آلکساندر پین فیلمساز آمریکایی را بیشتر با فیلم درخشان «راههای فرعی» میشناسیم. فیلمی آرام و کمحادثه که شکل روایت و روابط شخصیتهای کمشمارش در اوایل قرن جاری مورد توجه و پسند مخاطبان و منتقدان قرار گرفت. کمی پیشتر از آن، پین فیلم «درباره اشمیت» را ساخت -که جک نیکلسون یکی از آخرین نقشآفرینیهای چشمگیرش را در آن ارائه داد- و کمی بعد هم فیلم «خویشاوندان» را. غرضم از یادآوری فیلمهای مهم کارنامه آلکساندر پین، مقایسه آنها با «جاماندگان» و یادآوری لحن و حال و هوای آثار اوست. در همه این فیلمها نکات و مایههای تماتیک مشترکی وجود دارد که به امضای فیلمساز بدل شدهاند. این نکتهها را به وضوح هرچه تمامتر میتوان در فیلم جدید او یعنی «جاماندگان» هم دید.
فیلم قصه ساده و سرراستی دارد اما پین بلد است از همین قصه ساده، یکی از جذابترین و پرنکتهترین فیلمهای سالِ رو به پایان میلادی را بیرون بکشد. تعطیلات دو هفتهای کریسمس در یک مدرسه شبانهروزی ویژه اعیان و اشراف آمریکایی در ابتدای دهه ۷۰ میلادی فرا میرسد. برخی از دانشآموزان همراه با یک معلم باید تمام تعطیلات را در مدرسه باقی بمانند. اتفاقی که طبعا خوشایند هیچیک از آنها نیست. تعداد دانشآموزانی که خانواده آنها را عمداً فراموش کردهاند به یک نفر میرسد. اَنگس که دانشآموز باهوش اما شخصیت سرکش و بیانضباط مدرسه پولدارهاست و آقای هانم معلم بدخلق و سختگیر تاریخ که نه فقط از انگس خوشش نمیآید بلکه اساساً از هیچکدام از دانشآموزان دلِ خوشی ندارد. حالا این دو آدم نامتجانس و کجخلق ناگزیرند به یک همنشینی اجباریِ دو هفتهای تن دهند. از این قصه میتوان یک فیلمِ به اصطلاح «کریسمسی» معمولی درآورد. از آن فیلمها که سالی اکران میشوند و بعدها دیگر کمتر کسی بهیادشان میآورد. حالا ببینیم پین از این دستمایه پیشپا افتاده و نخنما چه نتایجی میگیرد.
تنها زمانِ فیلم نیست که در اوایل دهه ۷۰ میگذرد. پین کوشیده فیلمش از هرجهت یادآور فیلمهای شیرین و مهجور نیمه اول دهه ۷۰ آمریکا باشد. از آن فیلمهای مهجور که در گذر زمان هواداران خود را مییابند و به فیلم «کالت» بدل میشوند. تمام ارکان و عناصر فیلم حال و هوای دهه ۷۰ سینمای آمریکا را تداعی میکنند. تصاویر و رنگ و آب خاص آن دوران در فیلمبرداری، زوم بکهای سریع که قاب بندی تصویر را ناگهان از کلوزآپ به لانگشات میبرند. موسیقی پاپ و اساساً زیباییشناسی موسیقی متن آن روزگار، حتی فونت و سبک بصری تیتراژ در خدمت یادآوریِ حال و هوای دهه ۷۰ میلادی در آمریکا هستند. پیداست که فیلم را کسی طراحی کرده که به سینمای آن دوران مسلط است و تاثیر یادی از آن دوران پذیرفته و آن را در فیلم بهکار برده است.
