«چیزی در این دنیا هست که فاسد نشود؟»
تامشی کانشیرو، پلیس عاشقپیشه با خودش فکر میکند: «چیزی در این دنیا هست که فاسد نشود؟». پلیسی که تنها با شمارهاش ۲۲۳، در فیلم چانگ کینگ اکسپرس وونگ کار وای (محصول ۱۹۹۴) شناخته میشود؛ اثری که به طرز شکوهمندانهای تاریک است. این فیلم، تا شش سال بعد و ساختهشدن «در حال و هوای عشق»، مهمترین اثر وونگ کار وای شمرده میشد. به نظر میرسد «چانگ کینگ اکسپرس» فیلمی است با تاریخمصرف خاص خودش؛ درست مثل کنسروهای آناناس دل مانتی و ساردینش که تبدیل به اشیای عجیبِ گنگ و خواستنی میشوند. با وجود این، هرچند دوره «Chungking Express» مدتهاست که تمام شده، هنوز چیزی شبیه این پرتره پویا از هنگ کونگ، پیش از پیوستن به چین پیدا نمیشود. زندهماندنش تا امروز، دلیلی روشن بر اهمیت خلاقیتی غیرتهاجمی است که همه سینمای کار وای را پوشانده. در فیلیمو شات به راز ماندگاری «چانگ کینگ اکسپرس» میپردازیم.
یکی از دلایل مهمی که برای تازگی همیشگی فیلمهای کار وای ذکر میشود، این است که تقریبا هیچوقت بهطور کامل به اتمام نمیرسند؛ حتی نسخه بهظاهر حسابشده رمانسی مثل «در حال و هوای عشق» تنها یکی از چندین نسخهای است که کار وای میتوانسته است از راشهای فیلم بسازد؛ فیلم ظاهرا کامل و دقیقی که از باقیماندههای فیلمی دیگر ساخته شده است. فیلم «۲۰۴۶» به خاطر فرار از هر نوع حس حتمی بودن، حتی از «در حال و هوای عشق» هم هیجانانگیزتر است؛ اثری که زمان، مکان و قطعیت را به شکلی مساوی کنار میزند. با توجه به زمان ساخت، بیقیدی فیلم «چانگ کینگ اکسپرس» بیشتر شبیه نداشتن مهندسی در ساختار بود بهخصوص که فیلم بعد از «پالپ فیکشن» کوئنتین تارانتینو اکران شده بود. عملا هیچ طراحی مشخصی در فیلم وجود ندارد؛ تماشاگر حس میکند نسخههای بینهایتی از «چانگ کینگ اکسپرس» میتوانست وجود داشته باشد. تنها با پلانی که چرخشی متفاوت نسبت به نسخه اصلی دارد، فیلم میتوانست قصه جدیدی درباره روح تنهای دیگری بگوید.
بهترین فیلم های عاشقانه جدید و قدیمی
خوشبختانه، شخصیتهایی که کار وای در دایره نگهداشته است مسحورکنندهاند و لایق افکت فریمهای کندی هستند که کارگردان و فیلمبردارش (کریستوفر دویل) در بعضی صحنهها اعمال میکنند؛ افکتی که در دنیایی گنگ به آنها وضوحی زیبا میبخشد. بهعنوان مثال، در اکثر صحنههای ابتدایی و گیجکننده فیلم، تاکشی کانشیرو و بریژیت لین (بازیگر تایوانی الاصل) کاملا واضحاند درحالیکه جمعیت حاشیه تصویر گنگ و بلری هستند و مثل نورهایی نامشخص تنها از کنار کاراکترها عبور میکنند. البته فیلم در ادامه، ۴۵ دقیقه ابتدایی (درد عشق آبکی ۲۲۳ به دختری با کلاهگیس بلوند که گانگستر و فروشنده مواد است و فقط این دو نفر در صحنهها حضور دارند) را خنثی میکند؛ آن هم با نسخه بلندتری از عشقی دوستداشتنی که با ادامه به آن تبدیل میگردد. با وجود این، خیلی چیزها برای درگیری مخاطب در میان تصاویری که بهسرعت میگذرند وجود دارد و نهتنها ما، بلکه کاراکترها را هم متعجب و حیرتزده میکند. هم کانشیرو هم لین، شمایلهایی دور از دسترس هستند؛ رفتار وسواس گونه مرد و تمایلات زن به بزهکاری این دو شخصیت را از ما دور میکند. ما با تمایل عجیب ۲۲۳ به خوردن کنسروهای آناناس تاریخمصرف گذشته نزدیک نمیشویم، چیزی که انگار واکنشی است به رابطهای در گذشته با دختری که هیچوقت نمیبینمش. دختر هم هیچوقت عینک آفتابیاش را برنمیدارد و درنتیجه، همدلی ما را جلب نمیکند. هر دو ولی در این بین به نقطه کاتارسیس میرسند. مرد در تولد بیستوپنج سالگیاش درحالیکه زیر باران در یک زمین دومیدانی میدود (کانشیرو در آن موقع ۱۹ سال بیشتر نداشت) و دختر به سردی تمام، بارمَن آمریکاییای را (که درنهایت متوجه میشویم طعمهاش بوده است) راهی میکند؛ و هر دو این اتفاقات ما را به آنها نزدیکتر نمیکند.

