والت دیزنی؛ کاشت خیال، برداشت اسکار!
امروز سالروز درگذشت والت دیزنی است
اغراق نیست اگر «والت دیزنی» را بزرگترین نابغه تاریخ هالیوود قلمداد کنیم. او با جدیانگاشتن و ترویج انیمیشن، قواعد سینما را بهکلی تغییر داد و پایهگذار جریانی در تاریخ هنرهای بصری شد که انتها و پایانی برایش وجود ندارد. دیزنی رکورددار کسب جوایز فردی سینمایی در تاریخ و رکورددار تعداد نامزدی و کسب جوایز اسکار است. او مجموعا ۵۹ بار نامزد دریافت جایزه اسکار شد و ۲۲ جایزه رقابتی (منهای اسکارهای افتخاری) را درو کرد و دنیایی رنگارنگ و خیالانگیز برای کودکان و بزرگسالان ساخت. حالا ۵۵ سال از مرگ نسبتا زودهنگام او گذشته و بد نیست به مناسبت سالروز فقدانش کمی بیشتر در مورد او، زندگی و آثارش بدانیم.
والت دیزنی از کارهای سخت شروع کرد
«والت» چهارمین فرزند از مجموع پنج فرزند خانوادهای بود که در مزرعهای کوچک در ایالت «میزوری» سکنا گزیده بودند. در کودکی عاشق نقاشی کردن بود و در این راه دو مشوق بزرگ داشت: عمهاش و یکی از همسایههایشان که پزشکی بازنشسته بود. شرایط مالی نامساعد خانواده باعث شد تا والت دیزنی نقاشی را بیخیال شده و در ابتدا به عنوان پخشکننده روزنامه مشغول به کار شود، او قبل و بعد از مدرسه و آخر هفتهها کار میکرد و بعد هم در یک کارخانه تولید ژله و آبمیوه استخدام شد.
«دیزنی» در ۱۶ سالگی ترک تحصیل کرد (در دروس مختلف توفیقی بهدست نیاورد، ولی دیوانهوار نقاشی میکشید). با شروع جنگ جهانی اول او که صغر سن داشت، با جعل شناسنامه به ارتش پیوست و به عنوان راننده آمبولانس به ارتش و بعد به صلیب سرخ پیوست.
والت دیزنی طراح «میکی ماوس» نبود!
اشتباه رایج عموم این است که مشهورترین مخلوق کمپانی دیزنی، حاصل پنجه هنرمند موسس آن است. اما طراح اولیه «میکی ماوس» شخصی بود به نام «اوبا ایرت» که از دوستان دوره نوجوانی «دیزنی» بود. وقتی «والت» به همراه برادرش «روی» کمپانی «برادران دیزنی» را پایهگذاری کردند، «والت» از اوبا دعوت کرد که از شرق کشور راهی غرب شود تا به آنها در توسعه شرکت کمک کند.
اوبا در این ایام در فکر خلق یک شخصیت جدید و تازهنفس بود و مدام به ایدههای جدید فکر میکرد. حاصل کار او خلق بین ۶۰۰ الی ۷۰۰ فریم در روز و بعد سینک کردن موسیقی با انیمیشن بود. البته حتما میدانید که صدای میکی ماوس توسط خود دیزنی خلق شد.
«اسوالد» پدر میکی ماوس بود
اولین مخلوق مهم دیزنی زمانی خلق شد که او با کمپانی مشهور «یونیورسال پیکچرز» قرارداد همکاری داشت. نخستین شخصیت نمادینی که دیزنی در دوران همکاری با یونیورسال ساخت، «اسوالد خرگوش خوششانس» نام داشت. هنگام جدایی دیزنی از کمپانی، به او اجازه ندادند در ادامه کارش از «اسوالد» استفاده کند، بنابراین او به فکر خلق کاراکتری جدید افتاد و زمینه برای خلق مهمترین کاراکتر تاریخ انیمیشن توسط کمپانی تازهتاسیس «دیزنی» فراهم شد.
دیزنی با «دیزنی» شروع نکرد
نام اولین کمپانی انیمیشنسازی او «Laugh-O-Gram» بود. «دیزنی» در این کمپانی با روایتی مدرن، شروع به خلق انیمیشنهایی براساس «افسانههای ازوپ» کرد (روندی که بعدها در کمپانی «دیزنی» هم ادامه پیدا کرد). این استودیو خیلی زود ورشکست شد، اما خوشبختانه موسسش ناامید نشد و کار شگفتانگیزش را ادامه داد.
«سفیدبرفی و هفت کوتوله» نخستین و مهمترین فیلم عصر طلایی دیزنی است. جذب سرمایه برای ساخت یک انیمیشن بلند، مصوت و رنگی در آن زمان بسیار سخت بود. «والت» برای اینکه تیمش را متقاعد کند این پروژه بلندپروازانه موفقیتآمیز خواهد شد، همه را جمع و کل فیلم را یکنفره بازی کرد!
بیمادری و حدیث نفس دیزنی
اگر دقت کرده باشید، عموم فیلمهای «دیزنی»، از شاهکارهای کلاسیکی مانند «سیندرلا» و «بامبی» و «پریدریایی» گرفته تا «فروزن»، تم مشترکی به نام «بیمادری» دارند. سال ۱۹۳۷ «والت» و برادرش در لسآنجلس خانهای برای والدین خود خریداری کرده بودند. روزی مادر آنها با «والت» تماس گرفت و ضمن اعلام خرابی خرابی مخزن گاز، از او خواست تا تعمیرکاری به منزل بفرستد.
