اینکه فیلم لامینور داریوش مهرجویی با هر متر و معیار سینمایی فیلم خیلی بدی است، گفتوگو ندارد. شلختگی و بیحوصلگی و سهلانگاری و بیخیالی، از جزءجزء اثر (از فیلمنامه تا اجرایش) میبارد. حقیقتش جز این هم انتظاری نمیرفت. از کارگردانی که در ۱۵ سال اخیر فعالیت حرفهایاش، «طهران؛ روزهای آشنایی»، «آسمان محبوب»، «چه خوبه که برگشتی» و «اشباح» را ساخته -همه بیاستثنا با دُزهایی مختلفی از آن شلختگی و سهلانگاری- و برای این آخری در آستانه نهمین دهه زندگیاش پشت دوربین رفته، انتظار چه معجزتی میتوان داشت؟ هر تلاشی برای نوشتن (و حتی خواندن) نقدی فنی و تخصصی بر لامینور، جز بیاحترامی به ساحت نقد و البته اتلاف وقت نیست. نهایتش میشود تکرار مکررات بدیهیات هر دوره مقدماتی آموزش فیلمنامهنویسی و یاد دادن اصول اولیه شخصیتپردازی و تعلیق و کشمکش و خلق و بسط موقعیتهای داستانی، که یادآوریاش به کسی مثل مهرجویی در این سن و سال -نه که در شأنش نباشد اما- بیتردید بیهوده و بیفایده است.
اگر شما هم شیفته مهرجویی و آثار قابل اعتنایش هستید، میتوانیم به احترام نیم قرن فعالیت هنری او -لااقل به اندازه یک یادداشت چندصد کلمهای- آن متر و معیارها و بدیهیات کلاسهای آموزشی را کنار بگذاریم و لامینور را در جهان سینمایی خود استاد ببینیم. به خصوص بین آثار یک دهه گذشتهاش، که دوست دارم اسمشان را «لیگ فانوس به دستان» بگذارم
اما اگر شما هم شیفته مهرجویی و آثار قابل اعتنایش هستید، میتوانیم به احترام نیم قرن فعالیت هنری او -لااقل به اندازه یک یادداشت چندصد کلمهای- آن متر و معیارها و بدیهیات کلاسهای آموزشی را کنار بگذاریم و لامینور را در جهان سینمایی خود استاد ببینیم. به خصوص بین آثار یک دهه گذشتهاش، که دوست دارم اسمشان را «لیگ فانوس به دستان» بگذارم. با این پیشفرض، زیر آن تل انبوه و سنگین «غلط»های سینمایی، هنوز میشود ردپای یک روح بازیگوش، یک کودک پرجستوخیز و «شیطون» را دید که اگر بتوانی بیتوقعی (بی هیچ توقعی!) با لامینورش مواجه شوی، ای بسا در لحظهها و سکانسها و موقعیتهایی، حتی سر شوق هم بیایی و از تماشای این شور و شوخیِ روی پرده کیف کنی.
مهرجویی در لامینور، باز یک قصه پریانی را برایمان تعریف میکند. کاری شبیه آنچه قبلاً در «مهمان مامان» و «نارنجیپوش» کرده بود؛ ساختن جهانی امن و آرام، با آدمهایی که (تقریباً) هیچکدامشان خبیث و بدطینت نیستند، و با وجود همه اختلافنظرها و تضادها و تنشها، هنوز با هم مهرباناند و هوای هم را دارند. سختی کار فیلمساز اینجاست که برخلاف دو اثر قبلی، این بار قرار است روایت لامینور با تلخی و ناامیدی تمام شود. یعنی حتی آن همه امنیت و آرامش نیز نباید روزنهای به رهایی و رستگاری برای قهرمان و مخاطبش باز کند، و همین خصیصه فیلم را به اثری ویژه در کارنامه مهرجویی بدل میسازد.
برای درک بهتر تضاد این فضای بیدغدغه و اضطراب با آن بنبست حلناشدنی در انتها، بد نیست پدر «نادیا» (پردیس احمدیه) را با پدر علی در «سنتوری» مقایسه کنیم و علت مخالفت با «مزقونبازی» فرزندانشان را کنار هم بگذاریم. اصرار آقای «لواسانی» (سیامک انصاری) برای دور کردن دخترش از موسیقی، یک دلیل ساده روانی دارد که به خاطرات گذشتهاش برمیگردد: برادرش را به خاطر عشق به موسیقی از دست داده (آن هم در بافتی کمیک و هجوآلود) و حالا دوست ندارد این بلا سر نادی هم بیاید. در مقابل شخصیت مسعود رایگان (و به طور کلی خانواده سنتوری) در آن فیلم، خاندانی با اصل و نسب، مذهبی، متمول و «متصل»اند که فعالیت هنری پسر را یک جسارت بزرگ به حیثیت خانوادگی خود تلقی میکنند و در این راه تا طرد مطلق فرزندشان نیز پیش میروند. میبینید که با وجود شباهت دو قصه در پایانبندی، تلخی، سیاهی و شکست از سر و روی قصه و فضای سنتوری میبارد، اما اینجا همه چیز سرخوش و پر از رنگ و نور و قشنگی است.
