«جنایت بیدقت» جدیدترین ساخته شهرام مکری است که در بخش افقهای جشنواره ونیز امسال به نمایش درآمده و واکنشهای متفاوتی را از سوی منتقدان بینالمللی به همراه داشته است. این فیلم، شب گذشته توانست و جایزه بهترین فیلمنامه اصلی را از انجمن منتقدان مستقل جشنواره ونیز دریافت کند. در ادامه، با فیلیموشات همراه باشید تا نگاهی داشته باشیم به آخرین ساخته این فیلمساز تجربهگرا.
خلاصه داستان فیلم جنایت بی دقت
کلی آدم جمع شدهاند تا فیلم جدیدی را به نام جنایت بی دقت تماشا کنند. آن فیلم درباره چند مامور ظاهرا ارتشی است که برای تحقیق راجع به یک موضوع عجیب راهی منطقهای دور از شهر شدهاند. در بین راه، به چند جوان دورهگرد برمیخورند که به گفته خودشان، هر سال «گوزنها» را به صورت صحرایی اکران میکنند، برای سالگرد نمایش یا چیزی شبیه به این. گوزنها فیلمی است که سال ۵۷ مردم موقع تماشای آن در سینما رکس آبادان در سالن گیر افتادند و سوختند. واقعه آتشسوزی سینما رکس یکی از رویدادهای مهم در تاریخ معاصر است که در سیر انقلاب نقش مهمی دارد اما چگونگی و چراییاش همچنان مثل یک معما باقی مانده.
این قرار بود خلاصهای از داستان «جنایت بیدقت» باشد، که نیست؛ با فیلمی سروکار داریم که درباره نمایش فیلم دیگری است که در بخشی از آن فیلم خیالی، فیلمی واقعی به نمایش در میآید که سالها قبل موقع نمایش آن سالن سینما آتش گرفته و تماشاگرانش سوختهاند. موقع خواندن متن، تا همین جا خط و ربط را پیدا میکنید، چون بهصورت پیشفرض زمان و مکان وقوع اتفاقات را جدا از هم میدانید و مشخصا از قابلیتهای زبان استفاده شده تا چنین مفهومی منتقل شود. پیشفرض را بگذارید کنار و قواعد زبانی معمول را هم فراموش کنید؛ همه چیز شناور میشود. حالا این شد خط داستان «جنایت بی دقت» فیلم جدید شهرام مکری که این بار سعی دارد با جهانی برساخته و انباشته از ارجاعات متنی و فرامتنی به سینمای ایران تجربهای شبیه به یک دژاووی تاریخی را برای تماشاگرش رقم بزند.
بازیگران و عوامل فیلم جنایت بی دقت شهرام مکری
فیلم جنایت بی دقت جدیدترین ساخته شهرام مکری با نقشآفرینی بازیگرانی چون بابک کریمی، سیاوش چراغی پور، الهه بخشی، ابوالفضل کاهانی، فریبا کامران، عادل یراقی و… است که بهعنوان نماینده سینمای ایران در بخش افقهای جشنواره ونیز ۲۰۲۰ حضور داشت و جایزه بهترین فیلمنامه اصلی را از انجمن منتقدان مستقل جشنواره ونیز دریافت کرد.
نگاهی به فیلم تازه شهرام مکری
لازم شد که مفهوم دژاوو را هم مرور کنیم؛ حتما برایتان پیش آمده که ناگهان احساس کنید اتفاق یا لحظهای را قبلا تجربه کردهاید، انگار که خواب آن را دیده بودید. به این تجربه میگویند دژاوو یا آشناپنداری؛ تعابیر و تفاسیر رمانتیک و خرافی زیادی هم برای آن درست کردهاند. اگر دنبال توجیه علمی و منطقی باشید، معقولترین فرضیه دربارهاش این است: بخشی از مغز ما که وظیفهاش بارگذاری و انتقال اطلاعات جدید به حافظه است، گاه در برابر تجربیات حسی و ادراکی که در جنبههایی بهشدت یادآور خاطرات قبلی هستند، دچار تاخیر و خطا میشود و برای همین احساس میکنیم که یک خاطره کاذب را دوباره تجربه کردهایم. چرا این اتفاق میافتد؟ احتمالا برای اینکه ظرف کسری از ثانیه، ذهن ما توالی منطقی را در درک ارتباط بین زمان و مکان از دست میدهد.
در شرایطی که سینمای تجربی ایران، مانند هر جنبه دیگری از هنر و فرهنگ مملکت، در تعریفی کارمندی و حقیرانه از مولف و مخاطب الیت گیر کرده، مکری موفق شده که همین تعریف را در ضدیت با خودش و برای رسیدن به تجربیاتی رادیکال چه در ایده و چه در فرم به کار بندد. فقط مشکل اینجاست که هر بار برای طرح معنی مجبور میشود که ساختهای پیچیدهتری روی بیاورد
در فیلم جنایت بی دقت هم تقریبا شاهد تلاش برای نزدیک شدن به چنین تجربهای طی دو ساعت هستیم که در آن پیوستگی میان زمان و مکان جنبهای انتزاعی پیدا میکند. در «ماهی و گربه» و «هجوم» هم این انتزاع در پیوست یا گسست زمان-مکان وجود داشت، گرچه مکری با استفاده از تمهید برداشت بلند روی ثَبات مکانی برای وقوع حوادث قصه تاکید میکرد. در «جنایت بیدقت» دیگر از برداشت بلند خبری نیست اما همچنان با فرم سینمایی به مثابه یک پازل عینی مواجهیم که اساس آن به هم ریختن پیشفرض ذهنی مخاطب در فهم زمان در ابعادی بزرگتر و به معنای تاریخ است که از گذشته تا حال امتداد پیدا میکند. بازیهای اینچنینی با مفهوم زمان در سینما بیسابقه نیست؛ عینا نه با همین فرم و ایده، از نمونههای دستنیافتنی مانند «سال گذشته در مارینباد» بگیرید تا حتی فیلم کوتاه «خام، پخته، سوخته» ساخته دیگری از خود مکری. برای توصیف بهترِ تجربه روایی فیلم میشود از نقاشی یا ادبیات کمک گرفت و پای سبکهای آبستره یا آثار مشهور رئالیسم جادویی را کشید وسط، ولی در «جنایت بیدقت» چیزهای دیگری هم برای صحبت کردن وجود دارد.