والت هم تعدادی از کارمندان شرکت را برای درست کردن مخزن فرستاد، اما متاسفانه فرایند تعمیر در اثر اشتباه تعمیرکارها منجر به نشت شدیدتر گاز و مرگ دلخراش مادر «دیزنیها» شد. «دیزنی» این درد عمیق را هیچگاه به صورت عمومی بروز نداد، اما آن را به شکلی تلخ و غمانگیز در تمام فیلمهایش جاری کرد.
آپارتمان مخفی والت دیزنی
«دیزنیلند» بزرگترین و بلندپروازانهترین رویای دیزنی بود. او قبل از افتتاح نخستین شعبه این شهربازی رویایی، آپارتمانی مخفی و کوچک در بالای ایستگاه آتشنشانی مدینه فاضلهاش ساخت تا شاهد شادی مردم باشد.
«شارون بیرد» یکی از عروسکپوشهای «میکی ماوس» در دیزنیلند روز افتتاحیه نخستین شعبه آن را اینطور به یاد میآورد: «در روز افتتاحیه دیزنیلند، ما (عروسکپوشها) در آپارتمان شخصی «والت دیزنی« بالای ایستگاه آتشنشانی خیابان Main بودیم که دروازههای پارک برای اولین بار باز شد. کنارش پشت پنجره ایستاده بودم و مهمانها را تماشا میکردم که از درهای ورودی میریختند داخل.
وقتی به او نگاه کردم، دستانش را پشت سر گذاشته بود و گوشتاگوش پوزخند میزد، میتوانستم بغضی را در گلویش ببینم و اشکی روی گونهاش جاری بود. او به آرزویش رسیده بود. من در آن زمان فقط ۱۲ سال داشتم، بنابراین آن زمان برای من اهمیت چندانی نداشت. اما با گذشت سالها، این تصویر از او بیشتر و بیشتر در ذهن من دوست داشتنی میشود.»
نمایش تکنفره برای روحیه دادن به تیم
«سفیدبرفی و هفت کوتوله» نخستین و مهمترین فیلم عصر طلایی دیزنی است. جذب سرمایه برای ساخت یک انیمیشن بلند، مصوت و رنگی در آن زمان بسیار سخت بود. «والت» برای اینکه تیمش را متقاعد کند این پروژه بلندپروازانه موفقیتآمیز خواهد شد، همه را جمع و کل فیلم را یکنفره بازی کرد! او در جریان این نمایش مدام تغییر نقش میداد و صدای کاراکترهای مختلف را تقلید میکرد و با اجرای این شوی درخشان توانست تخیل تیمش را تسخیر کند. «کن اندرسون» کارگردان هنری «سفیدبرفی» میگفت: «ما طلسم شده بودیم. او به تنهایی این داستان خارقالعاده را بازی کرد.»
فیلم با بودجهای ۱.۵ میلیون دلاری تولید شد و ۴۱۸ میلیون دلار در آمریکا فروخت! «سفیدبرفی و هفت کوتوله» همچنین ویژهترین جایزه اسکار «دیزنی» را برایش به همراه آورد. آکادمی اسکار دلیل اهدای این جایزه را «نوآوری قابل توجهی در صفحه نمایش که میلیونها نفر را مجذوب خود و زمینه سرگرمی جدیدی را از طریق کارتونهای متحرک آغاز کرده است» نامید. اسکار بابت این فیلم به «دیزنی» یک اسکار معمولی به اضافه هفت اسکار مینیاتوری هدیه داد!
شاهکار مشترک دو نابغه دوران
«سالوادور دالی» و «والت دیزنی» دوتن از مهمترین هنرمندان قرن بیستم، در یک میهمانی در منزل «جک وارنر» یکی از موسسین کمپانی «برادران وارنر» باهم آشنا شدند. آن زمان «دالی» بهشدت طرفدار «دیزنی» بود و او را «سوررئالیست بزرگ آمریکا» مینامید. این آشنایی به یک دوستی و همکاری طولانی منجر شد.
در دهه ۱۹۴۰، این دو به فکر همکاری در فیلم کوتاه Destino افتادند که در سال ۲۰۰۳ اکران شد. «دالی» کار خود را بر روی این فیلم در سال ۱۹۴۶ با خلق ۲۲ نقاشی و بیش از ۱۳۵ استوریبرد، طراحی و اتود آغاز کرد. سپس استودیوی دیزنی توانست تنها حدود ۲۰ ثانیه انیمیشن اصلی بر اساس این ایدهها تولید کند.
فشارهای مالی جنگ جهانی دوم باعث شد دیزنی «دستینو» را کنار بگذارد و این پروژه برای چندین دهه دست نخورده باقی ماند. سال ۱۹۹۹ «روی دیزنی» تصمیم گرفت کار روی آن را در حالیکه مشغول تولید یکی از بزرگترین شاهکارهای کمپانی به نام «فانتزیا» بود، به پایان برساند. او «جان هنچ» را که همکار اصلی «دالی» در طول تولید در سال ۱۹۴۶ بود به گروه ملحق کرد. «هنچ» به عنوان نویسنده مشترک فیلم در کنار «دالی» شناخته شد. بنابراین بیش از ۵۰ سال طول کشید تا یک فیلم انیمیشنی که تنها ۶ دقیقه و ۴۰ ثانیه است به پایان برسد.