فیلم «قصر شیرین» آخرین اثر رضا میرکریمی، دنیای کوچک و شیرینی دارد.
فیلم «قصر شیرین» آخرین اثر رضا میرکریمی، دنیای کوچک و شیرینی دارد. فیلمی جادهای که بازگشتی است به سبک مالوف میرکریمی که با الهام از کیارستمی در «کودک و سرباز» شروع شده بود و لحن بهخصوص خودش را پیدا کرده بود و حالا پختگی یک فیلمساز میانسال با چندین اثر مهم را میشود از میان تاروپود تصاویر زیبای فیلمبرداری شده توسط مرتضی هدایی، حس کرد.
قصه فیلم «قصر شیرین» درباره پدری است (با بازی حامد بهداد) که پس از مرگ همسرش (که مدتهاست جدا از هم زندگی میکنند)، باید دو فرزندش سارا و علی (نیوشا علیپور، و یونا تدین) را با ماشین به عمهشان برساند. برای نقد و بررسی این فیلم، با فیلیمو شات همراه باشید.
لیستی از بهترین فیلم های سینمایی ایرانی در سال ۱۳۹۸
میرکریمی که این بار قصهای مینیمال را انتخاب کرده است و با استفاده از بازی خوب بهداد و بازیهای بهشدت درخشان دو کودک اصلی، توانسته به خوبی حفرههای خالی میان یک رابطه پدر-فرزندی را نمایان کند و آرامآرام، مسیر درستی برای نمایش این خانواده مصیبتزده بیابد. بهداد، شاید در بهترین بازی سینماییاش، بالاخره کنترل در اجرا را چاشنی کارش کرده و حاصل آن، شده مردی درهمشکسته و شرمنده که غرورش مانع نمایش پشیمانی از اشتباهات گذشتهاش میشود. نقشی پیچیده که به کمک فیلمنامه محسن قرایی و محمد داوودی قوام گرفته است و ضدقهرمان میرکریمی را، حتی بهتر از «خیلی دور، خیلی نزدیک»، به کاتارسیسی خالی از شعار میرساند. دقت فیلمنامه در نشان دادن جزییات شخصیتها و طی کردن آرک درست داستانی (آن هم مناسب با ژانری مثل فیلم جادهای)، ستودنی است و فاصله گرفتن میرکریمی از عناصر ملودرامی که در قصه کلی فیلم شاید حتی بیشازحد گلدرشت به نظر بیایند فضایی بهشدت رئال و ملموس به اثر بخشیده و کاراکترها و سفر درونیشان را جزوی از بستر اساسی داستان کرده است. درواقع، فیلم «قصر شیرین» آنقدر خوب و در نقاط درست مکث میکند و ریتمش را میگیرد تا حرفی که عملا زده نمیشود را به تماشاگر حالی کند که ما بیشتر از اینکه درگیر ذات دیالوگها و اصل اتفاقات پیش رویمان باشیم، خوانشی متناسب از زیرمتن میکنیم و درنتیجه، درگیر فضایی احساسی میشویم که اصلا حرفی از آن به میان نمیآید. اوج این اتفاق، در سکانس پایانی است که توضیحش طبیعتا لذت تماشا را کم خواهد کرد و از آن گذر میکنیم.
نقد و بررسی فیلم سینمایی سونامی
توجه میرکریمی به عناصر فضا و اصل سفر در فیلمش ستودنی است؛ او بهقصد آنقدر فضا را مینیمال و کاراکترهای حاشیهای را کم و بی تاثیر کرده که تمامی توجه تماشاگر به حس و حال راندن و روابط پدر-فرزندی جلب شود. ماشین بهعنوان پرتکرارترین المان حاضر در تصویر (حتی بیشتر از سه شخصیت اصلی)، اتمسفری از نزدیکی و درعینحال حفرهای که حاصل فقدان هر سه عضو این خانواده کوچک است را به خوبی بیان میکند و خود ذات سفر نهتنها در زیرمتن اثر (بهعنوان استعارهای از تحول)، بلکه در رشد و روابط کاراکترها حضور دارد؛ مثالش توجه علی به نحوه رانندگی پدر، بین خطوط نراندن او و صحنه زدن بنزین است.
