همه ما، هرازگاهی با احساس تنهایی دستبهگریبان میشویم.
همه ما، هرازگاهی با احساس تنهایی دستبهگریبان میشویم؛ هیچکس نمیتواند ادعا کند که هرگز در چنین شرایطی قرار نگرفته است. احساس تنهایی ، به دلایل مختلفی به وجود میآید: گاهی از کسانی که دوستشان داریم جدا ماندهایم، گاهی در جمعی حضور داریم که در آن راحت و سازگار نیستیم یا فقط با یک احساس کلی مواجهیم. تنهایی میتواند یکی از طاقتفرساترین احساساتی باشد که از درون مجبور به کنار آمدن با آن هستیم؛ اما در این رویارویی تنها نیستیم: فیلمها در هنگام مواجهشدن با تنهایی، در کنارمان هستند و میتوانند تحمل اوضاع را بسیار آسانتر کنند. آنها این ماموریت را به دو صورت انجام میدهند: از طریق حضور شخصیتی که حال و هوایی مشابه با ما را تجربه میکند و حس همذات پنداریمان را برمیانگیزد و یا روایت داستانی که در آن غرق میشویم و احساس تنهایی را از یاد میبریم. در فیلیمو شات به معرفی ده فیلم تماشایی پرداختهایم که در مواقع تنها بودن به کارمان میآید.
دفعه بعدی که احساس تنهایی کردید، به این لیست مراجعه کنید؛ مطمئن باشید که حداقل یکی از فیلمهای آن میتواند حالتان را بهتر کند.
۱- گمشده در ترجمه به کارگردانی سوفیا کوپولا، محصول سال ۲۰۰۳
اگر قصد دارید برای غلبه بر احساس تنهایی به تماشای فیلم بنشینید، یکی از بدیهیترین انتخابها (اگر فیلم «او» ساخته اسپایک جونز را کنار بگذاریم)، «گمشده در ترجمه» است؛ شهرت این فیلم، دلیل روشنی دارد: سوفیا کوپولا، تصویر تحسینبرانگیزی از تاثیر تنهایی بر روان انسان را ارائه میکند؛ چیزی که حتی در میان جمع هم دست از سر کاراکترها برنخواهد داشت.
دوستی صمیمانه و طولانیمدت بین بیل مری و اسکارلت جوهانسون، درحالیکه در توکیو به سرمیبردند، باعث به وجود آمدن تعدادی از دلنشینترین لحظات سینمایی قرن بیست و یکم شد؛ علاوه بر آن، فیلم توانست یکی از معروفترین پایانهای رنجآور و مبهم نمایش دادهشده بر پرده نقرهای را رقم بزند. با همه اینها، «گمشده در ترجمه» فیلمی ساده است که به تصویر کشیدن روابط عاطفی و صمیمت بین کاراکترها را بهعنوان هدف اصلیاش انتخاب میکند.
رابطه عاطفی بین دو شخصیت اصلی، ماهیت بینظیری دارد: ما شاهد شروعی طوفانی هستیم و پایان آن در نقطهای رقم میخورد که کاراکترها را در واقعیترین شکل ممکن به تصویر میکشد. این ویژگیها باعث شدهاند که «گمشده در ترجمه» یکی از تاثیرگذارترین فیلمهایی باشد که درباره تنهایی ساخته شدهاند. جالب است که سوفیا کوپولا، علیرغم موفقیت این فیلم، اثر سینمایی دیگری هم در باب «احساس تنهایی» ساخت؛ فیلم «در یک جایی» (محصول سال ۲۰۱۰)، مسلما فیلم بهتری است اما «گمشده در ترجمه» از آن دست آثاری است که تماشایش را میتوان به همه توصیه کرد.
۲- بچههای آسمان به کارگردانی مجید مجیدی، محصول سال ۱۹۹۷
«بچههای آسمان» مجید مجیدی، فیلم جذابی است؛ حتی میتوان گفت که یکی از تماشاییترین فیلمهای ساختهشده در سینمای ایران است. فیلم، شما را به دنیای خانوادهای فقیر میبرد و در دلشورههای برادری غرق میکند که کفش خواهرش را گم کرده است و به دنبال راهی برای کمک به او میگردد.
