حسین نمازی: تحمل دیدن فیلمهای تلخ را ندارم
«جشنواره فجر بهترین فیلمهای کمدی را هم جدی نمیگیرد!»
حسین نمازی در دومین تجربه فیلمسازی خود با عنوان «شادروان»، به سراغ سوژه تلخی درباره مردم طبقه فرودست جامعه رفته و سعی کرده با استفاده از چاشنی طنز و خلق موقعیتهای شیرین از بار تلخی این قصه بکاهد تا راهی برای نفس کشیدن مخاطبش باقی بگذارد و آنها را ۹۰ دقیقه روی صندلی سینما بنشاند. نمازی تأکید دارد که این فیلم با وجود آن که مخاطبش را میخنداند اما کمدی نیست چرا که قواعد فیلم کمدی در آن رعایت نشده است. او در فیلم قبلیاش «آپاندیس» نیز همین زبان شیرین و طنازانه را به کار گرفت که مورد توجه چند جشنواره خارجی قرار گرفت و جوایزی را هم در بخش فیلمنامه برایش به همراه داشت. کارگردان «شادروان»، بازیگردانی را مهمترین و جذابترین بخش کارش میداند و معتقد است که با انتخاب بهرنگ علوی، نازنین بیاتی، گلاره عباسی و سینا مهراد در نقشهایی متفاوت از آن چه تاکنون از آنها دیده شده است، خودش را به چالش کشیده و دست به ریسکی همراه با نتیجهای مطلوب و دلخواه زده است. اکران آنلاین این فیلم در «فیلیمو» آغاز شده است که به همین بهانه با او گفتوگویی انجام دادهایم که میخوانید.
- درباره فیلمنامه شادروان بگویید که سوژه اصلی آن را چطور انتخاب کردید؟
حسین نمازی: در یکی از سایتهای وکالت، به سوال خانوادهای برخوردم که برایم خندهدار و البته تأسفبار بود. خانوادهای این سوال را مطرح کرده بودند که وقتی پدرمان از دنیا رفت، در مرحله انحصار وراثت متوجه شدیم که پدرمان دختر دیگری داشته که سالها پیش فوت کرده بود، شناسنامهاش باطل نشده و این موضوع برای انحصار وراثت برای ما مشکل ایجاد کرده بود. در نهایت ما همسر برادرمان را به جای خواهرمان جا زدیم که مشکلمان حل شود اما حالا همسر برادرمان کارت ملی خواهر فوت شده ما را گرفته و با آن یارانه دریافت میکند و این یارانه را به ما نمیدهد. این ماجرا هم برایم خندهدار بود و هم از این بابت متأسف شدم که این خانواده چه اندازه پول اندک یارانه برایشان مهم است. این موضوع به سوژه فیلم شادروان تبدیل شد و فیلمنامه را نوشتم اما آن داستان اگرچه واقعی بود اما قطعا برای مخاطب باورپذیر نبود به همین دلیل از بخشی از آن اتفاق گرتهبرداری کردم و فیلمنامه اولیه را نوشتم.
- ایده اولیه از مهمترین و اصلیترین بخشهای شکل گیری یک اثر سینمایی است و شما برای یافتن ایدههای سینماییتان چه روشی دارید؟
هر کسی در هر کاری که انجام میدهد باید آموزشها و تمرینهای خاص خود را داشته باشد. فیلمنامهنویس حرفهای هم باید برای پرورش فکرش تمرینهای خاص خود را به صورت روزانه انجام بدهد. من هم هر روز نزدیک به ۳ ساعت مطالعه دارم و اغلب رمان میخوانم و بعد از آن موضوعاتی از قبیل تاریخ و خاطرات افراد مختلف را مطالعه میکنم و داخل اتوموبیلم هم پادکست و کتاب صوتی گوش میکنم که در این مطالعات دنبال قصهها و شخصیتهایی میگردم که به کارم میآید. در طول هفته هم چند ساعتی را در پارکها و مکانهای عمومی میگذرانم و به حرفها و خاطرات آدمها گوش میکنم. هر روز زمان مشخصی را برای نوشتن اختصاص میدهم که از صبح تا ساعت ۵ و ۶ عصر مشغول نوشتن هستم و البته جمعهها هم کار نمیکنم و صرفا به تفریح و کارهای دیگر میپردازم، درست مثل یک کارمند. این برنامه روزانه و هفتگی من است که ایدهها و سوژههایم نیز از دل آنها بیرون میآید.
