قطعا کارگردانی که ۶ بار نامزد اسکار بهترین کارگردانی شده و ۲ بار جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرده یکی از تاثیرگذارترین فیلمسازان جهان است و به راحتی نمیتوان از آن گذشت. استیون اسپیلبرگ همچنین با ۱۱ نامزدی و ۲ جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی، رکورد بیشترین نامزدی بخش کارگردانی گلدن گلوب را هم در کارنامه خود دارد. فروش فوقالعاده فیلمهایش در گیشه سینماهای جهان هم از او یک فیلمساز موفق تجاری ساخته و در واقع سینمای او را با تجارت و اقتصاد سینما هم پیوند میزند. او با فیلمهای «آروارهها»، «ای. تی» و «پارک ژوراسیک» رکورد فروش سینمای جهان را شکست و هریک از این فیلمها پرفروشترین فیلم دوران خود بودند.
او ثابت کرد که گیشه و رگ خواب مخاطب را خوب میشناسد و بلد است چطور فیلم بسازد که با انبوهی از تماشاگر و مخاطب همراه شود. این البته به معنای تقلیل سینمای او به صرف سویههای تجاری نیست بلکه هم از حیث تکنیک واجد ارزش است و هم از حیث مضمون به ایجاد آگاهی معطوف به اراده در کنار هیجان سرگرمی گره خورده است. به طوری که میتوان گفت فیلمهای اسپیلبرگ نمایشهایی بزرگ و باکیفیت از ایمان به زندگی و انسان است. همین ویژگیهای اومانیستی و انسان گرایانه بر جذابیت آثار او میافزاید. با این حال اغلب منتقدان، سینمای اسپیلبرگ را نمونهای کامل از فیلمساز بلک باستر – اهمیت وجه تجاری بر وجه هنری- میدانند.
شروع فیلمسازی اسپیلبرگ با مضمون حادثهای همراه بود، اما بعدها به موضاعاتی، چون هولوکاست، برده داری، جنگ و تروریست پرداخت. اسپلبرگ با تمام جایگاه و موقعیتی که در تاریخ سینما پیدا کرده موفق نشد علی رغم علاقهاش به سینما در این رشته تحصیل کند. او قصد داشت تحصیلات آکادمیک خود را در رشته سینما آغاز کند، اما این رشته هنوز در دانشگاه لانگ بیج کالیفرنیا ارائه نمیشد، پس سراغ ادبیات رفت و بعدها آن را رها کرد.
استیون از دوره نوجوانی تجربه فیلمسازی خود را با ساخت فیلمهای هشت میلیمتری آغاز کرد و در سال ۱۹۶۸ توانست اولین فیلم سینمایی خود را اکران کند اما نخستین فیلم بلند او دوئل (۱۹۷۱) نام دارد که در ژانر وحشت و دلهره ساخته شده. او با کمترین بودجه ممکن هیجان انگیزترین فیلم خود را میسازد که بعدها کمپانیهای دیگر با خیالی آسوده بودجههای ساخت فیلم را در اختیار او قرار میدادند.
دوئل، یک فیلم جادهای در ادامه مسیری بود که آرتور پن با فیلم بانی وکلاید بنام سنت سینمای جادهای بنیان گذاشت. شهرت اسپیلبرگ اما با ساخت فیلم پارک ژوراسیک رقم خورد. فیلمی که باعث شد بار دیگر سینماها شاهد صف عظیمی از جمعیت علاقهمند به صنعت سینما باشند. تا جایی که این فیلم پرفروشترین فیلم در کل کارنامه استیون اسپیلبرگ از قدیم تا کنون محسوب میشود. این فیلم علمی تخیلی، محصول سال ۱۹۹۳ و برداشتی از یک رمان به همین نام است و در واقع یک فیلم اقتباسی هم محسوب میشود. اسپیلبرگ توانست با ساخت این فیلم انقلاب عظیمی در صنعت سینما ایجاد کند و موجودات ساخته شده که بصوت مکانیکی بودند به طبیعیترین حالت ممکن نمایش داده شوند. جلوههای ویژه این فیلم در زمان خود چنان حرفهای کار شده بود که توانست جایزه اسکار را از آن خود کند.