«بچههای آسمان» فیلمی شاد نیست که صرفا برای سرگرمی ساخته شده باشد؛ در بسیاری از صحنههای آن، شاهد ناملایمات و سختیهای زندگی هستیم که کاراکترها را احاطه کردهاند اما، کفه ترازو به سمت انرژی مثبت موجود در سرتاسر روایت، سنگینی میکند: بهخصوص در نمایش رابطه محکم اعضای خانواده و معصومیت کودکانه موجود در فیلم.
مجیدی از رنگها هم بسیار حرفهای استفاده میکند؛ در رنگبندی فیلم، نوعی نشاط به چشم میخورد که با به تصویر کشیده شدن دنیا از دریچه چشم کودکان، همخوانی دارد و نوعی از سادگی و صمیمیت را بهروشی تاثیرگذار ارائه میدهد.
«بچههای آسمان» پایانبندی فوقالعادهای هم دارد: پایانی که هم بسیار گیراست و هم بسیار ناراحتکننده.
۳- همسایه من توتورو به کارگردانی هایائو میازاکی، محصول سال ۱۹۸۸
حضور نام یکی از آثار استودیو جیبلی در چنین لیستی الزامی است؛ برای این منظور، یکی از مشهورترین و جذابترین آثار این استودیوی ژاپنی را انتخاب کردهایم: «همسایه من توتورو».
این انیمه دلنشین، بیننده را مسحور میکند و کشف راز جذابیت آن کار دشواری است: به لطف خلاقیت و هنر میازاکی، تماشاگر با سرعتی شگفتانگیز میخکوب میشود و این موضوع، حیرتآور است.
میازاکی بارها گفته است که تمام تلاشش را صرف خلق دنیایی خوشایند میکند تا به مخاطبان (بهخصوص کودکان) نشان دهد که همیشه چیزهای کوچکی وجود دارند که به زندگی «ارزش زندگی کردن» میبخشند؛ این همان پیامی است که در بیشتر مواقع، مردم به یادآوری شدنش نیازمندند.
استودیو جیبلی آثار بسیاری دارد که میتوانستند در این لیست جای بگیرند اما، «همسایه من توتورو» جایگاه خاصی در دل تماشاگران دارد؛ بنابراین، دفعه بعد که احساس تنهایی کردید، به تماشای جادوی میازاکی بنشینید و مطمئن باشید که این انیمه، جایش را در دلتان باز خواهد کرد.
۴- ویل هانتینگ خوب به کارگردانی گاس ون سنت، محصول سال ۱۹۹۷
پیش از تماشای «ویل هانتینگ خوب»، توجه به این هشدار ضروری است که تحمل بخشی از محتوای اثر گاس ون سنت دشوار خواهد بود و حتی حضور ستاره فیلم، رابین ویلیامز هم کمکی به بهبود اوضاع نخواهد کرد؛ البته ویلیامز، اجرایی فوقالعاده ارائه میدهد که ممکن است حتی یکی از دلچسبترین بازیهای او هم قلمداد شود. «ویل هانتینگ خوب»، یکی از بهترین نمونههای سینمایی برای پرداختن به موضوع غلبه بر درگیریهای گذشته است.
درحالیکه فیلم از بعضی جنبهها کم کیفیت به نظر میرسد، نقشآفرینی مت دیمون و رابین ویلیامز (دو کاراکتر اصلی) بهاندازهای حرفهای است که لحن فیلم بیش از آنچه انتظار میرفته صمیمانه از آب درآمده است. موسیقی گوشنواز، کارگردانی دقیق، بازی بهیادماندنی کیسی و بن افلک در نقشهای مکمل، تلاش سایر بازیگران و تیم سازنده همگی نویدبخش حضور استعدادهایی درخشان در عرصه سینما هستند. فیلم «ویل هانتینگ خوب» اثری تسلیبخش است که تماشای آن میتواند در مواقعی که احساس تنهایی میکنید، حالتان را بهتر کند.
