فیلم آدم برفی؛ نمونه خوب سینمای عامهپسند
۱۲ آذر سالگرد اکران این فیلم کمدی داوود میرباقری است
بعضی از فیلمها هستند که از همان زمان تولید میتوان روی موفقیتشان شرطبندی کرد. این پشتوانه ممکن است بهواسطه عوامل مختلفی ایجاد شود: از تیم پشت دوربین و ترکیب بازیگران گرفته تا دستمایه ملتهب اولیه و حواشی فراوان در زمان تولید. آدمبرفی فیلمی بود که تمام این مشخصات را داشت و بنابراین بهسرعت به یکی از پروژههای پرسروصدای سینمای ایران در دهه ۷۰ تبدیل شد. اولین فیلم سینمایی میرباقری که در سال ۱۳۷۳ تولید شده بود، پس از مدتی توقیف و مواجهه با انواع حاشیهها در سال ۱۳۷۶ روی پرده رفت.
به مناسبت سالگرد اکران فیلم آدم برفی نگاهی انداختهایم به چکیده نقدهایی که در زمان نمایش این فیلم در موردش نوشته شد.
خلاصه داستان فیلم آدم برفی
خلاصه داستان فیلم آدم برفی را باید اینطور بیان کرد: عباس که در استانبول، ۴ بار با اسامی و چهرههای مختلف، از طریق دلالان تقاضای ویزا کرده و پولش به هدر رفته است، با جوانی به نام جواد آشنا میشود که خود را نسبت به مشکلات عباس، علاقهمند نشان میدهد. از طریق جواد، عباس با رئیس ایرانی او، اِسی آشنا میشود که در یک هتل، برای کاسبی خود که نوعی کلاهبرداری است، اتاقی را اشغال کرده و با صاحب هتل که چرچیل نام دارد، همدست است. به پیشنهاد اسی که خود را دوستدار هموطنان معرفی میکند، عباس تبدیل به زنی به نام درنا میشود تا با مردی آمریکایی ازدواج کند و پس از رفتن به آمریکا و دریافت کارت سبز، از او جدا شود.
عباس به زنی ایرانی و مطلقه به نام دنیا – که شوهرش با زنی دیگر به امریکا رفته است و او بهناچار در هتل چرچیل بهعنوان مستخدم مشغول به کار است – دل میبندد و از رفتن به آمریکا صرفنظر میکند. در این بین، عباس پس از پرداخت چند قسط دلالی اسی، درمییابد او و جواد، کلاهبردارانی بیش نیستند.
چرچیل که به مستخدم هتل، دنیا، نظر دارد او را مورد آزار قرار میدهد و دنیا با خوردن قرص، قصد خودکشی میکند، اما در بیمارستان، با کمک عباس و دوستانش نجات مییابد. با نقشه جدید اسی، که از دلبستگی عباس به دنیا باخبر شده و مایل است آن ۲ به ایران برگردند، عباس در لباس درنا، بهظاهر کشته میشود و بهجای او عباس که خود را برادر دوقلوی درنا جا زده، قرار میگیرد. آن ۲ با بازگشت به ایران، زندگی تازهای را آغاز خواهند کرد.»
عوامل و بازیگران فیلم آدم برفی
نویسنده و کارگردان: داود میرباقری (بر اساس طرحی از عبدالله اسکندری)/ مدیر فیلمبرداری: مازیار پرتو/ موسیقی متن: فرهاد فخرالدینی/ تدوینگر: محمدرضا مویینی/ پخش از: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
بازیگران: اکبر عبدی، داریوش ارجمند، مهدی فتحی، آزیتا حاجیان، پرویز پرستویی، محمدرضا شریفینیا، سیروس گرجستانی، محمدولی احمدلو، فرامرز روشنایی
آمار فروش فیلم آدم برفی
فیلم آدم برفی از ۱۲ آذر ۱۳۷۶ بهطور عمومی اکران شد. حواشی آدمبرفی بهقدری توجهات را به فیلم جلب کرده بود که موفقیت تجاری آن در صورت اکران عمومی تضمینشده جلوه میکرد. اتفاقی هم که رخ داد جز این نبود. فیلم آدم برفی با آماری فوقالعاده و با جذب بیش از ۴ میلیون و ۴۷۳ هزار تماشاگر و فروشی بالغ بر ۵۸۳ میلیون تومان (با میانگین بلیت ۱۳۱۱ ریالی) با اختلافی بسیار زیاد نسبت به فیلمهای بعدی به پرمخاطبترین و پرفروشترین فیلم سال ۱۳۷۶ تبدیل شد.