نقد و بررسی فیلم سینمایی متری شش و نیم
در این میان، از فیلمبرداری درخشان مرتضی هدایی هم نباید گذشت که بدون خودنمایی مرسوم این روزهای سینمای کمی جدیتر ایران، بافتی از تصویر را میرساند که ترکیبی است بین نوستالژی و فقدان. رنگهای زرد و نارنجی جاده در کنار سبزهای کمرنگی که هرازگاهی دوربین هدایی سراغشان میرود، فضایی شاعرانه و درعینحال رئال میسازند تا حس و حال کلی فیلم به جان تماشاگر نفوذ کند و درعینحال حاوی این نکته هستند که مایِ بیننده درواقع قرار نیست با پدر همذات پنداری کنیم؛ درواقع این بیشتر قصه بازیابی پدر برای بچههاست.
مشخص است که میرکریمی نیمنگاهی به فیلم «بازگشت»، شاهکار درخشان زویاگنیتسف داشته است ولی موفق شده اثری را ارائه دهد که امضای او را بر سرتاپایش دارد. تلاش او برای دور شدن از فضای شهری، بهخصوص تهران (که این روزها همه آثار سینمایی ما را در برگرفته)، ستودنی است و حاصل کارش هم یکی از ماندنیهای سینمای ایران.
با این گفته نقد ،که فیلم خارج از تهران هست موافقم ، کلیت سینمای ما کلیشه ای شده ، محیط ها ثابت ، ما از هنر سینما به صنعت سینما مبدل شده ایم ، همه یکجور فکر میکنیم یکجور محیط فیلم میبینیم یک ژانر یک سبک ، مثل کارخانه ای که خط تولیدش یک محصول میزند ، در حالیکه ذات هنر《 تفاوت 》 هست ، یک هنرمند هر چقدر هم بخواد باز نمیتونه اثر مشابه قبلش تولید کنه هر اثر متمایز میشه از برخی جهات ،
اما در مورد بدبخت نشان دادن ، نشان دادن رئالیستی خوب هست اما گاهی اوقات اغراق میشود ، مثلا شخصیت زن از خود گذشته و … سینمای ما بدبختی و اغراق در ان را دوست دارد ، کاش کمی تعادل در ان بود .
درود,شاید خود اثر,یک اثر رئال و مینیمالیستی باشد,اما تصویر ارائه شده از شیرین قصه,که فیلم سفری است از خانه ی بیغوله مانندش تا قصرش ,بسیار غیر واقعی و دور از ذهن می آید,زنی که در راه ایده ها و آرمان ها و ارزشهایش همه چیز خود,حتی شوهر,فرزندان و قلب خود را میبخشد و روحیه امیدواری خود را حفظ میکند.شیرین در تمام طول جاده در تار و پود فرزندان,در قلب و غیرت جلال,در رنگ ماشین و خرت و پرت های درون آن,در ذهن خانم رقیب,در گلخانه,حضور دارد ,زنی ارزش مدار,مهربان,امیدوار ,قانون گرا و مادری خوب که در نقش همسری نیز کوتاهی نکرده و رضا و همه کس همسر بوده و حتی درخواست اخرینش برای دیدن همسر ,توصیه به اهدای قلبش بوده است ,,,,آیا جا گرفتن چنین انسان فرا انسانی,به یک اثر میتواند رنگ و بوی رئال ببخشد؟شیرینی که با نبودنش ,طی آن سفر جاده ای با حرکت ماشین گویی مانند یک دومینو تمام حیات پشت سر ماشین خراب میشود,خراب میشود تا برسد به قصرش.وحالا او نیست تا مرهم درماندگی کودکانش شود….