۵- چه سرسبز بود دره من به کارگردانی جان فورد، محصول سال ۱۹۴۱
دوستداران فیلم و سینما، احتمالا جان فورد را بهعنوان کارگردان فیلمهای وسترن میشناسند و نمیتوان انکار کرد که شماری از بهترین آثار این ژانر، توسط او ساخته شدهاند؛ اما آثار دراماتیک او، به بهترین شکل ممکن تواناییها و مهارتهایش را مینمایانند. فورد، از نمایش مناظر بکر و بینظیر و کابویهای شوخطبع دست کشید و به ساخت درامهای خانوادگی مانند «مرد آرام» و «خط دراز طوسی» روی آورد؛ «چه سرسبز بود دره من» ازجمله آثاری بود که در این حال و هوا ساخته شد و توانست جایزه اسکار بهترین فیلم را هم از آن خود کند.
این فیلم، مسائل یک خانواده را از دریچه چشم کاراکتری به نام هیو مورگان به تصویر میکشد؛ هیو جوانترین فرزند خانواده مورگان است که به کار در معدن اشتغال دارند و تمام تلاش خود را صرف ایجاد بهترین شرایط زندگی برای فرزندانشان میکنند.
اگر احساس تنهایی میکنید، پیشنهاد تماشای «چه سرسبز بود دره من» را جدی بگیرید؛ مهمترین مساله درباره این فیلم، فضای آکنده از احساسات و نوستالژی و تعریف آن از مفهوم خانواده است که حال و هوایتان را عوض خواهد کرد. تماشای صحنههایی مانند سکانسی که در آن هیو از مدرسه بازگشته است، درحالیکه موردحمله قرارگرفته و خانوادهاش به او پیشنهاد میدهند که کمک و حمایتشان را برای حل مشکلش بپذیرد و پسازآن، تماشای پیروزی او بر همان گروهی که آزارش داده بودند، لحظههایی بهیادماندنی را برایتان رقم خواهد زد. علاوه بر بار احساسی فیلم، فیلمبرداری چیره دستانه آرتور سی. میلر و قاببندیهای ماهرانه جان فورد که میراث سالها تلاش او در ژانر وسترن است، بسیار چشمنواز خواهد بود.
«چه سرسبز بود دره من» یکی از دیدنیترین فیلمهای ممکن است؛ چه از لحاظ داستان پربار و چه از لحاظ تصاویر جذاب. میتوان گفت همان فیلمی است که همه باید حداقل یکبار به تماشایش بنشیند؛ این فیلم برای کسب جایزه اسکار بهترین فیلم با «همشهری کین» رقابت کرد و مطمئن باشید که بنا بر دلایلی بر آن پیروز شد.
۶- از صمیم قلب به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا، محصول سال ۱۹۸۲
با وجود اینکه بیشتر مدتزمان «از صمیم قلب» فرانسیس فورد کاپولا، به غم ناشی از یک شکست عشقی میپردازد و بهطورکلی یکی از آثاری است که در کارنامه این کارگردان نادیده گرفته میشود، نمیتوان انکار کرد که با فیلمی جذاب مواجه هستیم؛ موسیقی شنیدنی تام ویتس و طراحی صحنه فوقالعاده را به انفجار رنگهای درخشان روی پرده نقرهای و بازی روان بازیگران اضافه کنید: چطور میتوان در افسون این فیلم غرق نشد؟
فیلم با نمایش دقیق جزییات روزی که جدایی در آن اتفاق افتاده است (و صبح روز بعدش) آغاز میشود؛ این اولین تفاوت شوکه کنندهای است که «از صمیم قلب» با آثار قبلی فورد کاپولا در دهه هفتاد میلادی دارد. توجه داشته باشید که این فیلم، از آن دست آثاری نیست که موردپسند همه قرار بگیرد؛ داستان و شخصیتهای آن ممکن است بعضی تماشاگران را گیج کند اما اگر احساس تنهایی میکنید، خوب است که یک بعدازظهر تابستانی را به تماشای آن اختصاص دهید.
