بهاحتمالزیاد این جمله که «اگر این فیلم را نبینی، نصف عمرت بر فناست!» را زیاد شنیدهاید.
بهاحتمالزیاد این جمله که «اگر این فیلم را نبینی، نصف عمرت بر فناست!» را زیاد شنیدهاید. هرکسی این عبارت را بسته به سلیقه و ذائقهاش در مورد یک فیلم یا سریال بهکار میبرد و متأسفانه در بسیاری از موارد، خیلی هم درست نیست. ولی وقتی این عبارت را از افراد مختلف با سلایق متفاوت و حتی متضاد در مورد یک فیلم یا سریال میشنوید باید احساس کنید که حتماً خبری هست! سریال «دروغ های کوچک بزرگ» یا Big Little Lies از همین دست سریالهاست. سریال یا بهتر بگویم مینی سریال هفتقسمتی، محصول شبکه تلویزیونی HBO که توانست علیرغم مخاطبان زیادی که با خود همراه کرد، افتخارات متعددی نیز کسب کند. این سریال در جوایز Emmy سال ۲۰۱۷، در ۲۱ بخش نامزد و درنهایت برنده ۱۹ جایزه شد. در جوایز گلدن گلوب سال ۲۰۱۸، در ۶ بخش نامزد شد و توانست ۴ جایزه کسب کند. تا همینجا کافی است که علاقهمند و وسوسه شده باشید که این سریال را ببینید؛ چراکه بهقولمعروف «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها!»
سریال «دروغ های کوچکِ بزرگ»، اقتباسی از رمانی با همین نام به قلم «لیان موریارتی» است. فیلمنامه آن را «دیوید ای. کلی» نوشته و «ژان مارک والی» کارگردان کار بلد فیلمهای «باشگاه خریداران دالاس» (Dallas Buyers Club) و «وحش» (Wild) در این سریال، هنر خود را به رخ کشیده است.

قالب سریال باعث نشده است که کارگردان، شبیه بسیاری دیگر از همکارانش، سهلانگار باشد؛ بلکه محصول نهایی ازلحاظ ساختاری، شبیه فیلمهای سینمایی است و جزئیات و دقت مسحورکننده او در تولید، این سریال را تا این حد تماشایی کرده است. سوای ساختار، محتوای سریال، محتوای جذابی است؛ در سریال دروغ های کوچک بزرگ ، حین تعریف داستان اصلی، شاهد تعداد زیادی از خرده داستانهای فرعی هستیم که درهمتنیده شدهاند و محور اصلی داستان را با قوت سرپا نگهداشتهاند. این جزییات آنقدر درست و دقیق کنار هم قرارگرفته اند که نمیتوان به هیچ کجای آن دست زد یا داستان و یا شخصیتی را حذف کرد.
سریال دروغ های کوچک بزرگ ، با یک قتل و بازجویی از افراد مختلف در مورد آن قتل شروع میشود و تا پایان سریال، نه تنها نمیفهمیم قاتل کیست بلکه مقتول هم مشخص نیست! تعلیق از این بیشتر؟ هرچند همین داستان جنایی برای جذابیت هر سریالی کافی است ولی سریال به هیچ وجه پلیسی و جنایی نیست بلکه بیشتر به سمت یک سریال جامعهشناسانه و روانشناسانه پیش میرود.
سریالهای «زنان خانهدار افسرده حال» (Desperate Housewives) و «۱۳ دلیل برای اینکه…» (۱۳ Reasons Why) را ازلحاظ محتوایی و سریال «کارآگاه حقیقی» (True Detective) و فیلم «مردن برای…» (To Die For) را ازلحاظ ساختاری باهم ترکیب کنید، تا حدودی میشود این سریال! اینکه میگویم تا حدودی، به دلیل بسیار جلوتر بودن سریال است. هم ازنظر محتوایی هم ازنظر ساختاری. مثلاً نگاهی به اسم بازیگران بیندازید: ریس ویترسپون (مدلین مارتا مَکِنزی)، نیکول کیدمن (سِلِست رایت)، شیلین وودلی (جین چپمن)، الکساندر اسکارسگارد (پری رایت)، آدام اسکات (اد مکنزی)، لورا درن (رِناتا کِلاین) و… چقدر ستاره دور هم جمع شدهاند فقط برای هفت قسمت!

