فیلم پرستار خوب (The Good Nurse) به کارگردانی توبیاس لیندهولم بر اساس داستان حقیقی یک قاتل زنجیرهای با نام چارلز کالِن ساخته شده است که از موقعیت خود به عنوان یک پرستار استفاده میکرد تا بیمارانی را به قتل برساند. ایمی لافرِن مادری تنها بود که با بیماری قلبی کشندهاش در مسیر زندگی کالن قرار میگیرد و بیخبر از ماهیت حقیقی او با وی دوست میشود. این نقش را جسیکا چستین در این تریلر جنایی متفاوت بازی کرده و بازیگر مرد مقابلش هم ادی رِدمین است. آنچه اینجا میخوانید حرفهای جسیکا چستین دوستداشتنی درباره چالشهای روایت یک داستان حقیقی، ایفای نقش آدمهای واقعی، همکاری با ادی ردمین برای درآوردن رابطه پویای مرکزی فیلم و موارد جالب دیگری است که از دو گفتوگوی متفاوت گردآوری شده است.
- شما و ادی ردمین کار فوقالعادهای در این فیلم انجام دادهاید. سوژه و موضوع «پرستار خوب» که بر اساس رویدادهای حقیقی شکل گرفته، واقعا سنگین است و از زاویه دید بیرونی، حقیقتا چالشبرانگیز به نظر میرسد. سختترین کار شما در ایفای این نقش چه بود؟
جسیکا چستین: برای من سختترین کار، نمایش ناتوانی فیزیکی ناشی از بیماری این شخصیت یعنی کاردیومیوپاتی (یا بیماری ماهیچه قلب) در فیلم پرستار خوب بود؛ اینکه باید تلاش میکردم خودم را آرام کنم و ضربان قلبم را پایین بیاورم. برای این منظور خیلی دور و بر صحنه میدویدم و ضربانم را بالا میبردم و به جایی میرسیدم که چشمانم شاید کمی تار میشد و پوستم سرد و مرطوب میشد. بعدش میکوشیدم خودم را آرام کنم تا نتیجه مطلوبی به دست آید که نمایشدهنده وضعیت شخصیتم باشد. البته هدفون کوچکی هم داشتم که با آن صدای ضربان قلبم را میشنیدم و میتوانستم آرام شدن آن را بشنوم. البته توبیاس (لیندهولم) هم به روش خودش کمک میکرد و ضربانم را بالا میبرد. پس با اینکه چالشبرانگیزترین بخش بازیام در این نقش بود اما انگار سر صحنه چند همکار برای انجامش داشتم.
- حالا که از همکاران سر صحنه گفتید، تجربه همبازی شدن با ادی ردمین چطور بود؟
دوستداشتنی و لذتبخش. پشت صحنه واقعا از او خوشم میآمد و زمانی که قرار شد در این فیلم بازی کنیم، این سوالها برایم مطرح شد که «آیا میخواهم این همکاری را تجربه کنم؟»، «این همبازی شدن دید من را نسبت به او تغییر میدهد؟»، «بهخصوص که شخصیت پیچیدهای را بازی میکنیم؟» اما ادی مهربانترین آدمی است که من تا امروز دیدهام. شاید باورتان نشود اما گاهی وقتها از شدت شیرینی و مهربانی این آدم حالم بد میشود! بهویژه که در این فیلم داشت نقش یک قاتل سریالی را بازی میکرد (میخندد).
خیلی عالی است که بتوانید با فردی که نقشش را بازی میکنید صحبت کنید و منبع فوقالعادهای است برای هر بازیگری. بماند که هر بار او را میدیدم با خودم میگفتم: «آه، من شیادم. او ایمی واقعی است، نه من»
- همکاریتان با ایمی لافرِن واقعی چقدر نزدیک بود و چطور صورت گرفت؟
او خیلی وقت گذاشت و از هیچ کمکی فروگذار نکرد. در روزگار فراگیری جهانی کووید-۱۹ بود که داشتیم خودمان را آماده میکردیم و پیشتولید بود. ساعتهای زیادی را با زوم در ارتباط بودیم و در خصوص تجربههای او صحبت کردیم. موضوعی که او با من در میان گذاشت و این شخصیت را خیلی برایم باز کرد، این بود که او پرستار شب بود و برای همین بچههایش حداقل تا زمانی فکر میکردند که مادرشان خانهنشین و خانهدار است. وقتی این را شنیدم واقعا شگفتزده شدم چون بار سنگینی است. از این بابت میگویم که او تمام شب را کار میکرد و از دیگران مراقبت میکرد؛ و بعدش که به خانه میآمد، پس از کمی خوابیدن در زمانی که بچهها مدرسه بودند، مشغول کارهای خانه و نگهداری و مراقبت از بچههایش میشد تا اینکه شب فرا برسد و دوباره سر کار برود؛ و در تمام این مدت، او با بیماری قلبی کشندهاش با نام کاردیومیوپاتی دستوپنجه نرم میکرد. از این رو فهمیدم که با شخصیت بزرگی طرف هستم. او سر صحنه هم آمد. من از دیدنش خیلی دستپاچه شدم اما سریع او را در آغوش گرفتم و او هم بعدش بهنوعی خودش را از نظر من پنهان کرد تا راحتتر بتوانم در صحنههای فیلم نقش او را بازی کنم. در هر صورت حضورش تا حدی برای من هراسانگیز بود و بر اضطرابم میافزود.
