناختی. وی با این فیلم نشان داد که دست از ایده‌هایش برنداشته و دائما آن‌ها را ارتقاء میدهد و گویی نبوغش پایانی ندارد. «شرم» (۱۹۶۸) شاهکار بعدی برگمان بود در ادامه ساعت گرگ و میش و صریح‌ترین فیلم وی در طرح مضامین سیاسی و اجتماعی.

دهه ۷۰ و آغاز افول

آغاز میانسالی برگمان به تدریج با فاصله گرفتن او از شاهکارهایی که ساخته همراه می‌شود و به نوعی در این دوره شاهد افول این نابغه سینمایی هستیم. «مصائب آنا»، «تماس»، «چهره به چهره» و «تخم مار» نمونه‌هایی از این فیلم‌ها هستند که دیگر نتوانستند برگمان قبلی را به یاد آورند. اینگمار برگمن علاوه بر ۴۵ فیلم سینمایی، حدود ۱۰ فیلم تلویزیونی و ۲۰ مستند ساخت و حدود ۲۰۰ نمایشنامه بر روی صحنه و رادیو اجرا کرد. فیلمنامه همه شاهکارهایش را خود نوشت و میراثی گران و عظیم از خود برجای گذاشت. موسیقی و هنرهای دیگر، اجزاء اساسی سینمای وی بودند.

شاید آنچه که در سینمای برگمان قابل تامل باشد پختگی و تکامل در ایجاد تعادل بین فرم و مضمون است. همچنان که متن‌هایش هنوز روی صحنه‌های تئاتر خوانده میشود تکنیک‌های بصری‌اش نیز در سینما مورد استفاده قرار می‌گیرد. از کوروساوای بزرگ تا میشائیل هانکه، از تارکوفسکی تا وودی آلن و دیوید لینچ و دیگر بزرگان سینما از او بسیار تاثیر گرفتند. فیلمسازی که علاقه‌ای به گیشه نداشت و فیلم‌های شخصی خود را می‌ساخت اما همواره فیلم‌هایش از سوی علاقه‌مندان جدی سینما به ویژه منتقدان مورد توجه قرار می‌گرفت. شاید هیچ کس مثل او در کسوتی فیلسوفانه به طرح مسائل الهی در سینما نپرداخته باشد و همین هم موجب شد برخی به او فیلسوف الهی سینما بدهند.

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

1 دیدگاه
  1. مهرداد می‌نویسد

    اتفاقآ چهره به چهره از جمله فیلمهای مورد علاقه استاد فلینی هست.فیلمهای متاخر برگمان بسیار عالی هستند

filimo the north pole