یادداشت جلال‌الدین بهرام درباره سریال ملکه گدایان | پوسته‌های جذاب

سهیلی‌زاده در ملکه گدایان ارتباطی قابل اتکاء با بیننده‌اش برقرار می‌کند که پشتوانه ساخت فصل‌های بعدی و سریال‌های آینده خواهد بود.  

سریال ملکه گدایان داستانش را با انتخاب بازه زمانی جذابی از خط داستانی اصلی شروع می‌کند؛ البرز (با بازی آرمان درویش) که یک ایرانی موفق خارج از کشور است در آستانه ازدواج با سارا (با بازی شبنم قربانی) قرار دارد. ناگهان به او خبر می‌رسد که پدرش فوت کرده و باید هر چه سریعتر خودش را به ایران برساند. در راه برگشت، قاچاقچی‌ها البرز را تحت فشار قرار می‌دهند تا پول بیشتری از او بگیرند اما البرز مقاومت می‌کند، بی‌هوش می‌شود و پس از به ‌هوش آمدن متوجه می‌شود در تهران است. با این تفاوت که دیگر کسی او را به اسم البرز نمی‌شناسد. همه معتقدند او فرهاد است، به جز خودش. بدین ترتیب ملکه گدایان بنا دارد داستان پسری را تعریف کنند که هویت از دست داده خود را باز می‌یابد. در این راه، البرز باید با مشکلاتی دست‌و‌پنجه نرم کند که هیچ‌وقت فکر نمی‌کرده در زندگی‌اش بروز کنند و با حقایقی رو‌به‌رو شود که سال‌ها از او مخفی نگه‌داشته شده‌اند.

اگر ماجرای مواجهه البرز با گذشته‌اش را به‌عنوان خط داستانی اصلی در نظر بگیریم، ملکه گدایان داستانش را از جایی در میانه داستان آغاز می‌کند. بدون هیچگونه اطلاعاتی از گذشته، بیننده را به زندگی البرز وارد کرده و در ادامه مشخص می‌کند این تنها بخشی از واقعیت است؛ چرا که گذشته‌ای تاریک وجود دارد که تنها با حرکت به سمت آینده روشن خواهد شد. به منظور تاباندن نور به گذشته، چندین خط داستانی فرعی طراحی شده‌اند که گاه به موازات خط داستانی اصلی و گاه مستقل از آن پیش می‌رود. این خطوط داستانی فرعی در برخی موارد چنان اهمیت پیدا می‌کنند که بر خط داستانی اصلی سایه می‌افکنند. به عنوان مثال، در اواسط فصل اول، خط داستانی مربوط به رابطه افرا (با بازی باران کوثری) و آریا (با بازی محمدرضا غفاری) چنان بر سایر خطوط داستانی مهم دیگر نظیر رابطه پارسا (با بازی فرزاد فرزین) و لعیا (با بازی رویا نونهالی) سایه انداخته که پیگیری سرگذشت البرز به موضوعی فرعی تبدیل می‌شود. هر چند که تلاش زیادی شده با برقراری ارتباط منطقی میان خطوط داستانی، از پراکندگی آنها جلوگیری شود. نفس طراحی شخصیت‌هایی مثل  داریوش (با بازی عرفان ناصری) یا مهناز (با بازی الهام کردا)  و شبیر (با بازی رضا بهبودی) نیز همین بوده تا از گسستگی خطوط داستانی پیشگیری کنند و در نقش رابط میان شخصیت‌هایی اصلی و ارتباط آنها با  خط داستانی اصلی ظاهر شوند. بدین ترتیب سریال ملکه گدایان موفق می‌شود پس از قسمت اول خود به مرور شخصیت‌های پر تعدادش را معرفی کند و با حوصله نسبت آنها را با اتفاقی که برای البرز در قسمت اول افتاده و ماجراهایی که قرار است از سر بگذارند مشخص کند.