همه این تمهیدها در خدمت هدف فیلمساز است. یکی از مؤلفههای مشترک فیلمهای آلکساندر پین که در آغاز این متن به آنها اشاره شد، نقدی جامعهشناسانه و عمیق از سبکِ زندگیِ آمریکایی در دورههای مختلف است. فیلم در قالب یک داستان نه چندان جذاب در نگاه اول، نشانههای فرهنگی زندگی معمولی آمریکایی در سالهای نخستین دهه ۷۰ را بازتاب میدهد. حضور قاهر قضیه جنگ ویتنام در بطن زندگی روزمره و هراسی که نسلهای مختلف بهویژه جوانان از درگیر شدن در این جنگ بیهوده و بیثمر دارند در تمام لحظات و سکانسهای فیلم مشهود است.
دهه ۷۰ دهه تغییرات عظیم در سبک زندگی آمریکایی بود. از جنگ جهانی سه دههای میگذشت و آمریکا شاهد دورههای مختلف و متفاوتی بود. دوران رشد اقتصادی و جمعیتی دهه ۵۰، ناآرامیها و اعتراضات دانشجویی، مبارزات سیاهان آمریکا برای دستیابی به حقوق مدنی و رواج سبک زندگی هیپیها در دهه ۶۰ هم گذشته بود. آمریکا به رغم افتادن در باتلاق ویتنام و در اوج جنگ سرد، با دوره تازهای از شکوفایی اقتصادی مواجه شده بود و اقوام جدیدی از شرق آسیا و آمریکایی جنوبی در آمریکا در حال شکلگیری و جاافتادن بودند. به موازات این تحولات، تنهایی آدمها عمیقتر شده و عوارض جامعه مدرن داشت بر زندگی افراد تاثیر منفی میگذاشت. فیلم «جاماندگان» هم در فضاسازی و هم در تحلیل آن دوران موفق عمل کرده و تصویری شفاف از زمانه وقوع داستان خود به نمایش میگذارد.
اما در کنار همه اینها که اشاره شد، فیلم بیش از هرچیز درباره قضاوتهای ناقص آدمها نسبت به دیگران و در فرایند شکلگیری نظام طبقاتیِ جدید در جامعهای کاپیتالیستی است. در این فرایند تعلق فرد به طبقه اجتماعی خاص میتواند جایگاه او را در آینده اجتماع مشخص کند. در همنشینیِ اجباری دو آدم از هر لحاظ متفاوت. دو آدمی که به لحاظ سن، طبقه اجتماعی، جهانبینی و موقعیت کنونی، فرسنگها با یکدیگر فاصله دارند. این همکناری آن دو را به یک چالش اخلاقی میرساند. معلم کجخلق و ناخوشایندی که به تدریج به پسرک سرکش و تنها نزدیک میشود و نه جایگاه پدر، بلکه حکم مرشد او را پیدا میکند. مرشدی نه چندان موجه که برخلاف آموزههای سفت و سخت مدرسه شبانهروزی، جایی دروغ هم میگوید، خودنمایی هم میکند و ضعفها و کاستیهای انسانی هم دارد.
آقای معلم و پسرک سرکش وقتی به هم نزدیک میشوند و از رازهای هم سر در میآورند، دیگر فاصله سابق را ندارند. از جمله اینکه هردو از افسردگی رنج میبرند و داروی یکسانی مصرف میکنند. اشارهای به فراگیر شدن افسردگی در جامعهای مدرن و اضطرابآور. هردو میفهمند که خارج از این مدرسه دلگیر و کسالتبار هم تنهایند. در حقیقت آن بیرون کسی منتظرشان نیست و این چاهِ افسردگیشان را عمیقتر میکند. این دو نفر که از ابتدا مثل تام و جری به هم میپرند و همزمان از یکدیگر گریزانند، در انتها به نوعی رفاقت مردانه میرسند. «پدر و پسر» نمیشوند و در پایان هم فرسنگها فاصله میان آنهاست. اما دستکم به شناخت بهتری از هم دست یافتهاند. درد دل هم را شنیده و لحظاتی همدلی کردهاند. همه اینها یکی از دلچسبترین و مهمترین فیلمهای سال ۲۰۲۳ را ساخته است.