۷- دوران مهرورزی به کارگردانی جیمز ال. بروکس، محصول سال ۱۹۸۳
پیش از هرچیز باید به تیم فوقالعاده بازیگران این فیلم توجه کرد. البته جای تعجب نیست؛ وقتی جیمز ال. بروکس پشت دوربین میایستد، میتواند هر تعداد بازیگر حرفهای که بخواهد را وارد پروژه کند. «دوران مهرورزی»، بیش از هر چیز، به «رشد کردن» میپردازد و ماجراهای یک مادر و دختر را روایت میکند و به بررسی رابطه آنها با افراد مختلف میپردازد.
به تصویر کشیدن روابط انسانی، آن هم در محدودهای تقریبا به بزرگی تمام عمر کاراکترها، کار آسانی نیست؛ چراکه سازندگان، با دامنه بینهایت وسیعی از احساسات مواجه هستند که هرکدام از شخصیتها در خلال داستان تجربه میکنند. بازیگران از این آزمون سربلند بیرون میآیند: شرلی مک لین در نیمه اول فیلم و پیش از آشنا شدن با جک نیکلسون، احساس تنهایی را بهگونهای بازی میکند که در خاطرتان خواهد ماند. جک نیکلسون هم ضمن ایفای نقش یک فضانورد سابق، هوش و هنرش را به رخ میکشد؛ کاراکتر گرت بریدلاو، پیچیده است و شرایط مختلفی را تجربه میکند و اجرای نیکلسون مثل همیشه خیرهکننده است.
همه اینها به کنار، در «دوران مهرورزی» شاهد وجود فضای دوستانه و صمیمانهای بین کاراکترها هستیم: هرکدام از آنها درگیر مسائل و تناقضاتشان با دیگری هستند اما این موضوع از عمق روابطشان نمیکاهد؛ برای مثال، به رابطه شرلی مک لین و جف دنیلز نگاه کنید. مک لین مادر همسر دنیلز است که از ازدواج دخترش دلِ خوشی ندارد؛ اما این رابطه خانوادگی، آنقدر پتانسیل دارد که باعث به وجود آمدن موقعیتهای کمدی و جالب بسیاری شود.
«دوران مهرورزی» فیلمی بهیادماندنی است و تماشای آن به همه توصیه میشود؛ تنها باشند یا نباشند.
۸- زندگی شیرین است به کارگردانی مایک لی، محصول سال ۱۹۹۰
کمدی درام مایک لی با نام «زندگی شیرین است»، یکی دیگر از فیلمهایی است که روابط انسانی را زیر ذرهبین قرار میدهد؛ بخش عمده تمرکز فیلم، بر ارتباط بین کاراکترها و تناقضاتشان در هنگام رویایی با پریشانیها و تنشهایی است که داستان را پیش میبرند.
مایک لی بیشتر به خاطر «دیالوگ محور» و «کاراکتر محور» بودن آثارش مشهور است و داستان، در درجه دوم اهمیت قرار دارد؛ این فیلم هم یکی از اصلیترین مثالهایی است که سبک کار لی را به خوبی مینمایاند: بدون هیچ روایت منسجمی و صرفا با چند خط داستانی مبهم که بیشترین کاربردشان، هدایت کاراکترها به سمتی است که تعامل بیشتری با یکدیگر داشته باشند و همانطور که گفتیم، هدف اصلی لی به تصویر کشیدن همین تعاملات است.
