آقای مت دیمون، جناب جود لا، دلمان تنگ شد!
چهارشنبهها؛ سریالبازی
رفتن سراغ داستانی که قبلا از روی آن اقتباسهای مشهور و محبوبی شده، یک ماجراجویی بزرگ است، وسوسهکننده و مرگبار؛ آقای ریپلی بااستعداد نوشته پاتریشیا هایاسمیت، از آن کارهایی بود که میشد حدس زد دیر یا زود برای ساخت سریال سراغش خواهند رفت. نکته اما اینجا بود که اغلب سینمادوستان فیلمهایی را که قبلا از روی این کتاب ساخته شده دیدهاند و داستان برایشان آشناست. ته داستان را هم میدانند و غافلگیری بزرگی برایشان در کار نخواهد بود. کار سخت و هنرمندانه میتوانست این باشد که ساخته جدید هویتی متمایز و خیرهکننده داشته باشد و بتواند خود را از فیلمهای قبلی جدا کند. اما فکرش را بکنید که اولین برداشت از این رمان جنایی/معمایی را رنه کلمان با بازی آلن دلون ساخته که به اسم «ظهر بنفش» در آمریکا اکران شده. نسخه مشهورتر را هم آنتونی مینگلا سال ۱۹۹۹ ساخته که مت دیمون، جود لا، گوئینت پالترو، کیت بلانشت و فیلیپ سیمور هافمن، به عنوان کستی درجه یک و بهیادماندنی در آن میدرخشند. فیلمی که در ۵ رشته نامزد اسکار شد و جود لا جایزه بازیگر نقش مکمل را از بفتا گرفت.
سریال ریپلی؛ آنچه میخواهید بدانید
حالا شوتایم و استیون زیلیان سراغ داستان رفتهاند و انتظارها این بوده که ۲۵ سال بعد از فیلم مینگلا، سریالی بسازند که ارزشاش را داشته باشد. سریالی که بعد آن را در اختیار نتفلیکس قرار دادند. برای Ripley مواد اولیه مهیا بوده؛ زیلیان به عنوان فیلمنامهنویس برنده اسکار با فیلمهایی مثل شیندلر لیست، دختری با خالکوبی اژدها و مرد ایرلندی، یک برند است. فیلمبردار او رابرت السویت است که با ماموریت ناممکن ۵ و شب بخیر و خداحافظ و همکاریهای متعدد با پل تامس اندرسون در چند فیلم کارنامه چشمگیری دارد و با خون به پا خواهد شد، یک اسکار را هم به خانه برده. بازیگران سریال هم اندرو اسکات (در نقش تام ریپلی)، جانی فلین (دیکی گرینلیف) و داکوتا فنینگ (مارج شروود)، ترکیب قابل قبولی هستند، اما نتیجه همه این تیمسازی چه بوده؟
زیلیان تلاش کرده تا در سریالی سیاه و سفید، پیچیدگیهای شخصیتی داستان را برجسته کند و به آن عمق ببخشد. در این زمینه هم تا حد زیادی موفق بوده. «ریپلی» برخلاف فیلمهایی که قبلا از روی داستان ساخته شده فرصت پرداختن به جزییات را دارد. فضاسازی عالی و استفاده از امکانات تصاویر سیاه و سفید و همینطور چشماندازهای سواحل ایتالیا این فرصت را به زیلیان داده تا در زمانی ۸ ساعته، سایه اضطراب را بر سر روایتش بیاندازد و ما را برای تماشا و گرهافکنیها و حوادثی که اتفاق میافتد سر شوق بیاورد. شاید دو اپیزود اول کمی کشدار به نظر برسد و طول بکشد تا برسیم سر اصل مطلب. اما وقتی تام ریپلی بالاخره ذات خبیثش را نشان میدهد و شروع میکند با استفاده از هوش سیاهی که قرار است او را به خواستههایش برساند، سریال اوج میگیرد.
از اینجا به بعد است که خیلیها سریال را خواهند پسندید و آن را یکی از بهترین ساختههای ۲۰۲۴ به حساب خواهند آورد یا از ملالآور بودن و سرمایی که به عمد به همه دقایق تزریق شده جان به لب خواهند شد و بیخیال ادامه سریال میشوند. به نظر میرسد اصرار زیلیان برای عینیت بخشیدن به فضای دهه ۶۰ اروپا و ادای دین او به فیلمسازان ایتالیایی و شاهکارهایی که در این ژانر به سبک سیاه و سفید ساخته شدهاند، خیلی از دوستداران سینما را راضی کرده. او نسبت به فیلم مینگلا اثری عمیقتر و دقیقتر خلق کرده. اینجا همه جزییات مهمند و باید حواستان باشد که چه اتفاقی میافتد چون قرار است بعدا از همه این نشانهها استفاده شود. اما همه اینها به این معنی نیست که کل سریال هیجان انگیزتر و سینماییتر از «آقای ریپلی بااستعداد» مینگلا است. شاید حتی بعد از دیدن چند قسمت از این سریال هوس کنید که دوباره سراغ آن فیلم حالا کلاسیک شده بروید و دوباره از دیدن مت دیمون و جود لای خوش چهره محظوظ شوید. لذتی که زیلیان و همکارانش از شما دریغ میکنند تا به کالبدشکافی درون مغز انسان بپردازند و اثری سیاهتر و هولناکتر به شما نشان بدهند. این که تلاششان شما را اغوا خواهد کرد یا سریال را خالی و پرادعا خواهید یافت، بیشتر به ذائقه و آرشیو سینمایی که در ذهن دارید برمیگردد.