کافی است به این توجه کنیم که تعداد تماشاگران فیلم آدمبرفی ۲.۳۷ برابر فیلم دوم جدول پرمخاطبترین فیلمهای آن سال بود. دامنه موفقیت فیلم در جذب عموم تماشاگران حتی تا سال ۱۳۷۷ هم ادامه داشت بهطوری که در آن سال هم آدمبرفی با جذب ۵۷۸ هزار و ۵۶۷ مخاطب رتبه چهاردهم پرمخاطبترین فیلمهای اکران آن سال را به خود اختصاص داد تا تعداد تماشاگرانی که آدمبرفی را در سالنهای سینما دیدند از ۵ میلیون نفر عبور کند.
حواشی فیلم آدمبرفی
سالها بعد از اکران جنجالی آدمبرفی، نشریه سینمایی ۲۴ پروندهای در مورد این فیلم منتشر کرد. چکیده حواشی پیرامون آدمبرفی در مقدمه این پرونده چنین ذکر شده است: «آدمبرفی از یک منظر، جنجالیترین فیلم ۳۰ سال اخیر است: در طول ۳ سال بلاتکلیفیاش، رکورد کلنجار با اداره نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد و صدور اظهارنظرهای متناقض از شخصیتهای فرهنگی و سیاسی مختلف کشور را شکست.
انواع و اقسام شایعات دربارهاش رواج یافت و جملات غیررسمی و تاییدنشدهای از عالیترین مقامات کشوری تا فقهای حوزوی و صاحبنظران فرهنگی دربارهاش نقل شد. تا اینکه ناگهان روزی خبر رسید که پروانه نمایش فیلم صادر شده و مدتی بعد اکران شد و چند سال بعد در تلویزیون هم نمایش داده شد تا این سوال بیش از پیش قابل طرح به نظر برسد که پس بالاخره این فیلم از خطوط قرمز عبور کرده یا نکرده. و این سوال برای همیشه باقی ماند که خطوط قرمز کدامها هستند.»
ویدیو کلوپ فیلیموشات | مروری بر فیلمهای دوستداشتنی
در این شماره نشریه ۲۴، گزارشی با عنوان رمزگشایی از جنجالهای آدمبرفی به استناد واکنشهای مطبوعاتی منتشر شد که در آن به ابعاد مختلفی از حواشی فیلم اشاره شده است. طبق این گزارش، چند ماه بعد از منع نمایش آدمبرفی در جشنواره فجر و توقیف فیلم، زمزمههایی مبنی بر رفع توقیف فیلم به گوش رسید.
هفتهنامه صبح در تاریخ ۴ اردیبهشت ۷۵ در واکنش به این شایعه، چنین به آدمبرفی حمله کرد: «… آدمبرفی مرد ایرانی را به حضیض ذلت میکشاند و از یک مشت آدم لمپن و عرقخور که عملا لیوانهای آبجو در دست دارند قهرمانانی ابرمرد و دوستداشتنی میسازد. صحبت نمیکنیم که بسیار گفتهایم. هرچند بعضیها با نقلقولهایی مجعول از شخصیتهای بلندپایه نظام میخواهند به این فیلم مشروعیت ببخشند اما بسیجی هشیار است و اجازه فرصتطلبی به هیچکس نخواهد داد.»
همچنین در این گزارش چنین ذکر شده که محمدعلی زم – ریاست وقت حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که تولیدکننده و پخشکننده آدمبرفی بود – از سران نظام تاییدیهای مبنی بر بیاشکال بودن فیلم دریافت کرده بود اما این تاییدیه بعد از بالا گرفتن جنجالها منتشر شد. به همین دلیل عدهای، از جمله مسعود دهنمکی، ماجرا را بیشتر همچون یک بازی برای بالا بردن فروش فیلم دانستند.
