اگرچه بی بدن بودم…
این نقد سعی میکند داستان فیلم بی بدن را لو ندهد
پلات فیلم بی بدن یا در فرم تبلیغاتیاش بیبدن، خَلقا، خُلقا و منطقا همان فیلم درخشان «علفزار» (کاظم دانشی) است. با همان جنس آغاز، همان مدل کشش، همان سوژههای نایافته و دیریافته و همان التهاب ولی با پایانی بهتر از نسخه اصلی خود. جالب آنکه کاظم دانشی خودش سوژهها را از لای پروندههای قوه قضاییه بیرون کشیده، خودش فیلم را نوشته، خودش مجوز و تایید ساختش را از قوه گرفته، خودش بازیگردانی کرده، ولی خودش در پشت دوربین به عنوان «کارگردان» ننشسته است. و همین نکته کوچک کلید ضعفهای فیلم در روایت و تنه اصلی آن است. گویا دانشی، هم نخواسته زحمت فیلمنامه، سوژه و مجوزش به باد برود، هم نخواسته علفزار را دوباره تجربه کند. هم برای هدایت تیم بازیگریِ قدر فیلم وسوسه شده، هم نخواسته دردسر دکوپاژ و تدوین را به جان بخرد. نتیجه اینکه اگر -و تنها اگر- بتوانیم فیلم را بدون «کاظم» تصور کنیم، یک موفقیت بزرگ و کمنظیر برای کارگردانش در اولین فیلم است ولی اگر نتوانیم…
فیلم بی بدن؛ معرفی، نقد، موسیقی و عکسها
تقریبا بازی تمامی بازیگران فیلم بالاتر از استاندارد است؛ همین باعث شده تا بازی نوید پورفرجِ بیبدن، همانند پژمان جمشیدیِ علفزار در یک نقش واحد (یعنی بازپرس پرونده) آنقدرها به چشم نیاید. سروش صحت اگرچه به فراخور نقش و لزوم قصه، مرد مهجور و کمحرف داستان است، اگرچه متوجه شغلش نمیشویم، اگرچه عمق نقشش کم است، ولی در زمان یاد کردن از عروسی دخترش (بدون لو دادن داستان) سکانس را یکتنه نجات میدهد. لحظهای که میتوانست به سکانسی مضحک بدل شود، با بازی چشمگیر صحت، یکی از احساسیترین لحظهها از آب درمیآید و این هنر بازیگری اوست. این فشار بازی و رقابت درون تیمی، روی بازی جمشیدی و عباسی هم اثر گذاشته و نتیجه، تماشای بازیهایی با استاندارد بالاست و شاید برای همین باشد که ضعف یکلحظهای هم به چشم منتقدان میآید.
اما نوبتی هم باشد، نوبت یاد کردن از بازی شاکردوست است که حاشیههایش در زمان جشنواره فجر شاید به یاد مانده باشد. گمان من این است که مدل تهیه و تولید این فیلم (۱۷ ساعت کار در روز) و پیچیدگی نقش و اهمیت آن در پیشبرد داستان، فشار روحی مضاعفی بر الناز شاکردوست وارد کرده. زحمت و عرقریزان روحی که برای رسیدن/نزدیک شدن به این کاراکتر کشیده، باعث شده تا حذف فیلمش از بخش سودای سیمرغ را تحمل نکند و آنطور اعتراضش را بیان کند و حاشیه بسازد. حالا این رفتار را به یک اعتراض تبلیغاتی برای وایرال کردن یا دیده شدن تقلیل دادن، اوج بیانصافی است وقتی هنوز فیلمش دیده نشده. به زعم من، شاکردوست اگرچه بهترین بازیگر فیلم نیست، اگرچه این فیلم بهترین بازی دوران کاریاش نیز نیست، ولی صحنههای درخشان (همچون صحنه دادگاه) دارد که نشان میدهد او چقدر از شاکردوستِ گذشته، فاصله گرفته و بازیگرتر شده است!
بی بدن فیلم اجتماعی تندی است، داستان ملتهبی را در دل دارد ولی در کنار همه این صراحت لهجهها، فیلم خط قرمزیای نیست. حتی به خط قرمز نزدیک هم نمیشود! و این نکته ماجراست…
فیلم بیبدن، نگاه و رویکرد مشخصی دارد؛ حرفهای تند و گاهی رویش درباره «فضای مجازی و جوگیری مردم و ارتباط دختر/پسری و مکافاتهای تربیتی، سهلانگاری اولیا» را در دل قصه صریحش میزند. بسیار هم جانبدارانه آن را بیان میکند و جایی برای نظر مخالف نمیگذارد. از نظر دیگر، نگاهش به حکم قصاص و اعدام، نگاه سرراست و تیزی است. همه این فکتها یعنی فیلم بطور مستقیم در خدمت یک ایدئولوژی پذیرفته شده و حاکمیتی است و… و دقیقا تفاوت معنادار «علفزار» و «بیبدن» در همین نقطه شکل میگیرد؛ علفزار در مواجهه با حکم و قانون و منطق، خوددارانهتر عمل میکرد، حتی ایرادات و ضعفهای قانون را ریز و آرام به چالش میکشید، کنایه میزد و رد میشد و برای همین فیلم همراهکنندهتر و موفقتری است تا نمایش گردننهاده و سربهزیرِ بیبدن. بی بدن فیلم اجتماعی تندی است، داستان ملتهبی را در دل دارد ولی در کنار همه این صراحت لهجهها، فیلم خط قرمزیای نیست. حتی به خط قرمز نزدیک هم نمیشود! تنها نکتهاش این است که شاید از تلویزیون مجال پخش پیدا نکند. به زعم من ممنوعیت، مزیت نیست ولی فیلم فضا و جرات چالش بیشتر و ماناتر را در دل خود داشته و قدر ندانسته و از دست داده است. این «از دست رفتن» با توجه به محدودیتهای داستانیِ قضایی، ناراحتکننده است.
در تمامی موارد بالا، نشد که کاظم دانشی را از دل داستان و حتی فرم روایی و موضعگیری فیلم بیرون بکشم و توقعم را با اثر اول «مرتضی علیزاده» تنظیم کنیم، نه قیاس با فیلم دادگاهی دومِ دانشی؛ فیلمی که ۱۲۰ دقیقه روپا ماند و کمتر کسی متوجه زمان بسیار طولانی این درام شد.
تکمله: مایه تاسف عمیق است که این همه سوژه جذاب، این همه درام دستنخورده، این همه سال در پستوهای آرشیو قوه قضاییه خاک خورده و حالا کم و محدود میشود به آنها دسترسی داشت و برایش فیلمنامه نوشت و روی پرده دید. آنقدر اندک که صحنه شروع فیلم و نمایش اعدامش، به واقع نفسگیر از آب دربیاید و در همان حد هم متوقف بماند.
فیلم از نظرموضوع اجتماعی٫ تلنگری که باید به پدر و مادرها وارد بشود تا توجه و دقت بیشتری به جوانان داشته باشند عالی بود.فیلم دارای دو صحنه اعدام است ولی متاسفانه بچه ها و نوجوانان هم در سینما اجازه دیدن این فیلم را دارند.
کامل ترین تقدی بود که درباره فیلم بیبدن خوندم. مرسی
ممنون که نظرتون رو با ما در میون گذاشتید.