فیلم عشق و هیولاها (Love and Monsters) اثری جذاب در ژانر اکشن ماجراجویی با فضای آخرالزمانی است که داستانی عاشقانه را در میانه حضور هیولاها روایت میکند.
فیلم عشق و هیولاها (با عنوان اصلی Love and Monsters) اثری در ژانر اکشن ماجراجویی به کارگردانی مایکل متیوز است. داستان در مورد پسری به نام جول داوسون است که اوقات خوبی را به همراه دوست دخترش ایمی سپری میکند. اما عشق میان آنها درگیر حادثهای آخرالزمانی میشود. پس از برخورد یک شهابسنگ به زمین، انتشار مادهای شیمیایی باعث میشود تمام حیوانات خونسرد به هیولاهایی غولآسا تبدیل شوند. این حادثه نهتنها باعث جدایی جول از ایمی میشود، بلکه جهان را به ویرانهای ترسناک تبدیل میکند. هفت سال بعد، جول که در کلونیهای زیرزمینی زندگی میکند، بالاخره موفق میشود نشانی از ایمی پیدا کند. حالا او باید قهرمان درونش را پیدا کند تا به دختر رویاهایش برسد. داستان، کاملاً جذاب و سرگرمکننده است و همین موضوع باعث شده تا فیلم محبوبیت زیادی نیز پیدا کند. در نقد و بررسی فیلم عشق و هیولاها با فیلیمو شات همراه باشید.
چه کسی گفته پایان دنیا باید همیشه سوژه فیلمهای ناامیدکننده باشد؟ مایکل متیوز در دومین تجربه کارگردانی خود مخاطب را درگیر ماجراجویی مهیج و جذاب پسری میکند که تنها ۸۰ مایل با عشق زندگیاش فاصله دارد. جول (با بازی دیلن اوبرایان) عزیزان زیادی را از دست داده و به خوبی میداند که دنیا به پایان رسیده است. اما علیرغم زندگی در یک پناهگاه زیرزمینی به مدت هفت سال برای جان سالم بهدر بردن از خزندگان، حشرات و دوزیستان غولپیکر که حالا مالکان زمین هستند، او به طرز شگفتانگیزی حس و حال خوبی دارد. متیوز خیلی زود از فاجعه جهانی عمیقاً ناراحتکننده در مقدمه فیلم گذر میکند تا ما را به سفری شیرین و پر از اتفاقات خندهدار دعوت کند. فیلم عشق و هیولاها با جلوههای ویژه پر زرق و برق و رفتارهای احمقانه اما بامزه قهرمان به خوبی رضایت مخاطبین جوان را جلب میکند.