اولین نقد و بررسی ها درباره فیلم آدم برفی
آدم برفی فیلمی بود که در آن از عناصری استفاده شده بود که عمدتا به فیلمهای سطحپایین سینمای پیش از انقلاب (موسوم به فیلمفارسی) منتسب میشد. شهزاد رحمتی در نقد خود بر فیلم آدمبرفی (شماره ۲۱۳ ماهنامه فیلم/ دی ۱۳۷۶) تعدادی از این عناصر را چنین برشمرد: شخصیتهای لمپن، کافه و آواز و ترانه عامهپسند، کتککاریهای آنچنانی، ناموسپرستی، غیرتیشدن و انتقامجویی. اما آیا استفاده از این عناصر کافی بود تا آدمبرفی را یک فیلمفارسی بدانیم؟ در این زمینه میان منتقدان اختلاف نظر وجود داشت.
شهزاد رحمتی: «فیلم آدم برفی از بهترین کمدیهای سینمای پس از انقلاب است (که کلا ۲-۳تایی بیشتر نیستند) و از معدود کمدیهای تاریخ سینمای ایران که میخنداند و درعینحال نیشتر میزند و هشدار میدهد و آزاردهنده نیست»
شهزاد رحمتی با این اتهام مخالف بود: «دستکم بازیهای گرم و گیرای فیلم، فیلمنامهای ظریف و جذاب با چفت و بستهای محکم و سیر منطقی چه در پیشبرد داستان و چه در ایجاد تغییر و تحول در شخصیتها، ضرباهنگ یکدست فیلم و خوشریتم بودن آن که افت نمیکند، وسواسی که در طراحی لباس و چهرهپردازی، انتخاب لوکیشنها و صحنهآرایی به کار رفته و بسیاری چیزهای دیگر همه و همه نفیکننده توهم فیلمفارسی و منافی با قاموس آن است. گذشته از همه اینها، مهمترین خصلت فیلمفارسی، دروغین بودن مضمون، توخالی بودن شخصیتها و پوشالی بودن روابط میان آدمهاست. حال آنکه آدمبرفی با انگشت گذاشتن بر روی موضوعی حساس همچون گم کردن هویت و ازخودبیگانگی و مسخ شخصیتی و نگاهی به قضیه تلخ مهاجرت (هرچند به عمق و ریشه این موضوع دردناک دست نمییابد، چراکه اصلا موضوع آن چیز دیگریست) و با شخصیتهایی جاندار، زنده و واقعی در تاروپود روابطی پیچیده و چندلایه، خود را متفاوت مینماید.»
رحمتی تا جایی پیش رفت که حتی آدمبرفی را یکی از ارزشمندترین کمدیهای پس از انقلاب سینمای ایران قلمداد کرد: «آدم برفی از بهترین کمدیهای سینمای پس از انقلاب است (که کلا ۲-۳تایی بیشتر نیستند) و از معدود کمدیهای تاریخ سینمای ایران که میخنداند و درعینحال نیشتر میزند و هشدار میدهد و آزاردهنده نیست.»
اما در همان شماره ماهنامه فیلم، نغمه ثمینی نظر متفاوتی داشت. او در مطلبی که با محوریت بررسی تمهید زنپوشی از صحنههای نمایش تا فیلم آدمبرفی نوشت، به این اشاره کرد که شباهت آدمبرفی به فیلمفارسیها صرفا به استفاده از برخی از عناصر مشترک برنمیگردد: «مستقیمترین راه برای پیگیری این بحث در تحلیل آدمبرفی، اشارهای است به شباهتهای آشکار این فیلم، به حال و هوای فیلمفارسیهای پیش از انقلاب. جدا از صحنههای بزنبزن، فضاسازیها و ترکیب تیپهای آشنایی چون لات جوانمرد و نوچه رند و مرد چشمچران و زن معصوم و قربانی، آنچه بیش از همه این شباهت را موجب میشود، محوری است که تاروپود داستان گردش شکل میگیرد.»