در جهان پریانی لامینور، همه اتفاقات بدون مقدمهچینی و بیهیچ پیچیدگی، خیلی ساده و سریع رخ میدهند. نادی به سرعت معلم موسیقیاش را پیدا میکند و به راحتی گروهش را تشکیل میدهد. پیرنگهایی ساده و فاقد پیچوخم دراماتیک که شاید سادهانگارانه هم به نظر برسند، اما میتوانستند در آن جهان پریانی –اگر درست پرداخته میشد- باورپذیر باشند (به عنوان نمونهای موفق در سالهای اخیر از چنین پیرنگی در اثری با فضایی مشابه، میتوان به «یک روز بارانی در نیویورک» اشاره کرد. اگر هم دیدن نام وودی آلن کنار اسم لامینور عصبانیتان کرده، خوب است یک بار دیگر پاراگراف اول این یادداشت را بخوانید و مجدداً ادامه دهید).
حیرتانگیز و حتی باورنکردنی است. بین فیلمسازهای سینمای ما، هنوز و تا امروز هیچکس به قدر مهرجویی ظرایف و دقایق روح این جهان مشنگ، جفنگ و به قول خودش «کَلْپَتْرهای» را دقیق و درست درک نمیکند و رمز و راز و فوت و فنش را به خوبی نمیداند
سرخوشی و مشنگی لامینور در شخصیتها و صحنههایش هم جاری است. از شروع فیلم لابهلای آن همه نقش و رنگ فرش ایرانی بگیر تا رقص بامزه و شورانگیز نادی با موسیقی کلاسیک، که به کارد آخته روبهروی صورت مادر ختم میشود. همینطور است جزئیات رابطه عاشقانه (با چاشنی ظریف سکسیِ) پدر و مادر نادی، یا پرداخت شخصیت مهرداد صدیقیان به عنوان بدمنی که میخواهد نادی را از عشقش دور کند، و بهخصوص شخصیت پدربزرگ؛ بازی درست نصیریان در این نقش (۴۰ سال بعد از قهر و آخرین همکاریاش با مهرجویی)، نشان میدهد هنوز چقدر تیزهوشانه روح فیلمنامههای او را بو میکشد و بلد است چطور به قاعده و اندازه، شوخ و شنگی لازم برای چنین شخصیتی را در بازیاش بیاورد.
و دستآخر همه این اجزا پلهپله کنار هم پیش میآیند تا به سکانس غریب و نامأنوس پایانی برسند: اولش حضور پلیس مهمانی تولد پیرمردی ۸۰ ساله را به هم میزند، اما کمی بعدتر جهان امن فیلم لامینور باز غافلگیرمان میکند؛ پلیسها در کمال متانت و احترام، پای میزهایی رنگین و مرصع مینشینند تا به جای بگیر و ببندهای آشنا و کلیشهای در چنین موقعیتی در فیلمهای دیگر، مهمانشان باشند. و چه بازی غریبی با غذا در این فصل! این موتیف همیشگی و عاشقانه کارگردان در «هامون» و «اجارهنشینها» و «لیلا» و مهمان مامان و روزهای آشنایی… اما در لامینور از آن همه اطعمه و اشربه مفصل و هوسانگیز، زیر رگبار پر لتوکوب باران چیزی جز ویرانی و زشتی باقی نمیماند و شعله امید نادی که تا آن لحظه سوسو میزده، پتپتکنان خاموش میشود…
حیرتانگیز و حتی باورنکردنی است. بین فیلمسازهای سینمای ما، هنوز و تا امروز هیچکس به قدر داریوش مهرجویی ظرایف و دقایق روح این جهان مشنگ، جفنگ و به قول خودش «کَلْپَتْرهای» را دقیق و درست درک نمیکند و رمز و راز و فوت و فنش را به خوبی نمیداند. شاید هم عجیب نباشد، که این نگاه در جهان آثار او نه یک چیز باسمهای و جعلی، که برآمده از دل تجربه زیسته سالیانش است -حتی آن زمان که فیلمهایی جدی و تلخ همچون «گاو» و «پستچی» میساخت-. افسوس که دیگر نای و حوصله و همت و وسواسی برای مهرجویی نمانده تا مکث و مداقه نهایی را برای جانبخشی غایی به این جهان یگانه، روی کاغذ و جلوی دوربین به عمل آورَد. از دور و بریها هم که توقعی نمیشود داشت؛ همینقدر که منبعد برای کاری ساده مثل تمدید پروانه نمایش، استاد را درگیر چنان مضحکهها و مهلکههایی نکنند، کلاه به آسمان میاندازیم.
