فیلم های استودیو دیزنی | ترکیب هنر و ایدئولوژی
بیش از نیم قرن است که فیلم های استودیو دیزنی مردم سراسر دنیا را سرگرم میکنند و تاثیر آثار این شرکت بر فرهنگعامه و سبک زندگی مخاطبان قابلانکار نیست؛ چرا دیزنی زمان و هزینهای هنگفت را در این راه صرف کرده است؟ این اثرگذاری چطور اتفاق افتاده است؟ با فیلیمو شات همراه باشید.
در سال ۱۹۳۷، کمپانی والت دیزنی «سفیدبرفی و هفت کوتوله» را به کارگردانی ویلیام کوترل و دیوید هند ساخت؛ اولین فیلم بلند انیمیشنی تمامرنگی که برای نخستین بار از تکنیک سل انیمیشن دیزنی پردهبرداری میکرد. تکنیک سل انیمیشن (cel animation) یا پویانمایی روی طلق، تکنیکی است که در آن طراحی روی طلق اجرا و رنگآمیزی میشود سپس برای فیلمبرداری روی زمینه یا بکگراند قرار میگیرد. «سفیدبرفی و هفت کوتوله»، بلندپروازانهترین پروژه دیزنی تا آن زمان بود که شروع آن به سه سال پیشتر بازمیگشت؛ تلاشهای چندساله دیزنی برای به ثمر رساندن «ایده سفیدبرفی»، در هالیوود با استقبال چندانی مواجه نشده بود و از آن با عنوان «حماقت دیزنی» نام برده میشد. با وجود همه اینها، «سفیدبرفی و هفت کوتوله» در تاریخ سینما ماندگار شد و هنوز هم مورداحترام است؛ بهعنوان یکی از مهمترین فیلمهای انیمیشنی تاریخ و همچنین یکی از مهمترین فیلمهای تاریخ سینمای آمریکا!
۳۷ سال بعد، در سال ۲۰۱۰، استودیو والت دیزنی انیمیشن «گیسو کمند» را منتشر کرد؛ انیمیشنی به کارگردانی ناتان گرنو و بایرون هاوارد که بر اساس یک افسانه اروپایی به نام «راپونزل» ساخته شده بود. از دیدگاه استودیوی سازنده، شباهتهایی بین «گیسو کمند» و «سفیدبرفی» وجود دارد: هردو آنها الهام گرفتهشده از افسانههایی به قلم برادران گریم هستند و ساخت هردو، سه سال زمان برده است؛ البته در مورد «گیسو کمند»، این مدتزمان، صرف رویارویی هنرمندان تیم سازنده با چالشهایی شد که استفاده از کامپیوتر برای طراحی و ساخت فضا و کاراکترهای این انیمیشن بهصورت سهبعدی ایجاد میکرد.
همزمان با اکران «گیسو کمند» در سینماهای استرالیا، نمایشگاهی با عنوان «رویاها به حقیقت تبدیل میشوند: هنر افسانههای کلاسیک دیزنی» توسط «مرکز تصاویر متحرک استرالیا» برگزار شد. در این نمایشگاه، بیش از ۶۰۰ آیتم به نمایش درآمدند که در اصل برای موزه هنر نیواورلئان آمریکا جمعآوری شده و حاصل ۸۰ سال فعالیت حرفهای استودیو دیزنی بودند: این گنجینه که پیشازاین کمتر در معرض دید عموم قرار گرفته بود، از «مرکز تحقیقات انیمیشن دیزنی» به امانت گرفته شده و شامل طراحیهای مفهومی، استوریبوردها، ماکتها، مدلهای ساختهشده از کاراکترها (برای طراحی راحتتر در حالتهای مختلف) و طلقهای اصلی استفادهشده در انیمیشنها بود.