او در ادامه مینویسد: «این محور چیزی نیست مگر زندهکردن عادتهای لوطیمنشانه و تقدیس رفاقتهای مردانه و پایبندیهای «جوانمردانه». هرچند همه اینها، در لایههای زیرینتر فیلم و در کانونهای معنایی پنهانتر، با هویت گمشده مترادف میشوند و… نگاه کنیم که چطور در همان ابتدا، عباس بهواسطه همین رفاقت مردانه است که با اسی و دارودستهاش آشنا میشود، و بعد بهزودی ما همراه او، باز بر مبنای همین محور تمام آدمهای فیلم را به مردها و نامردها تقسیم میکنیم. حتی سیر نمودار تحول شخصیتها نیز گرد این محور شکل میگیرند: عباس بهمرور نیمه زنانه، بزدل، بیغیرت و بیهویت خود را دور میاندازد تا در پایان شمایل یک مرد واقعی را بیابد؛ همانگونه که اسیخان هم در طول فیلم، حساب ما را با انگیزههای مشکوکش صاف میکند و با مردی و مردانگی، عباس را از گرفتاری نجات میدهد.»
البته ثمینی منکر ارزشهای آدمبرفی نشد اما، بهخصوص، پایانبندی فیلم را ادامه الگوهای آثار موسوم به فیلمفارسی قلمداد کرد: «هرچند آدمبرفی در انتخاب انگیزه برای زنپوشی شخصیت اصلی، فرسنگها از بیمنطقی و خوشبینی فیلمفارسی دور میافتد، و این نمک داستانی را بدل به نمود واقعیتی تلخ میکند، اما در پایان تسلیم الگوی غالب همان دست آثار میشود: در پایان، عباس بهسادگی از جلد زنانهاش بیرون میآید تا بهشیوه ممل آمریکایی، عشق را بر آمریکا ترجیح دهد و با قوت مردانه، زنی بیپناه و سرگردان را از گنداب بیرون بکشد و هویت گمشدهاش را در قالب اقتداری مردانه بازیابد.»
امیر قادری یکی از منتقدانی بود که، بیش از یک دهه پس از اکران فیلم آدم برفی، این فیلم را نمونه مناسبی از سینمای عامهپسند دانست که نتوانست آنطور که امکانش را داشت بر سینمای ایران تاثیر بگذارد. قادری در یادداشت خود در ماهنامه سینمایی ۲۴ در مورد آدمبرفی چنین نوشت: «آدم برفی به عنوان یک کمدی تمامعیار که در زمان ساخت، با انواع و اقسام واکنشها درباره مبتذل و سخیفبودنش مواجه شد، اتفاق الگوی مناسب و درستی بود برای سینمای عامهپسند ایران که طبق معمول، وقتی باید تاثیرش را میگذاشت، از بین رفت و در کوران بحثهای سیاسی و اجتماعی مدفون شد. اما این فیلمی بود که مولفههای اصلی یک فیلم عامهپسند خوب را داشت. با زمانسنجی ساخته شده بود. سازندهاش میدانست که چطور از خطقرمزهای روز عبور کند تا تماشاگر را به سالن بکشاند (همان کاری که سالها بعد سازندگان اخراجیها هم با هوشمندی انجام دادند). در عین حال از استانداردهای اجرایی قابل قبولی برخوردار بود. از بازیگران مشهورش خوب و بهجا استفاده کرد و قصهاش را با هوشمندی برای مخاطب عام روایت میکرد. استفاده از حالوهوا و امتیازات فیلمبرداری در لوکیشن خارج از کشور هم بر جذابیتهایش اضافه میکرد.»
آدم برفی؛ اثری با حرفهای مهم یا یک فیلم سرگرمکننده؟
امیر قادری در یادداشت خود در مورد آدمبرفی به این اشاره کرد که آدمبرفی را، علیرغم ایدههای کمیکش، میتوان یک تراژدی تاثیرگذار در مورد بحران هویت تلقی کرد: «آدم برفی در پناه این ویترین خوشآبورنگ، دست روی نکته حساسی در زندگی اجتماعی این یکی-۲ دهه ایرانیان میگذارد. ماندن در وطن را به مردانگی مربوط میکند و مهاجرت از سر ترس و ناآگاهی و زبونی را به ازدستدادن ویژگیهای مردانه قهرمانش ربط میدهد. از این منظر یک تراژدی تاثیرگذار درباره بحران هویت است و مضمون مورد نظرش را به خوبی و به شکل مناسب و غیرمستقیم، به تماشاگران پرشماری که قرار بود برای تماشای فیلم به سینما بیایند… منتقل میکند.»
