گودزیلا، جایش را در ذهنتان باز میکند؛ این را زمانی درک خواهید کرد که پس از تماشای یکی از فیلمهایش، در ساعات ابتدایی بامداد از سالن سینما خارج شوید: خواهید دید که حواستان بیشتر به بالای سرتان است تا جلوی پایتان؛ هرلحظه آماده هستید که گیدورا (اژدهای سه سر) یا رودان (پروداکتیل غولپیکر) از میان ابرهای آسمان ظاهر شوند و غرشکنان به سمتتان بیایند. گودزیلا و دشمنانش ذهن شما را به بازی میگیرند اما این به آن دلیل نیست که با اثر سینمایی فوقالعادهای مواجهیم؛ در بررسی گودزیلا : پادشاه هیولاها ۲۰۱۹ ، اولین نکتهای که جلبتوجه میکند، پنهان شدن ایرادات عمده فیلم زیر تلاش سازندگان برای به نمایش گذاشتن «عظمت» قهرمان داستان و دشمنانش است. با فیلیموشات همراه باشید.
«گودزیلا ۲» توسط مایکل دووگرتی کارگردانی شده است؛ او بهصورت مشترک با زک شیلدز و مکس بورنستاین مسئولیت نوشتن فیلمنامه را هم بر عهده گرفته بود. «گودزیلا: پادشاه هیولاها ۲۰۱۹» با فاصله زمانی کمی از فیلم «گودزیلا ۲۰۱۴» و «کونگ: جزیره جمجمه ۲۰۱۷» ساخته شده است: به نظر میرسد که این موضوع اتفاقی نیست و نوعی دنبالهروی از «سبک مارول» در به اشتراک گذاشتن بخشهای مختلف «جهان سینمایی»اش در آثار متعدد محسوب میشود. خبر ساختهشدن «گودزیلا علیه کونگ» در سال ۲۰۲۰ هم این موضوع را تایید میکند؛ بهزودی شاهد رویکردی جدید در قالب مجموعهای از آثار سینمایی با محوریت هیولاها خواهیم بود.
در بررسی گودزیلا : پادشاه هیولاها ۲۰۱۹ ، با شخصیتهایی روبهرو هستیم که عضو پروژه فوق محرمانه «نهان جاندارشناسی مونارک» هستند؛ این پروژه، که ترکیبی از جهان اساطیری و علم روز است، گودزیلا و سایر هیولاهای عظیمالجثه مانند گیدورا، رودان، ماترا و کینگ کونگ را بازسازی میکند؛ این هیولاها در دورانی پیش از دایناسورها زندگی میکردهاند و میتوانند با سرعتی باورنکردنی به نقاط مختلف زمین سفر کنند؛ آنها برای این کار از تونلهایی استفاده میکنند که در عمق زمین حفر کردهاند. در واکنش به تخریب سیاره زمین توسط انسان و ایجاد آلودگیهای محیط زیستی در نتیجه آزمایشهای اتمی و دفن زبالههای هستهای و شیمیایی، هیولاها از اعماق زمین بیرون میآیند.
پروژه جدید فیلمهای با محوریت گودزیلا، که توسط هالیوود آمریکا حمایت مالی میشود، با استفاده از بازیگران بینالمللی، نمایشی جهانی از هیولاهایی به راه انداخته است که در ابتدا توسط استودیو توهو معرفی شدند. فیلم جدید گودزیلا، هنرنمایی کاراکترهای انسانی فیلمی را به نمایش میگذارد که در سال ۲۰۱۴ ساخته شده بود؛ البته کسان دیگری هم به مجموعه اضافه شدهاند، ازجمله دو متخصص با بازی کن واتانابی و سالی هاوکینز و یک خانواده شکستخورده. هسته اصلی داستان، حول محور خانواده دکتر مارک راسل و دکتر اما راسل (با بازی کایل چندلر و ورا فارمیگا) شکل میگیرد که از دانشمندان «پروژه مونارک» هستند. آنها با دختر نوجوانشان مدیسون (با بازی ستاره سریال تلویزیونی «چیزهای عجیب»، میلی بابی براون) زندگی میکنند. چهارمین عضو خانواده راسل، برادر بزرگتر مدیسون، پنج سال پیشازاین و در جریان نبرد گودزیلا با موتوها در سانفرانسیسکو، از دست رفته است؛ این اتفاق آنقدر تلخ و تاثیرگذار بوده که درنهایت باعث از هم پاشیدن کانون خانواده راسل و جدایی مارک و اما شده است. خیلی زود و در ابتدای فیلم معلوم میشود که جدایی آقا و خانم راسل هم به دلیل غم و اندوه ناشی از فقدان فرزندشان بوده است و هم به دلیل وجود یک اختلافنظر فلسفی درباره چگونگی مواجهه با گودزیلا و سایر هیولاها. مارک معتقد است که تمام گونههای شبیه گودزیلا باید نابود شوند درحالیکه اما، راهحل را استفاده از نوعی دستگاه میداند که با تقلید دینامیک صدای نهنگها، گودزیلا را تحت کنترل درمیآورد؛ او بر این باور است که گودزیلا باید برای مقاصد خاصی مورداستفاده قرار بگیرد.