داستان سریال دروغ های کوچک بزرگ ، روایت خطی ندارد و بسته به شرایط، با فلاشبک و فلاشفوروارد، عقب و جلو میرود. راوی داستان، دانای کلی است که از همهچیز خبر دارد و برای بهتر درک شدن عمق ماجرا، هر جای داستان را که صلاح میداند تعریف میکند. خط اصلی داستان در ظاهر پیدا شدن قاتل (و البته کشف مقتول توسط مخاطب) است ولی در لایههای زیرین به این میپردازد که چه شده است که در شرایطی اینچنینی، که از بیرون و در ظاهر همهچیز خوب و خوش و خرم است، چنین فاجعهای رخ میدهد؟ در یک شهر ساحلی آرام، با خانوادههایی که زندگی مجلل و مرفهی دارند و با هم ارتباطات خوب و نزدیکی برقرار کردهاند چرا باید یک نفر کشته شود؟ ورود یک آدم جدید به این شهر به نام «جین» که یک مادر تنها به همراه پسربچهاش است باعث میشود که ظاهر ساختگی روابط کنار رود و باطن خراب و پوسیده آن مجال ظهور و بروز پیدا کند. حرفی که روی پوستر فیلم هم در قالب شعار آمده است: «یک زندگی ایده آل، یک دروغ ایده آل است.»
دروغهای کوچکی که آدمها به خود و دیگران میگویند، در باطن و بهمرور دروغهای بزرگی میشوند که سرنوشت آنها را چیزی خلاف آنچه انتظار میرود رقم میزند. به دیگران دروغ میگوییم که خوشبختیم و حتی دوست داریم به دروغ باور کنیم که آنها هیچ مشکلی ندارند و از ما خوشبختترند! دروغ در دروغ! وقتی همه دروغها کنار میرود، به قیمت رخ دادن یک فاجعه، شاید بتوانیم کمی هم را درک کنیم و همدرد هم باشیم. موقعیتی که داستان خلق میکند سرشار از احساسات متنوع و متضاد است. احساساتی که کارگردان با بازیهای درخشان بازیگرانش به ما نشان میدهد؛ مخصوصاً لحظاتی که با آنها تنها میشویم و در خلوتشان، خودِ ساختگیشان را پوست میکنند.
شاید ظاهر زندگی اکثر شخصیتهای فیلم، ظاهر زندگی مخاطب عام نباشد ولی مگر علیرغم همهی تفاوتها، ذات انسانها اشتراکهای زیادی ندارند؟ اینکه کارگردان و نویسنده توانستهاند بهرغم ظاهر دور از باور، باطن باورپذیری خلق کنند، هنر آنهاست. چهبسا که ظاهر زندگی «جین» نزدیک به مخاطب است ولی این باعث نمیشود که فقط با او همذاتپنداری کنیم. این هنرنمایی تا آنجا پیش میرود که حتی با شخصیت «رنتا» که در بخش زیادی از سریال بهنوعی ضدقهرمان است هم همذاتپنداری میکنیم و وقتی به درون او نقب میزنیم، برای او دل میسوزانیم.
سریال دروغ های کوچک بزرگ و داستانش حولوحوش زنان و زندگی آنها میچرخد. زنانی از اقشار مختلف و جهانبینی و سرشتی متفاوت که هرکدام بهنوعی از مردان زخم خوردهاند ولی باز هم این موضوع، فیلم را تبدیل به یک فیلم زنانه و یا حتی فمینیستی نکرده است؛ چون موضوع فیلم، انسان است، با هر جنسیتی و سبک زندگی و خلقوخویی که دارد. هنر است که اینقدر به جزئیات بپردازی ولی در بند جزئیات نمانی و از مفاهیم کلی سخن بگویی.

پایانبندی سریال و کشف قاتل و گرهگشایی از ماجرای جنایی هرچند شگفتانگیز و جذاب است ولی اینگونه نیست که حتی با کشف معما، سریال برای شما تمام شود. انگار تازه دوست دارید با علم به اینکه قاتل و مقتول چه کسانی هستند، یکبار دیگر سریال را ببینید و این بار بدون توجه و فارغ از این جذابیت معمایی، بیشتر درگیر مسائل دیگر شوید. آنوقت درمییابید که انگار تمام این هفت قسمت، شبیه بریدن بدنِ بیمارِ روابط انسانی، در عمل جراحی است و حالا حالاها کار دارد. همین است که بعد از اتمام فصل اول، بنا به درخواستهای مخاطبان، تیم سازنده تصمیم به ساخت فصل دوم آن گرفتهاند. حال باید منتظر ماند و دید با حضور کارگردان جدید و بازیگران جدیدی همچون «مریل استریپ»، فصل دوم سریال دروغ های کوچک بزرگ میتواند به موفقیت فصل اول آن و حتی بهتر از آن باشد یا نه.