با این وجود، نظرات در این مورد هم یکدست نیست. شهزاد رحمتی در نقد خود بر آدمبرفی سعی کرد اشارههایی نمادین را در فیلم پیدا کند. او بعد از اشاره به تعابیر افراطی از آدمبرفی (که یک گروه آن را به فیلمفارسی منتسب میکردند و گروهی دیگر آن را مذهبیترین و عرفانیترین فیلم تاریخ سینمای ایران میدانستند) به این اشاره کرد که اگر فیلم را بهشکلی نمادگرایانه بررسی کنیم، میتوانیم نشانههایی در تایید نظر گروه دوم پیدا کنیم: «مثلا میتوان آمریکا را نمادی از «بتنفس» و یا یک هوای نفسانی، وسوسه فریبنده نفس اماره به حساب آورد که انسان (در اینجا عباس) را میفریبد تا در تبوتاب دستیابی به آن، دل و دین از کف بدهد و همه تلاشش را برای رسیدن به آن به کار بندد. ولی لازمه دستیابی به آن، از رنگی به رنگ دیگر درآمدن است و فراموش کردن خود و زیرپا گذاشتن هویت (که مقدمهایست برای از دست دادن همهچیز). از این نگاه، به هیات زنانه درآمدن عباس، آشکارا مفهومی نمادین نیز مییابد و اینکه او به تبع تغییرشکل و شمایل خویش باید سایر مقتضیات آن را نیز بپذیرد و زنانه صحبت کند یا ادا و اطوارهای زنانه را تقلید کند را میتوان بر همهجانبه بودن این مسخ و ازخودبیگانگی تعبیر کرد.»
امیر قادری: «آدم برفی در پناه ویترین خوشآبورنگ، دست روی نکته حساسی در زندگی اجتماعی ایرانیان میگذارد. ماندن در وطن را به مردانگی مربوط میکند و مهاجرت از سر ترس و ناآگاهی و زبونی را به ازدستدادن ویژگیهای مردانه قهرمانش ربط میدهد. از این منظر یک تراژدی تاثیرگذار درباره بحران هویت است»
با این وجود رحمتی در جایی دیگر از این یادداشت – که البته نقدی مثبت بود – به این اشاره کرد که نگاه پشت فیلم نسبت به مقوله مهاجرت نگاه عمیقی نیست: «اما فیلم متاسفانه نگاهی عمیق به معضل مهاجرت ندارد و همچون دیگر فیلمهای ایرانی که در این زمینه دیدهایم، در سطح میماند و این وجه فیلم – بههرحال – آزاردهنده است، حتی اگر مهاجرت صرفا بهانهای باشد برای ایجاد موقعیتی که فیلم میطلبد. خیلی از افرادی که تن به مهاجرت دادهاند، انگیزههایی جدیتر و قابلتعمقتر از بهانههای عباس (که میگوید: «نمیدونم. رفتن به آمریکا برام عقده شده.») یا عباس در هیات درنا (با حرفهایی که درباره حجاب و لاک ناخن و شلاق میزند) داشتهاند که احتمالا سزاوار هجو و تمسخر هم نبوده است.»