- به نظر شما اخبار و اتفاقات روز جامعه چقدر برای تبدیل شدن به سوژه یک فیلم قابلیت دارند و چرا سراغ این سوژههای جذاب نمیروید؟
چنین سوژههایی دو بُعد دارند، گاهی آنها را میسازیم برای ثبت در تاریخ که مثلاً در این سالها چنین اتفاقی افتاده است اما طرف خطرناکش تاریخ مصرف آن است که عموما چند سال بعد کهنه میشود و از این نظر این سوژهها برایم جذابیتی ندارد. اما به طور کلی من هر زمان احساس کنم که قصهای میتواند قصه موردپسند من باشد، آن را مینویسم فارغ از این که در چه فضا، زمان یا جغرافیایی باشد. به طور کلی اتفاقاتی که در برههای از زمان اتفاق میافتند و به مرور کمرنگ میشوند برایم جذابیتی ندارد؛ مثل موضوع کرونا. این اتفاقات به مرور از آن تب و تاب میافتند و از طرفی هم آن قدر در فیلمها مورد استفاده قرار میگیرند که از یک جایی به بعد لوس میشوند. اتفاقا چندین پیشنهاد هم در این باره داشتهام. من بیشتر عاشق کار با کاراکترهای خانواده بهویژه در سطح خانوادههای متوسط و ضعیف هستم چرا که این طبقه را بیشتر از هر طبقه و فرهنگ دیگری میشناسم یعنی اگر بروم و در شمال شهر درباره خانوادههای مرفه فیلم بسازم، حتماً خراب میکنم. به این دلیل که خودم هم در یک خانواده متوسط زندگی کردهام. یک خیابان آن طرفتر میتوان طبقات پایین جامعه از لحاظ اقتصادی را یافت. همین حالا هم اصرار دارم از همان جاها خرید کنم. میروم و با آنها ارتباط میگیرم. چیزهایی در این ارتباطها میبینم، واژههایی میشنوم، قصههایی به گوشم میخورد که هرگز حتی در محلههای متوسط تجربه نخواهم کرد. همینهاست که بانک شنیداری، تصویری و عاطفی یک فیلمنامهنویس را میتواند پُر و پیمان کند.
حسین نمازی: به طور کلی نگاه من به زندگی همین شکلی است. چیزی که برای خودم و برخی اطرافیانم عجیب است این است که عموما خیلی از چیزی نمیترسم و چیزی هم خیلی من را به هم نمیریزد چرا که میدانم به هرحال ته همه چیز مرگ است. برای همین در بدترین شرایط هم آرام هستم چون نگاهم به زندگی این است که وقتی زندگی قرار است بالاخره در یک نقطهای تمام شود، چرا باید از چیزی ترسید و به خود سخت گرفت
- سوژه فیلم شادروان تلخ است اما با یک زبان شیرینی روایت میشود درباره انتخاب این زبان بگویید که دلیل آن کاستن از تلخی سوژه و ماجرای این قصه است یا از همان ابتدا نگاهتان به این سوژه و ماجرا متفاوت بود؟
به طور کلی نگاه من به زندگی همین شکلی است. چیزی که برای خودم و برخی اطرافیانم عجیب است این است که عموما خیلی از چیزی نمیترسم و چیزی هم خیلی من را به هم نمیریزد چرا که میدانم به هرحال ته همه چیز مرگ است. برای همین در بدترین شرایط هم آرام هستم چون نگاهم به زندگی این است که وقتی زندگی قرار است بالاخره در یک نقطهای تمام شود، چرا باید از چیزی ترسید و به خود سخت گرفت. من حتی در زندگی روزمرهام اگر بخواهم خاطرهای تعریف کنم حتماً بخشهایی از آن خندهدار است و ناخودآگاه دیگران را میخندانم. این دست خودم نیست و تعمدی ندارم، جزئی از ذات من است. شاید به همین دلیل است که فیلمهای من لحظات شیرینی را در دل یک سوژه تلخ دارند. از منظری دیگر هم که بخواهیم نگاه کنیم؛ بالاخره حتی داروهایی که برای