ردهبندی فیلم های استیون اسپیلبرگ
ساخت فهرست شیندلر اما برای اسپیلبرگ از یک حیثیت هویتی برخوردار بود. فیلمی که اسپیلبرگ آن را به یاد اجداد خود و درباره واقعه هولوکاست ساخت. او میخواست با آفرینش یک اثر عاملی باشد برای جلوگیری از بروز جنگهای پیشرو. فهرست شیندلر، فیلمی سیاه و سفید که سایهها و نورها نشانگر درون انسانهاست برای مثال بخش اول فیلم سایهای سنگین بر روی شخصیت اصلی نمایان است و در طول فیلم این سایه ابهام جای خود را به نور تقدس شخصیت میدهد.
رنگ سیاه نشانی از شومی و نماد شیطان و بدی و رنگ سفید نوید دهنده پاکی و خوبی است و یا در فرهنگهای ملل دیگر سیاه نمادی از مرگ و سفید نشان دهنده زندگی است. تنها شات رنگی بخشی است که ما دختر بچه حیرانی را میبینم که پالتویی قرمز به تن دارد و نمادی از پرچم قرمز یهودیانی است که در طول جنگ جهانی دوم از ارتش متفقین خواستار کمک بودند. موسیقی آرام این فیلم که روایتگر عواطف و احساسات قربانیان است توانسته بیننده را در حس تلخ تصاویر غرق کند. اسپیلبرگ هرگز در صحنههایش کشتار وسیع اسیران و گروههای مخالف را بطور واضح نشان نداد و صرفا بخشی از آن را به تصویر کشیده است. او بعدها میگوید: فیلم من درباره نجات یافتگان است و نه مردگان!
امپراطور خورشید یکی دیگر از فیلمهای مهم اسپیلبرگ هم یک اقتباس ادبی بود که در ژانر تاریخی ساخته شد. روایت پسر بچهای از خانواده ثروتمند انگلیسی که در پی حمله ژاپنیها به شانگهای در حال فرار با خانوادهاش آنها را گم میکند و به یک کمپ ژاپنی در دوران جنگ جهانی دوم فرستاده میشود. فیلمی که در آن شاهد نگاه تلخ و تکان دهنده اسپیلبرگ به کودکان هستیم. او میگوید: دیالوگها برای من بیشتر از هرچیزی اهمیت دارند، بهترین وسیلهای که میتواند به ساخت موسیقی کمک کند، دیالوگ است؛ البته فضای فیلم هم محفوظ است، اما میتوان فقط با شنیدن یک دیالوگ تم اصلی موسیقی را دریافت.
اما بدون شک شگفتانگیزترین فیلم اسپیلبرگ، نجات سرباز رایان است که به جرات میتوان گفت لحظه اول فیلم یعنی آغاز روز و سکانس آماده شدن سربازان برای جنگیدن در نبرد که از کشتیها پیاده میشوند، یکی از بهترین سکانسهای تاریخ سینمای جهان به حساب میآید. این سکانس و تدوین بی نظیر او نشان دهنده توانایی بالای کارگردان در ارائه لحظات تاثیرگذار است. داستان گروهی از سربازان برای یافتن سرباز رایان و برگرداندن او به مادرش چنان گسترده نمایش داده شده که کمی بیننده را خسته میکند، اما با این حال تصاویر و قابهای بی نظیر کارگردان ما را سهیم درد و رنج جنگی وحشتناک میکند.
اسپیلبرگ کارگردانی است که گرچه برای بزرگسالان فیلم میسازد اما فیلمهایش با طیف وسیعی از مخاطبان کودک و نوجوان هم همراه است. او از کودکی علاقه بی حدی به آثار دیزنی داشته تا جایی که اکنون در ۷۰ سالگی هنوز هم این کارتونها او را به وجد میآورند و از تماشای آن لذتی بیاندازه میبرد. بسیاری او را افسانه سازی مدرن میدانند که از سالن سینما به منزله تریبونی برای ارائه مضمونهای مهم استفاده میکند: از بردگی گرفته تا اردوگاههای آدم سوزی.