نکتههایی ناشنیده درباره والت دیزنی
تمرکز نمایشگاه «رویاها به حقیقت تبدیل میشوند…» بر اشیای امانتگرفتهشده از استودیو دیزنی بود اما علاوه بر آن، تلاشهایی هم در جریان بودند که درباره خاستگاه افسانههایی که در آثار این استودیو مورداستفاده قرار میگیرند تحقیق و موشکافی میکردند؛ هدف اصلی این تلاشها، یافتن دلیلی منطقی برای دستکاری و تغییرات اعمالشده توسط دیزنی در افسانههای اروپایی با هدف تبدیل آنها به انیمیشن بود. علاوه بر «سفیدبرفی و هفت کوتوله» و «گیسو کمند»، دست اندرکاران نمایشگاه چند فیلم کوتاه قدیمی از دیزنی و چند اثر بسیار پرطرفدار این استودیو (سیندرلا محصول سال ۱۹۵۰، زیبای خفته محصول سال ۱۹۵۹، پری دریایی کوچک محصول سال ۱۹۸۹، دیو و دلبر محصول سال ۱۹۹۱، پرنسس و قورباغه محصول سال ۲۰۰۹) را هم موردبررسی قرار دادند.
برخلاف نمایشگاه «روزی روزگاری، والت دیزنی» با عنوان اصلی «Il Etait une Fois, Walt Disney» که پیشتر در پاریس (۲۰۰۶) و مونترال (۲۰۰۷) برگزار شده بود، بانیان نمایشگاه «رویاها به حقیقت تبدیل میشوند…» بیشتر در نظر داشتند که سیر تکاملی را که ایدههای هنرمندانه در درون استودیوهای دیزنی طی میکنند پیگیری کنند و به علاقهمندان ارائه دهند؛ این در حالی بود که نگاه «روزی روزگاری، والت دیزنی» بیشتر به الهامی بود که دیزنی و همکارانش از نقاشیها و آثار سینمایی پیش از خود گرفته بودند. نگاه پشت «رویاها به حقیقت تبدیل میشوند…» به درون استودیو و نگاه همتای فرانسویاش به عوامل بیرونی بود؛ برای مثال، در «روزی روزگاری، والت دیزنی» بهطور مفصل به تاثیر جنبش اکسپرسیونیسم آلمانی بر فیلم های استودیو دیزنی پرداخته شده بود، اما بانیان «رویاها به حقیقت تبدیل میشوند…» بررسی مراحل تغییر شخصیتهای مختلف در طول ساخت هرکدام از فیلمها را ترجیح دادند؛ رویکردی که باعث ایجاد بینشهای جذابی درباره روند توسعه شخصیتها شد. برای مثال، اسکیسهای اولیهای که برای سفیدبرفی کشیده شده بودند، نوعی شباهت بین او و بتی بوپ (شخصیت کارتونی خلقشده توسط مکس فلیشر) را نشان میدادند؛ اگر سازندگان، آن مسیر طراحی را ادامه میدادند ممکن بود با فیلمی کاملا متفاوت روبرو شویم چراکه کاراکتر بتی بوپ ماهیتی جنسی دارد و میتواند سایر جنبههای داستان را تحت شعاع قرار دهد.
تفاوت کلیدی دیگری که بین دو نمایشگاه دیده میشود، در شیوه ارائه اطلاعات و طراحی فضای داخلی آنهاست؛ نمایشگاه فرانسوی، ترکیبی از اشیا، نورها و محتواهای صوتی/ بصری بود که بازدیدکنندگان را از طریق فضاسازی همراهی میکردند. از سوی دیگر، نمایشگاه استرالیایی با چسباندن آثار هنری روی دیوارهای رنگی، به نمایش گذاشتن اشیا و پخش کلیپهایی از آثار دیزنی روی نمایشگرها رویکرد سنتیتری اتخاذ کرده بود.