شاید برای همین باشد که بخش دوم فیلم، تماشاگر را به آرامش میرساند. شخصیت خواننده فی وانگ خواننده-ترانه نویس در میدنایت اکسپرس (فروشگاه غذایی که پاتوق ۲۲۳ است) ولی نمایش رفتار وسواس گونهاش حداقل در سطح سینمایی بانمک است و نمیشود بهراحتی او را بابت تعقیب ۶۶۳ سرزنش کرد. ۶۶۳ با بازی تونی لونگ که با موسیقی نفسگیری معرفی میگردد که بعدها موزیک بالینی فی میشود؛ آهنگ «رویای کالیفرنیا» از گروه «مامان ها و باباها» . ۶۶۳ مستقیم سمت دخل فروشگاه میرود و برای لحظهای به دوربین خیره میماند، پایین صورتش از قاب بیرون میماند و چشمهای مسحورکنندهاش همه تصویر را در بر میگیرد. جذابیت معمولی و «مزاحمم نشوید»گونه لونگ به بیعلاقگی اولیهاش نسبت به فی خیلی میآید؛ فی که با او به شکلی پراسترس مواجه میشود و مثل پرندهای خستگیناپذیر در میدنایت اکسپرس میچرخد. درواقع تاکشی کانشیرو که درست مثل لونگ دیلاق است میتوانست با فی (حداقل از بُعد تصویری) زوج بهتری تشکیل بدهد، اما این اتفاق نمیافتد؛ وقتی مدیر رستوران سعی میکند این دو را با هم آشنا کند، ۲۲۳ فکر میکند که مدیر قصد دارد او را با یکی از کارکنان مرد آشنا کند (و ما دیگر کانشیرو را هم نمیبینیم). بقیه فیلم درست مثل هر کمدی رمانتیک خوب دیگری، سعی دارد متقاعدمان کند که این دو شخصیت متضاد (مرد قانونی سختگیر و قانونشکن بانمک) برای هم ساخته شدهاند.

در خیلی از لحظات فیلم میفهمیم که «چانگ کینگ اکسپرس» درمجموع، حس و حال و ریتم یک موسیقی پاپ را دارد؛ ولی در خودساختگی مداومش بیشتر شبیه اجرای کارائوکه میشود تا یک محصول استودیویی شکیل. فیلم «چانگ کینگ اکسپرس»، که در یک دوره استراحت سهماهه در میانه ساخت فیلم رزمی وونگ کار وای، «خاکسترهای زمان» ساخته شده، فیلمی خستگیناپذیر است که سناریوها و تکنیکهای زیادی را به خود میبیند تا تبدیل شود به قصه علقه های رمانتیک (میشود حتی فیلمساز را پشتصحنه یا در اتاق تدوین تصور کرد که خدا خدا میکند که شکل و شمایل فیلم درست از آب دربیاید). این فیلمی کمیاب است و پرانرژی، که طراحی شده تا از همه زوایا بهسمت شما بیاید تا درنهایت قصه عشقی سرراست را بیان کند؛ مثل «ژول و جیم» و «عشق مست لایعقل» این فیلمی است که فقط در سینما معنا خواهد داشت. اینها، آدمهایی هستند که تنها با تصاویر و جزییات حسیشان شناخته میشوند (وسیلههایشان، موسیقیشان و…). وقتی در بخشی از فیلم، فی به درخواست ۶۶۳ «رویای کالیفرنیا» را خاموش میکند، انگار به یکباره برهنه میشود. این بیشتر اضطرابی شخصی است تا اضطرابی واقعی و مربوط به دنیای بیرون (مربوط به دلشکستگی، عشق، و تنهایی) که با سوسو و درخشش منعکس میشود و باعث میگردد تا خیره به پرده بزرگ و زیبای سینما باقی بمانیم.
منبع: Reverse Shot