باغ کیانوش یکی از استانداردترین فیلمهای جشنواره فجر چهل دوم بود که به طرز عجیب و غریبی به کل نادیده گرفته شد و تنها به یک سیمرغ دستاورد هنری در بخش نگاه نو دست پیدا کرد. در میان سیل عظیم ایدههای ناقص به اصطلاح فیلمنامه شده در جشنواره، یکی از حساب شدهترین و ساختارمندترین فیلمنامههای جشنواره همین فیلمنامه باغ کیانوش بود.
فیلم برای مخاطب نوجوان تولید شده اما به راحتی این امکان را دارد که مخاطب بزرگسال را هم با خود همراه کند. چرا؟ به این دلیل که جهان فانتزی و نوجوانانه فیلم، مخاطب بزرگسال را به ورطه بازیگوشیهای ذهنی دعوت میکند و در این بزم زیبا، مراحل رشد و تحول شخصیتهای نوجوان فیلم به همراه شخصیت بزرگسال فیلم (کیانوش) را فراهم میآورد. فیلم این ویژگی کمتر رایج در سینمای ایران را دارد که پیوندی نرم و قابل لمس میان فرم و محتوا برقرار میکند. در واقع جهان فانتزی و تخیلی نوجوانانه فیلم و تمنای شخصیتهای شیرین داستان برای دستیابی به موزهای درون باغ کیانوش به شکلی جذاب و ذوق برانگیز تصویر شده و مخاطبان را به جهان کمدی فانتزی داستان دعوت میکند.
تضاد میان تمنای به دست آوردن موز برای بچههایی که هیچ تجربه شفافی از این اینکه موز چیست ندارند و مردی عبوس و مرموز که دست بر قضا موزها درون باغ اوست، به خودی خود در نیمه نخست فیلم چنان جهان جذاب و گیرایی ایجاد میکند، که مخاطب نمیتواند این بچهها و دغدغههایشان را دوست نداشته باشد. باغ کیانوش بر اساس شناخت درست از یک مسئله نوشته و ساخته شده است. اینکه سینمای ما از درک دقیق مسئلهها و نیازهای مخاطب به دور است. اینکه سینمای ما از بیان ظریف و منسجم مفاهیم مرتبط با هویت فردی و اجتماعی عاجز است. اینکه در سینمای ما هر وقت تلاشی شده تا برخی مفاهیم اخلاقی، انسانی و ملی به مخاطب منتقل شود، کار به شعار دادن و درشتگویی کشیده و مخاطب را پس زده است.
در باغ کیانوش اما همه چیز بر پایه قصهگویی پیش میرود. منحنی تحول شخصیتها از کار بیرون نزده و در دل داستان با تکیه بر قواعد علی و معلولی و اصل احتمال و ضرورت شخصیتها یک به یک رشد میکنند و بر موانع فائق میآیند و در نهایت به پختگی میرسند
در باغ کیانوش اما همه چیز بر پایه قصهگویی پیش میرود. منحنی تحول شخصیتها از کار بیرون نزده و در دل داستان با تکیه بر قواعد علی و معلولی و اصل احتمال و ضرورت شخصیتها یک به یک رشد میکنند و بر موانع فائق میآیند و در نهایت به پختگی میرسند. فیلم در دهه شصت خورشیدی میگذرد. فقر هست اما فقیرنمایی نیست. مشکل هست اما ناله و مویه بیخودی نیست. جنگ هست اما زندگی در جریان است و بزرگی کردن به راه است. از جنگ گفته میشود، اما خشونت و درگیری در حداقل میزان است و بر فانتزی و تخیل جهان کودکانه اثر سایه نمیاندازد. کمتر کسی میداند موز چیست اما خود این ندانستن موتورمحرک داستان است و جهان جذابی خلق میکند به جای آنکه به غر زدن و گداگرافی منتهی شود.
بزرگی و قد کشیدن هست اما ادای بزرگی و قد کشیدن در آوردن در کار نیست. زندگی هست و خود زندگی برای قد کشیدن به قدر کفایت کافی است و نیازی به جهشی بزرگ شدن به ضرب و زور درامهای الکی نیست. فیلم در شخصیتپردازی تک تک کودکان و نوجوانان داستانش ظرافت به خرج داده و طیف متنوعی از شخصیتها را ترسیم کرده است. از یک پسر نابغه و باهوش که در نقش طراح نقشههاست تا برادران دوقلوی به ظاهر دستوپا چلفتی ولی مفید فایده در کلیت گروه بچهها تا یک نوجوان اهل عمل که باید بر ترس کودکیاش غلبه کند و میکند و دختران باهوش و با ذکاوت و البته شیرین داستان و… تا خود کیانوش و اهالی روستا و حتی پدری که شهید شده اما خاطراتش همچنان به پیشبرد درام کمک میکند.
نکته مهم اینکه سیر تحول هیچ یک از شخصیتها فراموش نمیشود و تمام آنها با انسجام خوبی در دل ساختار فیلمنامه به بازشناختی نو در انتهای داستان میرسند. طیف متنوع شخصیتها و ساده برگزار نکردن داستان در این فیلم مثالزدنی است. در کنار اینکه فیلم از فرم و تنوع بصری و بهره گیری از جذابیتهای بصری غافل نشده و همه چیز را در قالب متن محدود نکرده است. باغ کیانوش فیلم بینقصی نیست اما به قطع یکی از بهترین فیلمهای جشنواره بیخاصیت چهل و دوم فیلم فجر است، تجربه اول کارگردان و گروه جوانی که به بسیاری از کارگردانان باسابقه جشنواره فیلم ساختن را یاد میدهند. فیلمی که زیر دست و پای رسانه بازی و توزیع سهمها به اسامی، گم شده است.