رابی رابرتسون آنقدر زنده نماند تا صدای موسیقی آخرین فیلمی را که ساخت بشنود. او پیش از اکران قاتلان ماه کامل از دنیا رفت و آخرین یادگاریای که برای اسکورسیزی باقی گذاشت، قطعات بلوز و نواهای پر از سوگ و غم سرخپوستی فیلم بود.
داستان عمو مارتی و موسیقی یکی از داستانهای جادویی موسیقی فیلم در دنیاست. از آن داستانهایی است که میتوان هربار منتظر جلد جدید کتابش بود و با عشق به آن گوش کرد. خیالت راحت است که نویسنده، حواسش به گوشهای تو بوده، دلش میخواسته تو نواهای خوب بشنوی و حالا هرچه در چنته داشته است را برایت رو کرده است. اسکورسیزی موسیقی را اینطور تماشا نشسته است. از راننده تاکسی (۱۹۷۶) و آهنگسازیهای آهنگساز کلاسیک و نابغه برنارد هرمن گرفته تا گاو خشمگین (۱۹۸۰) و ملودیهای پیترو ماسکانی. از آخرین وسوسههای مسیح (۱۹۸۸) و آهنگسازیهای پیتر گابریل با نوای سوزناک نصرت فاتح علیخان و کمانچه محمود تبریزیزاده تا دار و دستههای نیویورکی (۲۰۰۲) و موزیکهای ماندگار هاوارد شور.
معرفی و نقد فیلم قاتلان ماه گل
اما الان که میخواهیم از قاتلان ماه کامل حرف بزنیم، باید یاد کنیم از موسیقیهایی که رابی رابرتسون برای شاتر آیلند (۲۰۱۰) و مرد ایرلندی (۲۰۱۹) نوشت. هرچند همکاریهای او و رابرتسون بسیار بیشتر از این حرفها بود. مارتین اسکورسیزی و رابی رابرتسون در طول ۴۰ سال گذشته تقریباً ده ها بار با هم در همه چیز از آخرین والس گرفته تا مرد ایرلندی کار کردند، اما تقریبا همه آنهایی که فیلمهای اسکورسیزی را دیدهاند و موسیقیهای او را شنیدهاند، اذعان دارند که هیچ کدام از کارهای او به قوت قاتلان ماه کامل نبود. رابرتسون که گیتاریست گروه The Band بود فیلم را روی پرده ندید و صدای موسیقیاش را خارج از استودیوی شخصیاش نشنید. او در ماه آگوست در سن ۸۰ سالگی دقیقا دو ماه قبل از اکران قاتلان ماه کامل از دنیا رفت. به یاد او و اینهمه سال همکاری اسکورسیزی فیلم را به او تقدیم کرد.
اسکورسیزی بعد از فوت او دربارهاش گفت: «رابی رابرتسون یکی از نزدیکترین دوستان من بود که در زندگی و کار من به صورت همیشگی حضوری مداوم و موثر داشت. من همیشه می توانستم به عنوان یک محرم، یک همکار ، یک مشاور… پیش او بروم. من هم سعی میکردم برای او همینطور باشم.» اگر امروز درباره موسیقی رابرتسون برای اخرین فیلم اسکورسیزی با ستایش و تحسین حرف میزتیم دلیلش این است که او متولد کانادا بود و بزرگ شده منطقه حفاظت شده شش ملت در نزدیکی تورنتو. او با نواهای سرخپوستان به خوبی آشنا بود. پیچیدگیهای فرهنگ موسیقی بومی را درک کرده بود و دانشی که او برای پروژه نهایی خود به موسیقی آورده بود، صدای قاتلان ماه کامل را متفاوت کرد.
موسیقی قاتلان ماه کامل ساده، غمانگیز، وهمآور، و همچنان پر از امید است، موسیقیای که داستان مردمان اوسیج در اوکلاهامای دهه ۱۹۲۰ را روایت میکند و در هر لحظه با بانجوهای پرسوز، فلوتهای غمانگیز، سازهای کوبهای و فریادهای دلخراشی که از سر التماس و درخواست کمک برای برقراری عدالت به کار گرفته شدهاند، به تصاویر فیلم وزن میدهد.
موسیقی رابرتسون برای حال اوسیجها، رنجی که بردهاند و تجلیل از آنها ساخته شده است و در این فرآیند منظرهای پر جنب و جوش از احساسات آنها را ترسیم میکند. کوبیدن طبلها و فلوتهایی که پیشگویانه به استقبال وقایع میروند و آینده پر خطر آنها را هشدار می دهند. برخی از قطعات، همراه با آواز هستند. یک از این معدود آهنگهای همراه با آواز “هنوز ایستاده” نام دارد. در این قطعه آواز قصد دارد برای ما این داستان را روایت کند که اوسیجها، اگرچه کتک خورده و وحشت زده شدهاند، اما همچنان مصمم و پایبند به اعتقادات خود ایستادهاند. روایتهای دیگر در قطعات دیگر هم همین است. موسیقی رابرتسون راوی برشهای مختلف زندگی اوسیج هاست. از ایجاد همبستگی بین قوم اوسیج و سیاه پوستان در نزدیکی تولسا پس از قتل عام در ناحیه گرین وود در سال ۱۹۲۱ که منجر به از دست رفتن تعداد بیشماری از افراد، نابودی معیشت و نابودی خانواده ها تا مبارزه اوسیجها با بیماری دیابت که باعث مرگ بسیاری از آنها قبل از ۵۰ سالگی به دلایل طبیعی شد.
برای ویلیام هیل (رابرت دنیرو) که آنتاگونیست فیلم و مغز متفکر قتلهای اوسیجهاست و تا حدی ارنست بورکهارت (لئوناردو دی کاپریو)، نواهای متفاوتی در نظر گرفته شده و لحن موسیقی متن فیلم کاملاً متفاوت است. موسیقیها آمریکایی هستند و صدای جز و بلوز را میتوان به راحتی در آنها شنید. تضاد میان موسیقی بومی و موسیقی آمریکایی، هرچند گاه به واسطه ازدواج و عشق میان مالی و ارنست به هم تنیده میشود اما واضح است.
فقدان، دلشکستگی و اندوه صدای موسیقی رابرتسون فقید برای قاتلان ماه کامل است. در نهایت موسیقی با یادداشتی امیدبخش با ترکی با عنوان “ترانهای برای مردم من” از خوانندگان قبیلهای اوسیج به پایان می رسد. فریاد جمعی برای مردمانی که کامشان را روزگار تلخ کرده است. این آهنگ در حالی پخش میشود که صفحه نمایش به رنگ سیاه در می آید و چکیده صدای اندوهناک زندگی مردمان اوسیج و در عین حال تلاششان برای بازپسگیری حق شنیده میشود.
رابی رابرتسون نماند تا بالا آمدن صفحه سیاه تیتراژ پایانی را تماشا کند، اما در هشتاد سالگی آنقدر کارش را دقیق و تمیز انجام داد و آنقدر برای این موسیقی جان و دل گذاشت که یادش را تا همیشه در ذهن همۀ آنهایی که در هرگوشه از جهان ظلمی به آنها روا داشته شده و در جستجوی عدالت بودهاند حک کند.