بیمار تجویز میکنند، اندکی طعم شیرین به آن اضافه میکنند که بتواند بخورد و از گلویش پایین برود. فیلم شادروان هم سوژه تلخی دارد. چه موضوعی تلختر از این که کسانی نتوانند جنازه پدرشان را دفن کنند؟! من اگر بخواهم این تلخی را در فیلم نگه دارم، مخاطب را زجرکش میکند، عذابش میدهد، از گلویش به سختی پایین میرود. باید کمی شیرینی به آن اضافه کنم تا مخاطب بتواند فیلم را تا آخر تماشا کند. با این وجود برخی از مخاطبانی که فیلم را دیده بودند، میگفتند که ما کل زمان فیلم را گریه کردیم برای این که خودشان را در فیلم میدیدند و یاد خودشان و خاطرات تلخ زندگی خودشان افتاده بودند. از طرف دیگر مردم ۲ سال بسیار تلخ را سپری کرده بودند و نمیخواستم من هم با فیلمم به این تلخیها اضافه کنم. واقعیتش خودم هم دیگر تحمل دیدن فیلمهای تلخ را ندارم و حالم را بد میکند. بنابراین باید در ساخت این فیلم با یک سوژه تلخ راهی برای نفس کشیدن مخاطب باقی میگذاشتم.
- در این فیلم مخاطب با بازی متفاوتی از بهرنگ علوی، سینا مهراد، نازنین بیاتی و گلاره عباسی در نقش یک زن افغانستانی روبهرو میشود درباره انتخاب بازیگران این فیلم بگویید که چطور به این ترکیب رسیدید؟
به لحاظ شخصیتی دوست دارم خودم را به چالش بکشم و لقمه آماده و ساده برایم جذابیتی ندارد. رانندگی ساده برایم جذاب نیست و گیر کردن در برف و رودخانه و نقاط صعبالعبور برایم جذاب است. از سوی دیگر در سینما به نظر من مهمترین کار کارگردان بعد از نوشتن یا انتخاب فیلمنامه خوب، بازیگردانی است و این کار برایم بسیار لذتبخش است. در فیلم قبلیام «آپاندیس» هم همین طور بود و بازیگران بازیهای خوب و روانی داشتند. بنابراین در انتخاب بازیگران فکر میکنم اگر از بازیگری استفاده کنم که قبلاً شخصیتی نزدیک به شخصیت مورد نظر فیلمنامهام را بازی کرده است، پس من کاری نکردهام چون او در آن تیپ، یک بازیگر امتحان پس داده است و تجربه لازم را در ایفای این نقش دارد اما وقتی بهرنگ علوی را برای فیلمم انتخاب میکنم که همیشه شیک بازی کرده است و حالا قرار است نقش یک آدم چرک را بازی کند و در این فیلم وجه ناشناختهای از بازی خود را نمایان کند، آن زمان میتوان گفت که کاری انجام شده است. هنگام انتخاب این بازیگران خیلیها میگفتند داری اشتباه میکنی و فیلمت با سر زمین میخورد. ولی من چیزی در انتخابهایم دیده بودم که میدانستم نتیجه عالی است و البته اگر به نتیجه خوبی نمیرسید آن وقت اتفاق بسیار بدی میافتاد و شادروان در این نقطه نایستاده بود. برای من در کارگردانی، چیزی به اندازه بازیگردانی مهم نیست و انتخاب بازیگر بخشی از این بازیگردانی است. باید چیزی را که میخواهم را هرطور شده از بازیگرانم بیرون بکشم. فقط هم بحث بازیگران اصلی و حرفهای نیست. از نظر من بازیِ نقشهای فرعی حتی مهمتر از نقشهای اصلی هستند. اگر نقشهای فرعی فیلم، خوب از آب درنیایند، آن وقت است که هر چقدر نقش اصلی خوب ایفای نقش کرده باشد، باز هم کار خراب میشود. سختیِ بازیگردانی نقشهای فرعی این است که برای این نقشها عموما نمیتوان از بازیگران حرفهای استفاده کرد. به هرحال بازیگران حرفهای کمتر زیر بار بازی در نقشهای کوتاه میروند.