نگاهی به فیلم ترکی رازهای سفره | از پختن تا کشتن در سینمای ترکیه
دیلن اوبرایان پیش از این نیز با بازی در مجموعه فیلمهای دونده مارپیچ (با عنوان اصلی The Maze Runner) فضای آخرآلزمانی را تجربه کرده بود اما متیوز به خوبی توانسته با هدایت او شخصیتی جدید خلق کند. فیلم عشق و هیولاها را به نوعی میتوان بازگشتی موفقیتآمیز به آثار اکشن ماجراجویی نوجوانان در دهه ۸۰ و ۹۰ دانست. در آن دوره، فیلمهای زیادی پیرامون این مضمون ساخته شدند که یک نوجوان سفیدپوست آمریکایی باید به تنهایی از مشکلات ناشی از پایان دنیا عبور کند تا خودش را به اثبات برساند. بنابراین وقتی جول با سرخوشی و قهرمانانه نارنجکی را به سمت هیولاهای لزج فیلم پرتاب میکند و میگوید: «حس میکنم شبیه تام کروز شدم!»، ما شاهد نشانههای جهانبینی ساده و خوشبینانهای هستیم که ارزشهای فیلم را شکل دادهاند.
در فیلم عشق و هیولاها، عشق خوب است، هیولاها بد هستند و داشتن حسی شبیه به تام کروز، فوقالعاده است.
استعداد جول در طراحی با مداد رنگی بیشتر از مهارتش در استفاده از تیر و کمان است. او با کمک انیمیشنهای طراحیشده با دست و صداگذاری جذاب، تمام اطلاعاتی که نیاز داریم را با سرعت به ما ارائه میدهد. زمانی که شهابسنگ در حال نزدیک شدن به زمین بود، موشکهای به سمت آن پرتاب شدند تا مسیر آن را منحرف کنند؛ ایدهای که در ابتدا خوب عمل کرد اما تشعشعات این برخورد به زمین اصابت کرد و باعث شد تا تمامی حیواناتی که خونسرد هستند، سوسکها، کرمها، خرچنگها و …، به هیولاهایی غولآسا تبدیل شوند و انسانها را بهعنوان غذا ببلعند.
نقد و بررسی قسمت چهارم از فصل هشتم بازی تاج و تخت
زمانی که این حادثه در حال رخ دادن بود، جول هفده ساله به همراه دوست دخترش ایمی (با بازی جسیکا هنویک) کنار هم از عشقشان لذت میبردند. آخرالزمان به وقوع پیوست، آنها از هم جدا شدند، والدین جول کشته شدند و از آن زمان تا به حال، جول بهعنوان تنها پسر مجرد کلونی شکل گرفته در زیر زمین زندگی میکند. هرگاه که خطری جول را تهدید میکند، او همچون یک مجسمه خشکش میزند. به همین دلیل، او مسئول دوشیدن شیر گاو، تعمیر رادیو و پخت و پز غذا شده است؛ در حالی که دیگر اعضای کلونی برای تهیه مایحتاج زندگی ریسک حضور روی زمین را به جان میخرند. به نظر میرسد این محیط بیش از حد محافظتشده، راه پیشرفت جول را سد کرده و او نتوانسته آن طور که باید پرورش یابد. او حالا ۲۴ سال سن دارد و در دنیایی خشن، هنوز پسرکی ناپخته محسوب میشود.

یکی از روزها، جول موفق میشود از طریق رادیو با ایمی ارتباط برقرار کند و موقعیت او را پیدا کند. ایمی تنها ۸۰ مایل با او فاصله دارد و جول مشتاق دیدار دوباره است. اعضای کلونی که در واقع حالا خانواده او هستند، سعی میکنند جول را منصرف کنند اما او گوشش بدهکار نیست و بدین ترتیب، ماجراجویی پرخطر ما آغاز میشود.
خیلی زود جول با سگی فوقالعاده آشنا میشود و او را بوی مینامد. اما این دو به تنهایی نمیتوانند با هیولاها بجنگند. بنابراین نویسندگان دو کاراکتر دیگر برای کمک به جول خلق میکنند: مردی سالخورده به نام کلاید (با بازی مایکل روکر) که متخصص نجات انسانهاست و دختری هشتساله و باهوش به نام مینو (با نقشآفرینی آریانا گرینبلت) که او را همراهی میکند. آنها به جول یاد میدهند که چطور باید جانش را در برابر قورباغهای غولپیکر، سختپوستی جهشیافته، یک کرم خاکی مشمئزکننده و رئیس آنها، جانوری سیریناپذیر به نام چامبلر نجات دهد.
همه چیز درباره سریال دراکولا مهران مدیری