با سلام
فیبم لامینور بد ترین کار مهرجویی است
فیلم بدی است که چیز تازه ای رو به ما نمیگه
سنتوری کمی قابل تامل بود
ولی لامینور افتضاح بود با احترام به استاد مهرجویی
مهرجویی به نظرم دیگه نباید کار کنه
فیلمی بی معنی،بیخود،افراطی در همه چیز،حیف وقتی که برای دیدنش هدر بره
به معنای واقعی کلمه حتی سانسورچی هم وقتش هدر رفته با دیدن این فیلم. با ثانیه به ثانیهش. چه برسه به مخاطبان مهرجوییدوست و سینما دوست که پول میدن این جور فیلمارو میبینن. توقیف شدن اینجور فیلما، که باعث بر سرِ زبان افتادنشون میشه، بزرگترین لطفه بهشون.
روحش شاد فقط فقط در رابطه با این فیلم احنرام به روح ایشان در ناریخ اثر که اسم هنری داشته باشه به این بدی غیر ممکن بود سیماک انصاری منوجه شده بود خنده های او کامل حس میشید فیبم در حد شبکه استانی هم نبود
این فیلم به سادگی از هنر موسیقی دفاع میکنه ، ولی تو کشوری که حکومت با موسیقی مشکل داره همون دعوای همیشگی شجریانها و همایون و صدها خواننده فراری از کشور ، منتها الیه آقای مهرجویی از ورود خانم ها به موسیقی دفاع کرده که یه جورایی پیاز داقش بیشتر شده
متاسفانه این کارگردانهابولسطه دویتی سا ازدواج با زن ها،درواقع هنرخودشان رافدای طرح وایده های مسخره انهامیکنند،ومنتقدان هم نمیفهمند که این خودواقعی کارگردان نیست،وطرح وایده وفیلمنامه وهمه چیز متعلق به شخصی دیگراست که بواسطه تعارف یا عشق یا نفوذ دررندگی هنری وفردی آنهااین اثار بی معنی وبی ارتباط بااثارجوانی وواقعی هنرمند،پیدی امده
نمیدونم چی بگم من انتظار سنتوری ۲ رو از این فیلم داشتم حتی در حد یکی از سکانس های شاهکار فیلم سنتوری نیست و من همچنان باید در انتظار باشم…چه غم انگیز…که کسانی با فیلمت عاشق یک ساز کنی و…..
نمیدونم چی بگم من انتظار سنتوری ۲ رو از این فیلم داشتم حتی در حد یکی از سکانس های شاهکار فیلم سنتوری نیست و من همچنان باید در انتظار باشم…چه غم انگیز…که کسانی با فیلمت عاشق یک ساز کنی و…..
چه استعداد شگرفی در گرفتن بازی های افتضاح از بهترین های سینما مثل استاد نصیریان حتی بهناز جعفری وحتی انصاری فقط باید از این فیلم این نتیجه را گرفت بابا جون بازنشستگی هم خوب چیزیه !!!
مزخرف ترین فیلم ممکنه با اون اخلاق افراطی پدر که در حال حاضر تقریبا وجود نداره
مونا جان شما برو جیره تو از سازمان های غربی بگیر تاریخ رو نمیشه تحریف کرد
از مهر جویی بعید این فیلم چقدر بد بود
بسیار خالی از من پیام و فقط یک کار تجاری مزخرف که خواستید چهره گشت ارشاد ایرانی ستیز را بیسار ریوف و مهربان نشان بدهید. ایا شما هرگز گشت ارشاد در منزل شا را زده و با وحشیگری هر چه تمام تر بریزند تو خونه شما. شما یک فسیل پنجاه و هفتی هستید و بس.
با درود
لطفاً بفرمایید لامینور به چه معناست ؟
تا انتها فیلم را تماشا کردم، انگار منتظر معجزه ای بودم که هیچ وقت رخ نداد. بی اندازه شلخته، بی هدف، فیلمنامه ضعیف، کارگردانی افتضاح، بازی ها مبتدیانه…
یکی از مضحک ترین و بی سر و ته ترین فیلم هایی بود که دیدم!!!
همه چیز مزخرف! انتخاب بازیگران، فیلمنامه، سبک بازی و… همه چیز بی نهایت بد!!!
انگار بعد از روشن کردن دوربین تازه تصمیم می گرفتن بخوان چکار کنن!!! بازی ها بشدت مصنوعی حتی سیامک انصاری!!! پردیس احمدیه هم که هیچ جاذبه ای نداشت
سلام بعد از فیلم لامینور چه فیلمی قراره اکران آنلاین شه؟
سلام
اکران آنلاین چیزی نیست که از قبل برنامهریزی شده باشه. در مذاکره با تهیهکنندگان به دست میاد.