سینما بین هنرهای مختلف، سیر تکامل سریعتری را به لحاظ فنی-محتوایی سپری کرده است. پیشرفت این هنر از زمان بهوجود آمدن آن به شکلی ابتدایی تا رسیدن به تولید و نمایش فیلمهای سهبعدی با داستانهای پیچیده، تولید عظیم و با کیفیتی خیرهکننده روی پردههای iMax تنها ۱۲۰ سال طول کشید. به همین دلیل بسیاری از فیلمهای مطرح و پیشروی سینما در میانههای قرن پیش، امروز ممکن است به ذهن تماشاگر بسیار مضحک، سردستی و ابتدایی بهنظر برسند.
مثلا سکانس تعقیبوگریز با هواپیما در «شمال از شمال غربی» هیچکاک که یکی از بهترین سکانسهای تاریخ سینماست، با استانداردهای امروزی یک اجرای خام جلوه میکند، یا صحنههای مربوط به حملههای پرندهها در دیگر شاهکار هیچکاک به نام «پرندگان» امروز بیش از آنکه ترسناک باشد، مفرح و خندهدار است. عمدا فیلمهای هیچکاک را مثال زدم، چون استاد یکی از مهمترین و فنیترین کارگردانان سینماست.
بین شاهکارهای کلاسیک، اندکآثاری هست که انسان با دیدنش در روزگار امروز احساس میکند پای تماشای اثری نشسته که انگار همین امروز و با بضاعت و دانش فنی امروزی سینما ساخته شده. مثل «سرگیجه» هیچکاک و البته « مرد خشمگین»، ساخته جاودانه «سیدنی لومت».
در فیلم جز صحنهای گذرا و خنثی، دادگاهی نمیبینیم، اما تمام ویژگیهای یک درام دادگاهی را در خود دارد و گویی خود آن اتاق گرفته، نمادی از یک دادگاه تیپیکال آمریکایی است که در آن وکیل، قاضی، دادستان و حتی متهم وجود دارد و همه اینها کنایهای است به بعضی از سوراخهای موجود در سیستم قضایی وقت آمریکا و نگاه کلیشهای بسیاری از آمریکاییها به مقوله جنایت و مجرمانگاری فقرا
در دهه ۵۰ میلادی که سینما در اوج سرگرمیسازی بود، ساختن فیلمی که داستانش با حضور ۱۲ نفر تنها در یک اتاق نه چندان بزرگ سپری میشود، چالش سختی محسوب میشد. تبدیل چنین فیلمی به اثری که تماشاگر را از سالن سینما فراری ندهد، نیازمند کارگردانی دقیق و مهمتر از آن فیلمنامه درخشانی بود که خوشبختانه فیلم لومت هر دو عنصر را تا حد اعلا داراست.
بیایید داستان فیلم را مرور کنیم: پس از اتمام دادگاهی در مورد قتل یک پیرمرد در آپارتمان منزلش تنها با حضور یک مظنون که پسر پیرمرد است، قاضی از اعضای هیئتمنصفه میخواهد که به اتاق مشورت بروند و رای نهایی خود را درباره قاتل بودن یا نبودن پسر نوجوان اعلام کنند. رای این هیئت منصفه باید به تایید هر ۱۲ عضو آن برسد و اگر حتی یک نفر هم مخالف نظر بقیه باشد، بقیه باید بتوانند او را قانع کنند.
اعضا وارد اتاقی میشوند و در رویشان قفل میشود. فضای اتاق بسیار گرم، دمدار و خفقانآور است و اعضای هیئت دوست دارند سریعا با یک رایگیری از این وضعیت خلاص شوند و بروند سراغ زندگی معمولی آمریکایی خود. همه روی قاتل بودن پسرک و صدور حکم اعدام او نظر دارند غیر از یک مهندس معمار که انگار تنها روشنفکر جمع است (با بازی درخشان هنری فاندا).
چالش آغاز میشود، یا مهندس معمار باید ۱۱ عضو دیگر را قانع کند که با توجه به شخصیت سایر اعضا (که از همان زمان ورود به اتاق از طریق کنشهایشان با آنها آشنا میشویم) کار بسیار غیرممکنی به نظر میرسد، یا آنها باید مخالف را قانع کنند که نظرش نسبت به مجرم نبودن متهم تغییر کند.
فیلم تنها ۱:۴۰ دقیقه وقت دارد تا این معضل پیچیده را حل کند. اعضا باید تکتک در مورد قتل استدلال کنند و فرد مخالف به آنها پاسخ دهد. جزئینگری ستودنی معمار در بررسی جزئیات فنی قتل، کمکم باعث ایجاد تردیدهایی در اعضای منصفتر هیئت منصفه میشود. زمان کم است، اعضا باید تغییر کنند، این تغییر نه باید آنچنان سریع باشد که غیرحقیقی به نظر برسد و نه آنچنان تدریجی که باعث شود فیلم به سریالی ۱۲ قسمتی تبدیل شود!
شاهکار «رجینالد رز» فیلمنامهنویس (که در کمال تعجب اسکار نگرفت) در این است که توانسته از پس این معضل سخت بربیاید. موضوع فقط نه تغییر شخصیتها، که معرفی کاراکترها، پیچیدگیهای آنها و عقدهها و درونیاتی است که باید به مرور از طریق واکنشها و دیالوگهای آنان بر ملا شود. از این منظر فیلم را میتوان یک کلاس تمامعیار آموزشی فیلمنامهنویسی دانست.
فضاسازی عالی لومت به اجرای چنین فیلمنامهای کمک شایانی کرده. فضای آن اتاق آنقدر گرم و خفه به نظر میرسد که حتی اگر در کوران زمستان هم فیلم را تماشا کنید، احساس گرما و تعرق و خفگی خواهید کرد. لومت موفق شده بالا رفتن حرارت فیلمنامه را هم به خوبی در فیلم جاری کند و جاهایی که این حرارت به انفجار منجر میشود، نفس مخاطب در سینه حبس است.
در فیلم جز صحنهای گذرا و خنثی، دادگاهی نمیبینیم، اما تمام ویژگیهای یک درام دادگاهی را در خود دارد و گویی خود آن اتاق گرفته، نمادی از یک دادگاه تیپیکال آمریکایی است که در آن وکیل، قاضی، دادستان و حتی متهم وجود دارد و همه اینها کنایهای است به بعضی از سوراخهای موجود در سیستم قضایی وقت آمریکا و نگاه کلیشهای بسیاری از آمریکاییها به مقوله جنایت و مجرمانگاری فقرا.
۱۵ دقیقه پایانی فیلم شگفتانگیز است. بعید است در طول فیلم بارها هیجانزده نشوید و حتی برای بعضی از شخصیتها کف نزنید. آنچیزی که به وضوح به فیلم «روح» داده، نگاه انسانی فیلم است. در حالیکه شخصیت معمار در حال بیدار کردن انسانیت سایر اعضای هیئت در آن اتاق خفهکننده است، فیلم هم انسانیت بینندهاش را بیدار و به او گوشزد میکند که «قاضی شدن چه آسان/ آدم شدن چه مشکل!»