فیلمنامه برایان دافیلد و متیو رابینسون ظاهراً براساس طرحی دقیق و موشکافیشده نوشته نشده است، اما به نظر میرسد آنها داستان را براساس قصهای قدیمی و آشنا جلو بردهاند. چیزی که فیلم عشق و هیولاها را برای دیدن ارزشمند میکند، ترکیب حس دیگر فیلمهای آخرالزمانی و صمیمیت آثار ژانر نوجوانان و رسیدن آنها به بلوغ است. نتیجۀ این ترکیب، نوعی بوفهای پر از خوراکیهای خوشمزه سرد و گرم است که میتواند رضایت هر مخاطبی را جلب کند.
جول و سگش بوی یادآور فیلمهای کمدی قدیمی هستند که در آنها دو کاراکتر در کنار هم برای مخاطب اهمیت پیدا میکنند؛ برای مثال فیلم من افسانه هستم (با عنوان اصلی I Am Legend). علاوه بر این، به نظر میرسد فیلم عشق و هیولاها از چند اثر دیگر نیز الهام گرفته است؛ حتی نام آن اشارهای دارد به فیلم پسری با سگش (با عنوان اصلی A Boy and His Dog) محصول سال ۱۹۷۵ که داستانی بسیار شیطانیتر و ترسناکتر درباره تلاش یک مرد و سگش برای پیدا کردن زنی در جهانِ پس از حملات هستهای را روایت میکند (البته هدف آنها از پیدا کردن این زن بسیار متفاوت از هدف جول برای پیدا کردن ایمی است).
زمانی که جول با کلاید و مینو تیمی را شکل میدهند، داستان برای مدت کوتاهی مشابه فیلم سرزمین زامبیها (با عنوان اصلی Zombieland) میشود. هیولاهای زیرزمینی ما را به یاد فیلم لرزش (با عنوان اصلی Tremors) میاندازند و زمانی که جول با یک ربات کمکی روبرو میشود، ترانه کنار من بمان (با عنوان اصلی Stand by Me) اثر بن ئی. کینگ در ذهن ما پخش میشود. چند سکانس بعد از آن، جول دقیقاً مشابه با فیلم کنار من بمان ساخته راب رینر، از رودخانهای پوشیده از زالو بیرون میآید.

تیم طراحی هیولاها مسلماً اوقات خوبی را سپری کردهاند. در دورانی که به نظر میرسد فیلمهای هیولایی از همه چیز فیلم کلاورفیلد (با عنوان اصلی Cloverfield) اقتباس میکنند، طراحی هیولاهای متنوع تجربه بسیار خوبی است. اگرچه هویاهای فیلم Love and Monsters گاهی از اوقات بیش از حد ترسناک، لزج، خشن و ناخوشایند میشوند اما تصویربرداری درخشان لاکلن میلن و موسیقی متن تمامعیار مارکوس ترامپ و مارکو بلترامی هیچگاه اجازه نمیدهد فیلم حس و حال تاریک به خود بگیرد.
فیلم عشق و هیولاها از آن دسته آثاری نیست که تا آخر عمر آن را به یاد داشته باشید اما بیشک میتواند شما را سرگرم کند و حسی خوب در قلبتان ایجاد کند. طبق آنچه در داستان دیدیم، احتمال ساخت قسمت دوم این فیلم نیز وجود دارد. اما همانطور که این فیلم به دلیل شیوع ویروس کرونا نتوانست در سینماها اکران شود و پارامونت مجبور به پخش دیجیتالی آن شد، صرف نظر از کیفیت قسمت بعدی، امیدوارم همه ما تا آن زمان دوام بیاوریم و شرّ این ویروس از سرمان کنده شود.

نظر شما در مورد فیلم عشق و هیولاها چیست؟ آیا این اثر توانست در دوران غمانگیز فعلی، شما را حداقل برای ساعاتی خوشحال کند یا امید را به رگهایتان تزریق کند؟
منبع: Variety
به نظرم واقعا این فیلم ، فیلم خوبی بود و علاوه بر بار اکشن فیلم برای تاریک و نا امید کننده نبودن یکم چاشنی طنز هم داشت و در کل سرگرمی خوبی بود
ممنون از سایت خوبتون
به نظرم واقعا این فیلم ، فیلم خوبی بود و علاوه بر بار اکشن فیلم برای تاریک و نا امید کننده نبودن یکم چاشنی طنز هم داشت و در کل سرگرمی خوبی بود