در سریال ریپلی با چی طرفیم؟
همانطور که در داستان هم آمده، تام ریپلی یک کلاهبردار خردهپا است که در نیویورک زندگی مخفیانهای دارد. درست در روزهایی که کارش به خنس خورده و حقههایش دارد ته میکشد، جفت شش میآورد و یک آدم پولدار او را مامور میکند تا با گرفتن مبلغ قابل توجهی به ایتالیا برود و پسر خوشگذران و بیخیال خانواده را به خانه برگرداند. تام ریپلی به آترانی در ساحل ایتالیا میرود و ما را با خود به سفری توریستی و تماشای ناپل و رم و دیگر نقاط ایتالیا دعوت میکند. رفتن او پیش دیکی گرینلیف اما به جاهای غریبی کشیده میشود. تام با دیدن زندگی سرخوشانه این نقاش بیاستعداد که با پول پدر روزگار میگذراند، کاملا درک میکند که چرا دیکی در ایتالیا لنگر انداخته است. او که شخصیتی بیروح و بیرحم دارد و حتی تمایلات جنسیاش هم بسیار کنترلشده و حتی مبهم است، تصمیم میگیرد زندگی تازهاش را با رفتن توی جلد دیکی و جعل هویت و جنایتهای خونسردانه پیش ببرد. اتفاقاتی که غریزه مارج را از ابتدای آشنایی تحریک کرده اما تام ریپلی میتواند با رذالتی مکارانه از موانع بگذرد. بگذریم که سادهلوحی و خوشقلبی دیکی هم دائما روی اعصاب است و خیلی جاها فکر میکنیم هر بلایی سرش بیاید حقش بوده… اجازه بدهید بقیه داستان را تعریف نکنیم، چون بالاخره همه که فیلم قبلی را ندیدهاند و داستان را نخواندهاند.
چرا باید سریال Ripley را ببینیم؟
داستان یکی از بهترینها در ژانر تریلر است. شخصیت تام ریپلی استثنایی است و یکی از دلایل جذابیت بیحد این داستان و حتی ادامهدار شدن داستانهای ریپلی است که چند جلد ادامه پیدا کرده. فضای سریال و کارگردانی هم انصافا بینقص است. دقت فوقالعادهای که برای انتخاب لباسها و مکانها و قابهای تابلووار به کار رفته ستودنی است. بازیها هم جای حرف باقی نمیگذارد. به خصوص اندرو اسکات در نقش تام ریپلی که توانسته همه ذکاوت و تناقضات درونی کاراکتر را به حرفهایترین شکل جلوی دوربین بیاورد. اگرچه زیلیان ترجیح میداده باز هم مت دیمون در این نقش بازی کند و اندرو اسکات با دردسر زیاد نقش را گرفته خیلیها از حالا او را یکی از نامزدهای بالقوه جشنوارهها و جوایز آثار تلویزیونی سال ۲۰۲۴ میدانند.
سریال تا حد زیادی به داستان وفادار است و با وجود تغییرات اندکی که وجود دارد توانسته دل و روده داستان را بیرون بریزد و احتمالا اثری ساخته شود که نویسنده داستان پاتریشیا هایاسمیت را فریفته خود میکرد. موسیقی متن کاملا متناسب کار است و داستان پر از فریب، خیانت و قتل است که میتواند تماشاگر را تا انتها مجذوب خود کند. سریالی که از هر نظر با اغلب آثاری که دیدهاید متفاوت است.
چرا سریال ریپلی را تماشا نکنیم؟
متاسفانه چارهای نداریم جز این که مدام سریال ریپلی را با فیلم ریپلی مقایسه کنیم و مدام سمت فیلم سنگینی میکند. یادآوری گرمای حضور مت دیمون و جود لا به خصوص در اپیزودهای خالی و نماهای طولانی که از تنهایی ریپلی میبینیم –و البته به دلیل درونگرا بودن او چاره دیگری هم نیست- کاملا آزارنده است. ضرباهنگ سریال با وجود توجیهات و توضیحات احتمالی کارگردان، صدای خیلیها را درآورده و منتقدانش میگویند سریال هیچ نکته و صحنهای ندارد که قرار باشد در خاطر آدم بماند.
در نهایت، سریال ریپلی قرار است نمایشی جدید و جذاب در مورد کلاهبرداری شکست خورده باشد. پروژههای قبلی ساخته شده، تجربههای جذابتری را ارائه کردهاند که در آنها مخاطب شیفته طرحهای خائنانه تام می شود. در اینجا، در بیش از ۸ قسمت سرد، او مطلقا دستخوش تغییر اساسی نمیشود. یک کلاش بدون ظرافت که قیافهاش هم مثل آلن دلون سمپاتیک نیست.
سریال در IMDB تا اینجا نمره ۸.۱ گرفته. در روتن تومیتوز کاربران و نویسندگان سایت از %۸۲ تا ۸۶% به سریال امتیاز دادهاند. در متاکریتیک کاربران امتیاز ۶.۹ و ریویونویسان امتیاز ۷۵ را به سریال دادهاند.