- شما نقش آدمهای واقعی مختلفی را بازی کردهاید اما فکر میکنم این اولین بار بود که خود فرد واقعی سر صحنه حضور داشت.
بله و همانطور که گفتم خیلی عالی است که بتوانید با فردی که نقشش را بازی میکنید صحبت کنید و منبع فوقالعادهای است برای هر بازیگری. بماند که هر بار او را میدیدم با خودم میگفتم: «آه، من شیادم. او ایمی واقعی است، نه من.»
- موضوع واقعا لذتبخش در خصوص فیلم برای من این بود که روی شخصیت چارلی که قاتل است – و کارهایی که در پشت صحنه انجام میدهد و خشونت او – تمرکز نمیکند؛ و در عوض، روی قهرمان متمرکز میشود. من واقعا این جنبه از فیلم را دوست دارم.
بله، من هم گاهی وقتها با فیلمهایی مشکل دارم که میخواهند جنایتهای واقعی را به نمایش بگذارند؛ چون به شیوه خودشان خشونت را احساسی میکنند و به فیلمهایی کاملا یادگارپرستانه بدل میشوند. برای من که کمی ناخوشایند است این همه روی زندگی کسی متمرکز بشوم که این اندازه درد و رنج را برای دیگران به بار آورده است. آنچه در ساخت این فیلم بسیار زیبا بود و جزو ویژگیهای انسانی توبیاس لیندهولم هم هست که در تمام فیلمهایش آن را میبینید، این است که او گفت: میخواهم روی شخصیتی تمرکز داشته باشم که خشونت را متوقف کرد؛ شخصیتی که این کار را با خشونت انجام نمیدهد. او خشونت را با دلسوزی و عشق و رفاقت متوقف کرد و به قاتل یادآوری کرد که او چه انسانی است. قاتل هم یک هیولا نیست. البته که او کارهای وحشتناکی انجام داده است اما جان زن را هم نجات میدهد و کارهای خوب دیگری هم میکند. در واقع با تمرکز بر چنین دلسوزی و عشقی است که چرخه خشونت به پایان میرسد. چقدر عالی بود که سهمی در ساخت چنین فیلمی از گونه آثاری داشتم که بر اساس جنایتهای واقعی ساخته میشوند؛ فیلمی که به تماشاگرانش میگوید شما هم میتوانید قدمی پیش بگذارید و کسی باشید که با سیستم میجنگد، آن هم زمانی که شاید فکر کنید اصلا چنین قدرتی ندارید.
- من همیشه دوست دارم بدانم که بازیگران چطور خودشان را برای ایفای نقشها آماده میکنند، بهخصوص اگر بازی هنرمندی را دوست داشته باشم. برای ایفای چنین شخصیتی، چقدر پیش از فیلمبرداری شروع به فرو رفتن در قالب شخصیت میکنید؟ ماهها قبل یا هفتهها پیش از آغاز فیلمبرداری؟ اصلا چطور از عهدهاش برمیآیید؟
من به محض اینکه بفهمم فیلم واقعا تولید میشود و پروژه قرار است سرانجامی داشته باشد کارم را شروع میکنم. من در حال فیلمبرداری سریال کوتاه «صحنههایی از یک زندگی زناشویی» (Scenes From a Marriage) بودم که قرار شد بعدش این فیلم را کار کنیم. برای همین وقتی توبیاس را به شام و به منظور خوشامدگویی به نیویورک دعوت کردیم، آسکر آیزاک و همسرش و جرمی هم بودند. بعدش تمرینها را شروع کردیم و در واقع مستقیم رفتیم سر اصل مطلب. البته شش سال بود که بحث ساخت چنین فیلمی در میان بود. پس مدتها بود که میدانستیم بالاخره اتفاق خواهد افتاد و زمان زیادی برای خواندن کتاب «پرستار خوب» به قلم چارلز گرائبر داشتیم. ما به مدرسه پرستاری رفتیم و هفتهها در آشپزخانه توبیاس دیدار کردیم و دیالوگها را خط به خط مرور کردیم. منظورم این است که پیش از رفتن سر صحنه، خیلی کار کردیم تا خوب آماده شویم.
برگرفته از دو گفتوگوی مختلف از سایتهای «اسکرین رنت» و «کولایدر»