- یعنی از فیلم شادروان و ایفای نقش بازیگران راضی هستید و فکر میکنید به نتیجه دلخواهتان در بازیگردانی رسیدهاید؟
بله راضی هستم. به هرحال فیلم هم دستاوردهای کارگردانی جدید برای من دارد، هم از پسِ دخل و خرج خودش برآمده، با توجه به اوضاع سینمای بعد از کرونا و فروش خوبی هم کرده است. مخاطبان فیلم هم واکنش خیلی خوبی نشان دادهاند. دیگر چه میخواهم؟ من این فیلم را برای مردم ساختم که با خیال راحت آن را ببینند و حالشان را خوب کند.
- برخی از منتقدان از این اثر به عنوان یک اثر کمدی یاد کردهاند که با واکنش منفی شما در قالب انتشار یک یادداشت هم روبهرو شد. تعریف شما از کمدی چیست و فکر میکنید فیلم شما در چه ژانری میگنجد؟
کمدی یک ژانر قاعدهمند، بسیار جدی و سخت است. خیلی از بزرگان سینمای دنیا هم فیلمهای کمدی ساختهاند. من خودم طرفدار فیلمهای کمدی هستم و دوست دارم فیلم کمدی با فرمول خودم بسازم اما «شادروان» به چند دلیل کمدی نیست. ژانر کمدی قواعد و ویژگیهایی دارد که این قواعد در فیلم «شادروان» رعایت نشده است. از سوی دیگر تصور غلطی وجود دارد مبنی بر این که هر فیلمی که مخاطب را میخنداند، کمدی است. یکی از مهمترین ویژگیهای ژانر کمدی این است که کاریکاتوروار چیزهایی را برجسته و غلو میکند که مخاطب را بخنداند اما در «شادروان» در هیچ دیالوگ، اکت و حرکتی چنین چیزی نمیبینید. اینها همه در زندگی روزمره میتواند اتفاق بیفتد و وجود دارند. خیلی از این دیالوگها هم دیالوگهای روزمره زندگی خود من است. من کمدین نیستم و این دیالوگها که دیگران را میخنداند، در حالتی کاملاً جدی ادا میکنم. از این منظر فیلم با وجود آن که مخاطب را میخنداند، کمدی نیست. برای انتشار یادداشتی که در این زمینه نوشتم، دلیل دیگری هم داشتم؛ به نظر من در جشنواره فجر ژانر کمدی جدی گرفته نمیشود. این در حالی است که در سینمای دنیا، فیلمهای کمدی جدیترین فیلمهایی هستند که میخندانند و جایزه اسکار هم میگیرند. اما در جشنواره فجر حتی بهترین فیلمهای کمدی هم جدی گرفته نمیشوند. مثل فیلم «اجارهنشینها» ساخته داریوش مهرجویی که در جشنواره فجر همان سالها اتفاقی برایش نیفتاد. آیا فیلمهای «سن پطرزبورگ»، «مارمولک»، «ورود آقایان ممنوع» فیلمهای کمدی خوبی نیستند؟ از نظر من هستند. آیا این فیلمها اگر در هر دورهای از جشنواره فجر حضور داشته باشند اقبالی برای توجه جشنواره دارند؟ قطعا نه. این فیلمها اغلب اکران موفقی هم دارند که البته «شادروان» هم اکران موفقی را داشت.