ناصر صفاریان دیگر منتقدی بود که در زمان اکران آدمبرفی یادداشتی نوشت و این ساخته میرباقری را اثری نهچندان عمیق دانست (هرچند ویژگیهای مثبت فیلم را هم مورد اشاره قرار دارد): «هنر داود میرباقری انکارناپذیر است. مهمترین هنرش، بازیگرفتن از بازیگران است، بهگونهای که چند بازیگر اصلی، بهترین بازیهایشان را ارائه میدهند. شخصیتهای منفیاش دوستداشتنی هستند و منش آنها عیّارگونه است. اما از بازیها و کارگردانی که بگذریم، دیگر چه میماند؟ قرار است آدمبرفی چه چیزی به ما بگوید؟ میتوانیم تعبیرهایی بتراشیم و فیلم را بااهمیت جلوه دهیم. تراشیدن سبیل عباس و بزککردن او را فروریختن هویت یک «مرد» تلقی کنیم. اصلا میتوانیم فیلم را حکایت مسخ یک انسان بدانیم. نه، اصلا مسخ یک فرهنگ. اینطوری بهتر است. البته در خودِ فیلم هم صحنه زیبایی هست که راه را بر این تفسیرها هموار میکند: جایی که عباس، با خون خودش، لب و گونه و پلک را رنگین میکند. حتی میتوان بهسراغ عرفان و ادبیات رفت و گفت آنچه مانع این مسخ میشود، عشق است و عشق در فرهنگ ما متعالی است و…»
اما صفاریان در ادامه یادداشتش این دیدگاه را زیر سوال برد: «اما واقعا آدمبرفی چنین است؟ آدمبرفی یک فیلم حرفهای خوشساخت است که هیچچیزی نمیگوید. و شاید هم اصلا قصد گفتن چیزی را ندارد. البته منظورم یک حرف خاص و جدید است وگرنه هر اثری – بههرحال – حامل یک پیام است، و بیپیامی هم خودش نوعی پیام تلقی میشود. نگاهی به فیلمفارسیهای خودمان یا فیلمهای هندی بیندازید. بهسراغ هریک از آنها بروید، با پند و نصیحت روبهرو میشوید. حتی وقتی یک جوک را برای شما تعریف میکنند، میتوانید نکته خاصی را در آن پیدا کنید. حرف آدمبرفی هم – حداکثر – در همین چارچوب معنا مییابد. آدمبرفی میخواهد به ما بگوید که رفتن به غرب خوب نیست، آمریکا بد است، ایران خوب است، و چیزهایی از ایندست. در حقیقت، همان چیزی را میگوید که طی این سالها بارها و بارها دیده و شنیدهایم.»
روایت و شخصیتپردازی
هرچند در مورد کیفیت و جنس نگاه میرباقری در آدمبرفی نظرات مختلفی وجود داشت، اما اکثر منتقدان (حتی آنان که فیلم را چندان نپسندیده بودند) کیفیت فنی فیلم را در سطح قابل قبول ارزیابی کردند. شهزاد رحمتی جنس شخصیتپردازی را یکی از دلایل موفقیت فیلم قلمداد کرد: «در این فیلم، هرکس همانطور رفتار میکند، تصمیم میگیرد و حرف میزند که باید. نمونه بارزش صحنهایست در هتل که عباس به تلخی تمام نزد اسی از فریب خوردن خویش مینالد و به اسی میفهماند که او را شناخته و دستش را خوانده است، ولی اسی در نهایت با وقاحت تمام، همانطور که از آدمی با خصوصیات او انتظار میرود، ۱۵۰۰ دلار را از عباس میپذیرد. یعنی این سادهدلی و خوشخیالی احتمالی از تماشاگر میگریزد که آدمی همچون اسی به این سادگی متحول و پیشیمان شود؛ درعین آنکه در مواردی دیگر با رفتار انسانی و جوانمردانهاش ثابت کرده که تهی از خصلتهای انسانی نیست. او بهسادگی پول را میپذیرد، چون در آن وانفسای غربت به آن احتیاج دارد. کلا در فیلم، مرز مشخص و قطعی بین شخصیتهای مثبت و منفی وجود ندارد… در فیلم شخصیت مثبت یا قهرمان بدان معنا هم نداریم. عباس که ظاهرا شخصیت مثبت و اصلی فیلم است، با تن دادن خودخواسته به خفت و خواری و «بیغیرتی» از هیات یک قهرمان دور میشود. دنیا هم با وجود پاکیاش، بهخاطر شخصیت افسرده و – زیر فشارهای روانی – نامتعادلش، و نیز سرشت خشک و تلخش نمیتواند دربست یک قهرمان باشد.»
سالها بعد، خسرو نقیبی در یادداشت خود در ماهنامه ۲۴ به ویژگیهای مشابهی اشاره کرد. او اعتقاد داشت که همین تعارض ذاتی درون شخصیتها که آنها را به کاراکترهایی ایرانی تبدیل میکند، عاملی است که منجر به ماندگاری فیلم شده: «پس از حدود ۲ دهه هنوز اسی دربهدر، جواد کولی و عباس خاکپور به یاد ماندهاند و ملموساند و میتوان آنها را بهراحتی در همان جاهایی که بودهاند سراغ گرفت.