آخرین تفاوت بین دو نمایشگاه که ارزش پرداختن دارد، این است که نمایشگاه فرانسوی سیل انتقادات را به سمت سلطه «فرهنگ دیزنی» بر دنیا روانه کرد (حتی محتواهایی با مضمون «ضد دیزنی» را هم ارائه داد) درحالیکه «رویاها به حقیقت تبدیل میشوند…» از پرداختن به این جنبه ماجرا خودداری کرد. چنین رویکردی چندان غافلگیرکننده یا غیرمنطقی نیست؛ با نمایشگاهی مواجهیم که استودیوهای دیزنی از آن حمایت کردهاند و در اصل برای پرداختن به تاثیر دیزنی بر فرهنگ مردم و بر سر زبان انداختن دوباره افسانههای قدیمی برپا شده است. نقلقولهای متعددی که از والت دیزنی درباره این مساله وجود دارد و بر دیوارهای نمایشگاه دیده میشوند هم تاییدکننده موضوع هستند. دیزنی در تلاش بود که نسخه مخصوص خودش از افسانههای قدیمی را برای مخاطبانش در قرن بیستم نمایش دهد.
نمایشگاه «رویاها به حقیقت تبدیل میشوند: هنر افسانههای کلاسیک دیزنی» با نمایش انواع مختلف داستانهایی آغاز میشود که استودیو دیزنی برای فیلم-انیمیشنهای کوتاه قدیمیاش آماده میکرده است، قدمت بعضی از این داستانها به ۱۹۲۲ بازمیگردد. در جایی که شاید بتوان آن را جذابترین قسمت نمایشگاه دانست، نمایشگری قرار داده شده بود که منتخبی از قدیمیترین انیمیشنهای دیزنی را پخش میکرد که داستانهایی نه بر مبنای افسانههای پریان اما بر مبنای قصههای قدیمی عبرتآموز، داستانهای محلی، اسطورهها و شعرهای کودکانه داشتند. با این وجود همه خوب میدانیم که والت دیزنی عمدتا مجذوب افسانههای پریان اروپایی میشد و آنها را با عناصر جادویی و فوقالعادهای ترکیب میکرد و با افزودن چاشنی درسهای اخلاقی به تصویر میکشید.
شکی در آن نیست که دیزنی در حین تغییر افسانههای پریان و تبدیلشان به انیمیشن، جوهره اصلی داستان را حفظ میکرده است؛ چنانکه در یکی از نقلقولهای نقش بسته بر دیوار نمایشگاه میبینیم: «نسخهای که بر پرده سینما به نمایش درمیآید باید مضمون اخلاقی افسانه اصلی را حفظ و بر آن تاکید کند؛ همینطور تمام ارزشهایی که موجب ماندگاری یک افسانه قدیمی تا امروز شدهاند.» از سوی دیگر، دیزنی در جایی دیگر تاکید میکند که «نسخه قدیمی و ادبی افسانههای پریان، معمولا بهصورت کوتاه و خلاصه نوشته شدهاند؛ بنابراین برای تبدیل آنها به اثری قابلنمایش، لازم است که کمی بسط و گسترششان دهیم و حتی نکاتی را برای جذابتر شدن به آنها اضافه کنیم.» پلاکاردهای متعددی در نمایشگاه «رویاها به حقیقت تبدیل میشوند: هنر افسانههای کلاسیک دیزنی» بر این نکته تاکید داشتند که در بسیاری از محصولات مهم دیزنی، میزان وحشت و خشونت موجود در افسانه اصلی کاهش داده شده است تا نتیجه نهایی برای مخاطبان گروههای سنی مختلف مناسبتر باشد. بنابراین، ما مخاطبان مدرن افسانههای قدیمی، با این سوال مواجه هستیم که دیزنی برای حفظ مضمون اخلاقی داستانهای پریان و درعینحال ساخت فیلمهایی جذاب و محبوب، متن اصلی را تا چه اندازه مورد دخل و تصرف قرار داده است؟
در بسیاری از موارد، دست بردن در متن اصلی معقول و حتی ناگزیر به نظر میرسد؛ چراکه بخش عمدهای از متون کهن و افسانههای پریان شامل چنان صحنههای خشن و سادیستیکی هستند که انگار برای ترساندن و عصبی کردن کودکان نوشته شدهاند نه سرگرم کردن و اندرز دادن به آنها. برای مثال، آزمایشها و شکنجههایی که هانس کریستین اندرسن برای قهرمانان کتابهایش در نظر میگیرد بسیار شبیه چیزهایی است که در «کتاب مقدس: عهد عتیق» بهعنوان مراحلی برای تزکیه نفس مطرح میشدند؛ انگار که اندرسون و «کتاب مقدس: عهد عتیق»، هردو اعتقاد داشتند که برای رسیدن به مقامهای والای روحی، باید بهشدت رنج برد و چیزهای زیادی را قربانی کرد. در نسخه ساخته شده توسط استودیو والت دیزنی از داستان «پری دریایی کوچک» هانس کریستین اندرسن، بهایی که آریل برای بهدست آوردن یک جفت پا میپردازد، بسیار کمتر از چیزی است که نویسنده در نظر داشته است؛ اندرسن بهجای یک جفت پایی که به پری دریایی میبخشد، زبانش را میبُرد و برای هر گام با پاهای جدید، دردی طاقتفرسا را به او تحمیل میکند.