دنیای ساختگی سرگرم‌کننده

بسیاری سریال ملکه گدایان را بازسازی سریال آوای باران می‌دانند؛ اما با وجود شخصیت‌های مشابه نظیر شکیب و افرا، ملکه گدایان حداقل در شکل روایت خود ارتباط چندانی با آوای باران ندارد و با سختگیری تنها می‌توان گفت ملکه گدایان اقتباسی آزاد از آوای باران است. در آوای باران، خط داستانی اصلی پیرامون طاها (با بازی حمیدرضا پگاه) شکل می‌گیرد که پس از سال‌ها به ایران باز می‌گردد و متوجه می‌شود دخترش، باران (با بازی آزاده زارعی) جذب گروه‌های تکدی‌گری شده است. به بیان دیگر، شخصیت اصلی پدری است که به دنبال دخترش می‌گردد. اما در ملکه گدایان، شخصیت اصلی پسری است که به دنبال خانواده‌اش می‌گردد. در نتیجه با داستانی متفاوت مواجهیم که تنها در تم جستجو شباهت‌هایی به هم دارند. اما شاید دلیل اصلی مقایسه ملکه گدایان با آوای باران، نمایش شکل خاص و نمایشی از زندگی گروه‌های تکدی‌گری باشد. تصویری ساختگی و کم‌وبیش تخیلی از زندگی بچه‌هایی که تحت نفوذ و مدیریت ملکه‌ای مخوف در حال گدایی یا در حقیقت در حال توزیع مواد مخدر هستند. اما حتی در این صورت نیز ملکه گدایان شکلی توسعه‌یافته‌تر از این سیستم توزیع مواد مخدر به نمایش می‌گذارد در حالی که آوای باران تنها بهره‌کشی مردی دائم‌الخمر از چند بچه را به تصویر می‌کشد.

جدای از این تأثیر پذیری، آنچه اهمیت دارد سرگرم کننده و جذاب بودن نمایش این شکل از زندگی است. سازندگان ملکه گدایان به دلایلی قابل باور برای ترسیم گذشته‌ البرز نیاز داشته‌اند و با پر و بال دادن به وضعیت گروه‌های تکدی‌گری، به این گذشته شکلی دراماتیک داده‌اند. از این رو مهم نیست این گروه‌ها واقعاً وجود دارند یا وجود ملکه تا چه میزان صحت دارد. مهم این است که ملکه گدایان موفق شده موقعیتی نمایشی را با استفاده از زندگی گروه‌های تکدی‌گری خلق کند تا از طریق آن موقعیت داستانی پیرامون شخصیت اصلی را باورپذیر جلوه دهد؛ چرا که به هر حال با یک اثر داستانی رو به رو هستیم نه یک فیلم مستند.         

تسلط سهیلی‌زاده

ملکه گدایان نیز همچون سریال مانکن، سریال قبلی سهیلی‌زاده، یک ملودرام خوش ساخت است. سهیلی‌زاده نشان داده خوب بلد است با ساختن پوسته‌های جذاب پیرامون داستانی‌های تکراری، سریالی عامه‌پسند و موفق بسازد. همان‌طور که مانکن از طریق پرداختن به ماجراهای پیرامون شخصیت اخگر (با بازی محمد رضا فروتن) به عاشقانه میان کاوه (با بازی امیرحسین آرمان) و همتا (با بازی نازنین بیاتی) حس‌و‌حال می‌بخشد و باعث می‌شود مثلث عشقی میان کاوه، همتا و کتایون (با بازی مریلا زارعی) شکلی یکنواخت نگیرد، در ملکه گدایان نیز با رویکردی مشابه مواجه هستیم. در اینجا نیز ماهیت خلافکارانه کسب و کار ملکه همچون پوسته‌ای پیرامون خطوط داستانی اصلی قرار گرفته تا ملودرام به دام تکرار نیفتد و بیننده خسته نشود.

بدین ترتیب سهیلی‌زاده همچون سریال‌های پیشین خود با ساختن دنیای ساختگی خلافکارها در اطراف زندگی شخصیت‌های اصلی و با تسلط در جا انداختن و باورپذیر کردن آن، مانع از این می‌شود که ملکه‌ گدایان به سریالی حوصله ‌سر بر تبدیل شود. سهیلی‌زاده در ملکه گدایان باز هم ارتباطی قابل‌اتکاء با بیننده‌اش بر قرار می‌کند که پشتوانه ساخت فصل‌های بعدیِ ملکه گدایان و سریال‌های آینده خواهد بود.  

نقد سریال ملکه گدایان | عامه‌پسند هیچکاکی

درباره سریال جدید ملکه گدایان | بالای شهر، پایین شهر

نشست خبری سریال ملکه گدایان با همراهی عوامل و بازیگران


نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

filimo the north pole