از دیگر ویژگیهای این فیلم، میتوان به تیم بازیگری فوقالعادهاش اشاره کرد که در به تصویر کشیدن ماهیت روابط بین کاراکترها حداکثر ظرافت را به خرج دادهاند. «زندگی شیرین است» فیلمی تاثیرگذار و لطیف است که مانند ذات زندگی، هم لبخند به لبتان میآورد و هم بغض در گلویتان مینشاند؛ کارگردان به خوبی میداند که چطور با استفاده از میزان مناسبی درگیری، کنش و واکنش تماشاگر را همراه کند و تجربهای خوشایند را رقم بزند. نام بسیاری از آثار لی را میتوان در این لیست آورد اما «زندگی شیرین است» قطعا دلچسبترین فیلمی است که میتوان از کارنامه هنری این کارگردان به کسی که احساس تنهایی میکند پیشنهاد کرد.
۹- راز کومیکو به کارگردانی کریس مارکر، محصول سال ۱۹۶۵
این فیلم را میتوان کوتاهترین و درعینحال مبهمترین فیلم لیست دانست؛ کریس مارکر، در جریان سفرش به توکیو برای تهیه فیلمی درباره المپیک، دوست جدیدی پیدا کرد که موضوع این مستند کوتاه قرار گرفت. مارکر، به دوست جدیدش نام کومیکو را میدهد و تماشاگر را به درک و همراهی با این داستان وادار میکند.
«راز کومیکو» یکی از بهیادماندنیترین تصاویر را از رابطه دوستانه ارائه میکند؛ راز موفقیت این اثر، در تلاشش برای بازنمایی پیچیدگیهایی است که در شروع و شکلگیری یک رابطه وجود دارند. مارکر در نمایش دوستیاش با کومیکو حتی از ارائه بعضی جزییات شخصی هم مضایقه نمیکند و همین موضوع باعث میشود که بیننده به درک عمیقی از رابطه آنها (بهخصوص که از نوع «رابطه از راه دور» است) برسد.
دوربین در اختیار مارکر است و تصاویری خیرهکننده به ثبت میرساند: چهره شهر توکیو، مردم، صورت کومیکو و… با فیلمی مواجه هستیم که تماشاگر را به عمق یک رابطه معصومانه میبرد؛ درحالیکه صدای کومیکو که روایتگر متن یک نامه است، در گوشش مینشیند.
در سادگی و بیآلایشی این فیلم، چیزی صمیمانه موج میزند و «راز کومیکو» بدون شک بیتکلفترین فیلمی است که در این لیست قرار دادهایم. فیلم به تماشاگر اجازه میدهد که بهصورت کاملا طبیعی شاهد این دوستی باشد و همان چیزی را حس کند که شخصیتها در حال تجربهاش هستند. اگر احساس تنهایی میکنید، خوب است که ساعتی را با تماشای سوغات مارکر از سفرش به توکیو بگذرانید.
۱۰- یک روز تابستانی درخشانتر به کارگردانی ادوارد یانگ، محصول سال ۱۹۹۱
این فیلم، یکی از مناسبترین فیلمهایی است که باید در چنین لیستی قرار داد؛ به کسی که از احساس تنهایی رنج میبرد، چه چیز میتوان پیشنهاد داد بهتر از فیلمی که او را در خود غرق کند؟ و علاوه بر آن، چند فیلم وجود دارند که بهاندازه شاهکار ادوارد یانگ، کامل و همهجانبه باشند؟
«یک روز تابستانی درخشانتر» در ۱۹۹۱ اکران شد و از حضور بازیگری خردسال بهره میبرد که اگر اجرای او را بهترین اجرای یک بازیگر کودک ننامیم، قطعا یکی از بهترین نمونههایی است که تاکنون دیدهایم. نقشآفرینی چانگ چن واقعا تاثیرگذار است؛ با وجود مدتزمان نسبتا طولانی فیلم، بازی جذاب و باورپذیر او، تماشاگر را به دنبال خود میکشاند. هرگاه احساس تنهایی کردید، یک نسخه از این فیلم را تهیه کنید و به تماشا بنشینید؛ برای چهار ساعت در دنیای دوست داشتنی آن غرق خواهید شد و هرگز پشیمان نمیشوید.
منبع: Taste of Cinema
زیبا…جالب…پر محتوا…تشکر.