از سوی دیگر، بعضی تغییرات اعمالشده توسط دیزنی بر داستانهای اصلی، کمی سادهلوحانه به نظر میرسند؛ برای مثال، کاری که دیزنی با داستان «فلوتزن رنگارنگ» برای تبدیل آن به نسخه تصویری کرد، از همین دست بود. داستان اصلی «فلوتزن رنگارنگ» درونمایهای آموزنده داشت و به کودکان هشدار میداد که به غریبهها و پیشنهادهای وسوسهانگیز آنها اعتماد نکنند. در داستان اصلی، عاقبت اعتماد به غریبهها، ناپدیدشدن یا مرگ کودکان بود. دیزنی با الهام از این ماجرا، مجموعه موفق «سمفونی احمقانه» را ساخت که در آن برای اعتماد کودکان به غریبه فلوتزن پاداش در نظر گرفته شده بود: بچههایی که به دنبال صدای فلوت او راه میافتادند، از شهر خارج و از فشار کار طاقتفرسا رها و به سرزمینی جادویی وارد میشدند. حذف بخش تلخ نسخه اصلی داستان (مرگ کودکان) توسط دیزنی، باعث از دست رفتن هدف آن (هشدار دادن درباره اعتماد به غریبهها) شد؛ این یک نمونه از کارکرد معکوس افسانههای پریان در فیلم های استودیو دیزنی است.
بااینحال، دیزنی در دستکاری نسخه اصلی افسانهها برای تطبیق بیشتر با جهان معاصر و رفتارهای پذیرفتهشده در آن، تنها نبوده است؛ برای مثال، برادران گریم در خوانش مجدد افسانههای قدیمی، بر «حفظ تقدس مقام مادر» پافشاری میکردند. بنابراین در تمام داستانهایی که هسته مرکزیشان را مشکلات موجود در روابط «مادر و دختری» تشکیل میداد (مانند سفیدبرفی و سیندرلا) شخصیتهای اصلی را به «نامادری و دخترخوانده» تغییر دادند. نتیجه میگیریم که والت دیزنی اولین کسی نیست که تطابق داستان با روحیه مخاطب را اولویت قرار داده است؛ بسیاری از نسخههای قدیمی افسانههای پریان، که بهعنوان نسخه اصلی هم در نظر گرفته میشوند، میتوانند مورد دخل و تصرف قرار گرفته باشند.
موضوع حساسیتبرانگیز، تغییر افسانههای پریان در فیلم های استودیو دیزنی برای کاهش بار وحشت و خشونت آنها نیست؛ نگرانیهایی که مطرح میشوند درباره شیوه استفاده دیزنی از این داستانها در راستای بیان ارزشهای موردنظرش و در پوشش محصولات سرگرمکننده خانوادگی است. علاقه شدید او به دنیای جادویی افسانهها، باعث ایجاد تصویر بحثبرانگیزی از حضور افرادی با نژاد، جنس و طبقههای اجتماعی مختلف در جامعهای فانتزی شد که بدون هیچ مخالفتی سیستم حکومت سلطنتی را پذیرفتهاند و زنان، اقلیتهای نژادی و طبقات مختلف مردم بر جایگاه اجتماعی خود واقف و از آن راضیاند. همکاران و فعالان هالیوود، والت دیزنی را بهعنوان فردی محافظهکار با باورهای شدیدا ضد کمونیستی میشناسند؛ این تصویر چندان از واقعیت دور نیست و بازتاب آن را میتوان در بسیاری از فیلمهای او دید.