شاید ۲۰سالی پیرتر، اما درست در امتداد همان زندگی… آدمهای میرباقری یک سری ویژگی دارند که آنها را ایرانی میکند. اینکه اگر پایش بیفتد سر هم کلاه میگذارند و میتوانند طرفشان را به خاک سیاه بنشانند اما وقتی پای غیرت و شرف و ناموس ایرانی وسط میآید، میشوند یک ایرانی وطنپرست که انگار تجاوز به حریم هموطنشان، تجاوز به حریم آنهاست. بعد هم که ماجرا فیصله پیدا میکند، میشوند همان آدم قدیمی. تحولی در کار نیست. انتخاب در لحظه است و خصلتهای ایرانی. اگر هنوز کاراکترهای خاکستری روبهتیرگی آدمبرفی را از یاد نبردهایم برای همین خصلتشان است.»
با این وجود امیر صدری یکی از نویسندگانی بود که انتقاداتی را به روایت فیلم وارد دانست. او در نقد خود بر آدمبرفی (شماره ۲۱۳ ماهنامه فیلم/ دی ۱۳۷۶) به چرخشی ناخوشایند در فیلم اشاره کرد: «درحالیکه فیلم در آغاز با تصویرکردن کاستیها، ضعفها و پلشتیهای انسانهای درگیر با رویای کاذب مهاجرت (و محیطی بیگانه) سعی میکند سویهای واقعینگر داشته باشد (هرچند در حضور تمامی صفات و شرایط نوعی مبالغه بهچشم میخورد) اما در نیمه پایانی فیلم با چرخشی ۱۸۰ درجهای بهسوی سینمای رویاپرداز و قالب آشنای ملودرامهای رمانتیک میرود، و پایان خوش فیلم، تحمیلی بهنظر میرسد.»
صدری البته در عین اشاره به نقاط ضعف فیلم، برخی از ویژگیهای مثبت فیلمنامه فیلم آدم برفی را هم ستود: «وجود صفات کلیشهای و پایانی ناهمخوان با نوع داستان را از نقاط ضعف فیلمنامه آدمبرفی برشمردیم، اما بیانصافی است که از نقاط قوت فیلمنامه بیاشارهای بگذریم. میرباقری نشان داده که دیالوگنویس خوبی است و این را ثابت کرده است. اینبار نیز با وجود افراط در استفاده از لحن و کلام (و تکیهکلام)های خاص لمپنی، شیرینی خاص دیالوگها و چندمعنایی آنها (و اشارههای کنایی کلام) حفظ شده است. در حقیقت کلام در آدمبرفی بهگونهای است که تماشاگر (چه حرفهای و چه عادی) را تحتتاثیر قرار میدهد.»
نتیجهگیری
زمان به سرعت میگذرد و جوامع هم به همان سرعت تغییر میکنند. تماشای دوباره فیلمی مثل آدمبرفی میتواند نشاندهنده تحولات مهمی باشد که جامعه ایران در ربع قرن اخیر از سر گذرانده است. فیلمی که در زمان ساخت برخی از خطوط قرمز را جابهجا کرده بود و اثر جسورانهای به نظر میرسید، امروزه ممکن است حتی کهنه و ارتجاعی بهنظر برسد.
درحالیکه، طبق اعلام یک رسانه رسمی (روزنامه جوان)، در سال ۲۰۲۲ چیزی حدود ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر از کشور مهاجرت کردهاند، حرفهای فیلمی مثل آدمبرفی در مدح ماندن در وطن و زیر سوال بردن پدیده مهاجرت، بههیچوجه بهاندازه زمان ساخت متقاعدکننده بهنظر نمیرسد. با این وجود، هرچند حتما میتوان انتقاداتی را هم نسبت به فیلم وارد دانست، بهسختی میتوان کیفیت قابلقبول فنی آدمبرفی را بهطور کامل زیر سوال برد.
دیدن فیلم آدم برفی هنوز هم میتواند تجربه جذابی باشد – حتی اگر، مثل خیلی از آثار جنجالی دهههای اخیر، جسارت سازندگانش بیشتر در شوخی با برخی از خطوط قرمز هویدا باشد تا در نگاه قابل ردیابی در پس فیلم