- به نظر شما چرا فیلمهای کمدی در جشنوارههای ایرانی جدی گرفته نمیشود؟
عدهای تصور میکنند اگر فیلمهای کمدی را در جشنواره جدی بگیرند سطح آنها پایین میآید. جشنواره همیشه ترجیحش این بوده که فیلمهای غیر کمدی را برجسته کند و به این دسته از فیلمها بپردازد. «شادروان» که در جشنواره هم پرسروصداترین فیلم جشنواره بود ولی در داوریها مورد توجه قرار نگرفت. بهرنگ علوی یا نازنین بیاتی دیگر چه باید میکردند که دیده شوند و حداقل نامزد جایزه بازیگری شوند؟ فیلمی که سرپاست و نود دقیقه مخاطب را نگه میدارد به اندازه شایستگیاش در جشنواره فجر دیده نشد! ما فقط یک سیمرغ و سه نامزدی داشتیم. با رویکردی که جشنواره فجر دارد من اگر در هوا و هوس جایزه گرفتن باشم فیلم بعدیام را باید تلخ و جدی بسازم که دیده شود به این دلیل که سیاستگذاران جشنواره تعیین کننده نوع فیلمهای بعدی برای جشنواره هستند. اما با این حال من در چهل سالگی دیگر خیلی از چیزها برایم جذابیتی ندارد و در حال حاضر یکی از کارهایی که دوست دارم انجام دهم، ساختن فیلمی با حضور بازیگران ناشناخته و در یک گروه کوچک است که فقط از ساخت آن لذت ببرم.
- استقبال از این فیلم در گیشه چطور بود و فکر میکنید در اکران آنلاین چه اندازه با اقبال مواجه میشود؟
به این دلیل که در اکران نوروزی و در جشنواره فجر استقبال خوبی از این فیلم شد، در اکران آنلاین هم تصور میکنم با استقبال خوبی روبهرو شود و آمار فروش خوبی داشته باشد. به هر حال برای یک کارگردان چیزی جذابتر از جذب مخاطبان بیشتر نیست.
- برای ساخت فیلمهای بعدی هم به سراغ همین زبان طنازانه و خلق موقعیتهای شیرین خواهید رفت یا ژانر دیگری را تجربه خواهید کرد؟
اگر اتفاق خیلی خاص و عجیب و غریبی رخ ندهد، بله همین رویکرد را در ساخت فیلمهای بعدیام خواهم داشت به این دلیل که این زبان روزمره و نوع نگاه من به زندگی است و چیزی است که از آن کنده نمیشوم. در فیلم «آپاندیس» با وجود آن که سوژه تلخی داشت اما مردم در سالنهای سینما میخندیدند.
- در ساخت فیلمهایتان چه سهمی برای مخاطب عام و خاص و چه سهمی برای دغدغه ها، آرا و اندیشههای خودتان قائلید؟
من برای مردم و درباره آدمهایی فیلم میسازم که آنها را خوب میشناسم. از مفهوم سینمای شخصی هم چیزی سردرنمیآورم و برایم عجیب است که چرا افرادی که به سینمای شخصی معتقدند از این که مردم فیلمشان را نمیبینند، ناراحت میشوند! سینما برای من مثل نقاشی و عکاسی نیست که بتواند شخصی باشد، سینما برای من مخاطب عام است. البته علاقهای به ساخت فیلمهای سطحی هم ندارم و به ارتقای سطح سلیقه مخاطب نیز باور دارم و معتقدم که هر فیلمی باید از یک عمقی برخوردار باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد و البته که مخاطب عام هم باید آن را بفهمد.
- فیلم قبلی شما آپاندیس در چند جشنواره خارجی جوایزی را به خود اختصاص داد و استقبال خوبی از آن صورت گرفت. به نظر خودتان فیلم دومتان شادروان در مقایسه با اثر قبلیتان در چه جایگاهی قرار دارد؟
فیلم شادروان خیلی جلوتر از فیلم آپاندیس است؛ به لحاظ کارگردانی خودم احساس میکنم دوربین من در فیلم «شادروان» شخصیت بهتری پیدا کرد و در گرفتن سکانسهای طولانی و کمپلان ریسک کردم. درون قاب به جای کاتهای سریع و ایجاد ریتم تند کاذب، تمپوی درونی قابها را زیاد کردم و این تمپو را به مقابل دوربین انتقال دادم که کار سختی است. خیلیها گفتند این ریسک را نکن و سکانسها را پر پلان بگیر اما این ریسک را کردم که بازخورد خوبی هم داشت و بسیاری از منتقدان هم این بخش از کارم را دیدند و درباره آن نوشتند.