جالب است بدانید که حتی آن دسته از فیلم های استودیو دیزنی که ماهیتی بر پایه افسانههای پریان ندارند، «پایبندی به قواعد قانونی» را بهعنوان دیدگاهی مطلوب تقویت میکنند؛ برای مثال، در «گربههای اشرافی» (محصول سال ۱۹۷۰)، ادگار شخصیتی منفی محسوب میشود چون بهعنوان پیشخدمتی که چند ده سال با وفاداری تمام به خانمی خدمت کرده است، با تصمیم او برای بخشیدن ثروتش به گربهها مخالف است. خشم اسکار در «شیرشاه» (محصول سال ۱۹۹۴) به او انگیزه لازم را برای ارتکاب جرم علیه برادرزاده کوچکش میدهد. اسکار نمیتواند بپذیرد که پس از مرگ برادرش، فرزند او بر جنگل حکومت کند و این شورش علیه قانون «حکومت موروثی» کافی است تا اسکار را به کاراکتر منفی داستان تبدیل کند. در جهان دیزنی، زیر سوال بردن یا بدتر از آن سرپیچی کردن از قوانین سنتی، گناهی نابخشودنی محسوب میشود.
در جهان دیزنی، کاراکترهای رنگینپوست و حیوانات با نگرشی کاملا متمایز از انسانهای سفیدپوست تعریف میشوند؛ رفتار و شخصیت رنگینپوستان از کلیشههای پذیرفتهشدهای پیروی میکند و معمولا هر دو قشر برای بازتعریف کاراکترهای درجه دوم، مسخره و فقیر انتخاب میشوند. بدتر از همه اینکه، آنها از وضعیتشان راضی و خوشحالاند. فیلم ترانه جنوب (محصول سال ۱۹۴۶) که به تهیهکنندگی والت دیزنی ساخته شده است، در زمان نمایش به دلیل «ارائه تصویری خوشایند رابطه ارباب و برده» بهشدت موردانتقاد قرار گرفت؛ شخصیت عمو رموس در این فیلم، بردهای مهربان و خوشحال است که در نیمه دوم قرن نوزدهم زندگی میکند. این اتفاق درباره کلاغهای سخنگوی فیلم «دامبو» هم میافتد؛ آنها حیواناتی با رفتار انسانی هستند که در داستان حضور پیدا میکنند تا کلیشه آفریقایی-آمریکایی فیلم های استودیو دیزنی را حفظ کنند. طبقات فرودست، چه از جنس انسان باشند چه حیوان، از حضور در شرایطی که حداقل نیازهایشان را برآورده میکند راضی هستند و قصد تغییر آن را هم ندارند.
شرایط زندگی کاراکترهای دیزنی تغییر نخواهد کرد مگر بهواسطه ازدواج با کسی از طبقه اشراف یا عضوی از خانواده سلطنتی؛ البته کسانی مانند «گیسو کمند» هم وجود دارند که در میانه داستان کشف میکنند عضوی از طبقه برتر هستند و مسیر زندگیشان عوض میشود. این موضوع، همراستا با یکی از انتقاداتی است که بهصورت مداوم بر فیلم های استودیو دیزنی وارد میشود: تلاش این کمپانی برای جهتدهی به افکار دختران جوان؛ کمی دقت کنید: دیزنی به افسانههای پریان میپردازد، افسانههای خاصی که این الگو را تکرار میکنند: «برای شاد بودن، باید یا پرنسس باشی یا پرنسس بشوی!»