شاید به صورت مجرد و در بعضی از صحنههای فیلم، به ویژه در لحظاتی از “فیلم در فیلم” که رئیس گروه تجسس (بابک کریمی) با راننده و زیردستانش سروکله میزند، یاد مدرنیسم طنازانهی کیارستمی بیفتید و «اژدها وارد میشود!» از نظر بازیدادن مخاطب با معناگریزی و معناسازی نمونه نزدیکتری برای شرح بیشتر «جنایت بیدقت» باشد. بعد از تماشای فیلم باید گفت که مکری بالاخره موفق شده خودش را از اتهام قدرتنمایی در اجرا و پیچیدهنمایی برای مرعوب کردن مخاطب جدا کند و دیگر باید او را بهعنوان سینماگری بشناسیم که بیش از هر چیز به دنبال ساخت پازل با فرم و بیان سینمایی و تبدیل کردن فرایند تماشای فیلم به حل پازل از جانب مخاطب است. البته که هنوز به پازلهای تمام و کمال نرسیده؛ بعضی از ایدهها (مثل داستانهای عجیبی که شخصیتها تعریف میکنند) زیادی ادایی شده، با یک زیباییشناسی خودبسنده فاصله داریم و مکانیکی بودن قطعات مختلف پازل گاهی توی ذوق میزند.
نکته امیدوارکننده و قابلتحسین بزرگتر شدن جهان معنایی پشت این پازلهاست، به عبارت دیگر، چیزی که از حل کردن آنها دستگیرتان میشود. اگر جملات ابتدایی «ماهی و گربه» و ربط دادن آن به گذشته ترفندی تحمیلی برای گذاشتن حرفی گندهتر در دهان فیلم بود، در «جنایت بیدقت» مدام باید حواستان به نشانهها و ارجاعات باشد و تاویلها و تفسیرها را کنار هم بگذارید؛ شبیه کدهای تقلبی که برای پیش رفتن در بازی پخش و پلا شده و البته بعضیهایش هم جنبه ردگمکنی دارد. تا جایی که اگر با فیلم همراه شوید، ممکن است به طرز وسواسگونهای از میانه راه شروع کنید به گوگل کردن هر چیزی که میبینید و میشنوید! این وسط وقتی که خوره فیلم و مسلط به سینمای ایران نباشید، کار سخت میشود؛ چرا که ارجاع به سینمای ایران ابزار اصلی طراح پازل برای ربط دادن جهان خیالی و مصنوع فیلم به دنیای واقعی است. برای همین علاوه بر حوصله، مخصوصا در ابتدای کار، تماشاگر باید فیلمباز هم باشد تا بتواند سرنخها را بگیرد. از این نظر کار برای سازندگان فیلم هم سخت بوده چون اصولا سینمای ایران نحیفتر و فقیرتر از آن است که بشود نگاهی چنین شوونیستی را نسبت به تمامیتش قبول کرد، گرچه این کاربرد را دارد که منتقدان ایرانی را حسابی ذوقزده کند!
در مجموع، این پازل سینمایی به هر طریقی که هست، به خوانشی رادیکال از تاریخ معاصر ایران میرسد که حتی با اشاره جزئی هم به فرایند تماشا و حلش آسیب وارد خواهد شد. نتیجه وقتی تکاندهنده به نظر میآید که در پایان میفهمید شاهد از غیب رسیده! انگار که مراجعه به جهان واقعی معاصر تبدیل میشود به تکمله و انگیزهای برای رجوع دوباره و تلاش برای فهمیدن اینکه: «یعنی منظور فیلم چه بوده؟!» اینطوری با هر تماشای دوباره ممکن است که به تاویلهای عجیبتری برسید؛ برنده واقعی هم کسی است که این پازل مکانیکی را طراحی کرده و داده دست مخاطب تا هر بار چیزی تازه از آن بیرون بکشد.
در شرایطی که سینمای تجربی ایران، مانند هر جنبه دیگری از هنر و فرهنگ مملکت، در تعریفی کارمندی و حقیرانه از مولف و مخاطب الیت گیر کرده، مکری موفق شده که همین تعریف را در ضدیت با خودش و برای رسیدن به تجربیاتی رادیکال چه در ایده و چه در فرم به کار بندد. فقط مشکل اینجاست که هر بار برای طرح معنی مجبور میشود که ساختهای پیچیدهتری روی بیاورد؛ یعنی کمتر شدن مخاطبانی که الزاما در سالن سینما دنبال حل کردن پازل نیستند و حوصله این بازی را هم ندارند؛ مشکلی نهچندان کوچک و تناقضآمیز که بعد از نمایش عمومی «جنایت بی دقت» و مشاهده واکنشها به آن، بیشتر میتوان دربارهاش صحبت کرد.