هدف و پیام اصلی فیلم های استودیو دیزنی ، تشویق انسانها برای دنبال کردن رویاهایشان و رفتن به سمت چیزی است که از ته قلب میخواهند؛ اما، مشکل آنجاست که همه آنچه قهرمانان دیزنی میخواهند فقط با تبدیل شدن به «پادشاه، ملکه، شاهزاده یا شاهدخت» محقق میشود. برای مثال، راپونزل یا گیسو کمند با ازدواجش معنا مییابد و پس از آن متوجه میشود که از اول هم خون سلطنتی در رگهایش جریان داشته است؛ این محافظهکارانهترین تصویری است که میتوان از یک قهرمان زن به دختران امروزی نشان داد: «ازدواج کن یا پرنسس باش؛ یا هردو!»
فیلمهای قدیمیتر استودیو والت دیزنی، بیشتر موردانتقاد قرار میگیرند چون زنان حتی در نقش قهرمان اصلی ظاهر نمیشدند؛ سفیدبرفی و سیندرلا شخصیتهای اصلی داستانشان هستند اما با ورود شاهزادههایشان (که بیشتر طول داستان را در حاشیه گذراندهاند)، از کانون توجه خارج میشوند؛ شاهزادهها بالاخره برای ازدواج با این دختران راضی میشوند و بهعنوان قهرمانانی که مسیر رنجآور زندگی دختران را عوض کردهاند به صحنه میآیند. در مورد زیبای خفته، موضوع کمی متفاوت است؛ شاهزاده برای پیدا کردن دختر موردعلاقهاش کمی تلاش میکند، با اسبش میتازد، در جنگل به دنبال او میگردد و… ناگهان سروکلهاش پیدا نمیشود تا دختری را که بهصورت اتفاقی سر راهش قرار گرفته است، به مقام شاهدخت بودن برساند.
تاکید دیزنی بر «ثروت» و «مقام» بهعنوان «هدف نهایی زندگی» همچنان باقی است اما در فیلمهای جدیدتر این استودیو، مانند «گیسو کمند» و «پرنسس و قورباغه»، حداقل شاهد کاراکترهای فعالتری هستیم؛ با تمام نقاط ضعفی که دارند، قهرمانان مدرنتر فیلم های استودیو دیزنی ، در مقایسه با همتایان قدیمیشان، الگوهای بهتری هستند. قهرمانان زن فیلم های استودیو دیزنی در سالهای اخیر، توانمندتر شدهاند و با نسخه اصلیشان در افسانههای پریان تفاوتهای اساسی دارند. برای مثال، در بسیاری از افسانههای کلاسیک و قدیمی، بردگی زنان مساله پذیرفتهشدهای بوده است و حتی برخی بر این باورند که نسخه اولیه داستان «دیو ودلبر» با هدف تشویق و آمادهسازی ذهن دختران برای ازدواجهای ترتیب دادهشده با مردان بسیار مسنتر از خودشان طراحی شده بوده است. در همین راستا، نسخه اصلی راپونزل هم بازتاب طرز فکری بود که جداسازی زنان از جامعه را ترویج میکرد.
نمایشگاه «رویاها به حقیقت تبدیل میشوند: هنر افسانههای کلاسیک دیزنی» بزرگداشتی بود برای والت دیزنی و آثار هنری استودیوی او، فیلمهای کوتاه و بلند و انیمیشنهایی که بر فرهنگعامه تاثیرگذار بودهاند و نتایج خوب و بد بسیاری بهجا گذاشتهاند. همچنین برگزاری این نمایشگاه، کوششی جدی برای متقاعدکردن افراد درباره این موضوع بود که نسخه ارائهشده توسط دیزنی از افسانههای قدیمی، تلاشی برای تطبیق و نزدیکتر کردن آنها به حالوهوای زندگی امروز بوده است. بااینحال، موضوع ارزشهایی که درباره نژاد، طبقه اجتماعی و از همه مهمتر جنسیت در فیلمهای استودیو دیزنی ترویج داده میشوند و باعث جهت دادن به افکار و شکل دادن به رفتارهای اجتماعی خواهند شد، بحثی طولانی است که ربطی به هدف این نمایشگاه و ظرفیتهای آن ندارد.
منبع: Cinema Autopsy