موضع مادر خانواده به ما این چشمانداز را میدهد که همه افراد، درگیر مشکل حضور هیولاها هستند؛ این موضوع را میتوان به تمام ساکنان کره زمین بسط داد و تمام افراد بشر را، به فراخور وضعیت و ظرفیتشان، در حال دستوپنجه نرم کردن با این موضوع دانست. البته کسانی هستند که بهصورت آشکار یا پنهان مشغول عملیاتهای خرابکارانه و آسیب زدن به محیطزیست هستند تا هجوم هیولاها را تسریع کنند. یکی از کسانی که بهصورت علنی در حال تخریب محیطزیست با هدف تشدید حمله هیولاهاست، آلن جونا نام دارد که نقش او را چارلز دنس ایفا میکند. جونا و گروهش قصد دارند با بهدست آوردن دی.اِن.اِی هیولاها و فروش آن به دولتهای مختلف، کشورها را در مقابل هم قرار دهند. جونا عمیقا اعتقاد دارد که هیولاها بهعنوان مجازات ستمهایی که انسان به محیطزیست کرده است برای اهالی زمین فرستاده شدهاند؛ او انسان را سزاوار این عقوبت میداند و تصمیم دارد تا آخرین حد ممکن به بیدارکردن هیولاها کمک کند.
یکی از جذابیتهایی که در بررسی گودزیلا : پادشاه هیولاها ۲۰۱۹ به چشم میخورد، نحوه موضعگیری آن درباره هیولاهاست؛ به نظر میرسد که هیولاها نمود بیرونیِ مشکلات درونی شخصیتها هستند. برای مثال، گولمها اندوه و آسیبهای روحی کاراکترها را مینمایانند. اما علاوهبر آنکه شاهد همدردی با غم کاراکترهای فیلم هستیم نباید از یاد ببریم که «سلطان هیولاها» هم از دردی عظیم رنج میبرد؛ درد ناشی از احتمال نابودی تمدن بشری. البته که این احتمال حتی ازلحاظ علمی هم دور از انتظار نیست؛ مگر اینکه همه افراد بشر فورا تصمیم بگیرند که در برابر محیطزیست رویکرد جدیدی اتخاذ کنند و بهاینترتیب خود و سیارهشان را از نابودی حتمی نجات دهند.
جونا و اما با صراحت کامل (این صراحت واقعا کلامی و شفاف است؛ گودزیلا: پادشاه هیولاها ۲۰۱۹، بدون در نظر گرفتن صحنههای نبرد و انفجارش، فیلمی پُر دیالوگ محسوب میشود.) اعلام میکنند بر این باورند که انسان اولین موجود زندهای است که با بیتوجهی و زیادهخواهیاش، بهدست خود منقرض میشود؛ بر همین اساس، آنها با قطعی دانستن انقراض بشر، کمک به تسریع این فرایند را (از طریق بیدار کردن گودزیلا، گیدورا و سایر دوستانشان) امری غیرمنطقی نمیدانند. نابودی هرچه سریعتر زمین، برای این سیاره بهتر است و انسان هم استحقاق چنین مجازاتی را دارد.
اِما راسل در موضعگیری افراطیاش حتی از این هم فراتر میرود: او تمدن بشری را به یک ویروس تشبیه میکند و هیولاها را مانند تبی میداند که آنها را از تن زمین بیرون میکشد و تعادل بیولوژیکی را به سیاره مادر بازمیگرداند. در میانههای فیلم، سخنرانی فشردهای به سبک «تد تاک» وجود دارد که نکته جالبی را افشا میکند: وقتی مبارزه هیولاها پایان یابد و ویرانه شهرها را پشت سر خود بگذارند و بروند، نوعی اشعه بهجا میماند که شبیه یک شتابدهنده زیستی عمل میکند؛ حیات گیاهی و جانوری دوباره روی زمین فعال میشود، این بار بدون حضور مخرب انسان.
اما به چه قیمتی؟ این سوال مهمی است که جواب اِما به آن چندان خوشحالکننده نیست؛ او و دوستانش، راهحل هولناکی برای خروج از این وضعیت پیدا میکنند: با کمک آنها، گیدورای بزرگ که میان قالب یخی عظیم در اعماق زمین تاسیسات مونارک محبوس شده است، برای برگرداندن تعادل به زمین از راه میرسد؛ همان تبی که قرار بود ویروس انسان را از تن زمین خارج کند.
مایکل دووگرتی و ارتشش (که متشکل از تعداد بیشماری طراح جلوههای ویژه است)، در به تصویر کشیدن گیدورا، عالی عمل کردهاند؛ آنها نیرویی شیطانی ساختهاند که هم بسیار قدیمی است و هم غیرقابلکنترل. گیدورا همان موجودی است که نامش قلب مردم را از ترس مرگ پُر میکند؛ حتی باوری شبیه به آنچه درباره لرد ولدمورت در هری پاتر مرسوم است، برای نام گیدورا هم وجود دارد: «اسمش را نبر!» حتی به خاطر آوردن تصویر گیدورا هم باید با اعمال تغییراتی در ظاهرش انجام شود؛ اگر چهره دقیق او را تصور کنید، مثل این است که احضارش کرده باشید.
گودزیلای ساختهشده توسط گرت ادواردز در سال ۲۰۱۸، بسیار موردتوجه قرار گرفت و فروش خوبی هم داشت؛ برای نسخه آمریکایی گودزیلا، وجود طرفداران و مخالفان متعدد چندان دور از انتظار نبود. مهمترین دلیل مخالفت بعضی تماشاگران، تصویر جدید و تا حدودی عجیب این هیولا در نسخه آمریکاییاش بود. گودزیلای گرت ادواردز بیش از هر چیز، به یک «هیولای دریایی» شباهت داشت، یادآور فیلم «آروارهها» بود و هیچ ارتباطی با پیشینه ژاپنیاش نداشت؛ همچنین گودزیلا در این فیلم در محیطی قرار میگرفت که در آن حیواناتی از قبیل گرگ، مار و پرندگان هم وجود داشتند و بیشتر شبیه نوعی جانور عجیبالخلقه بود تا یک هیولا!
با انتشار خبر ساختهشدن گودزیلا ۲۰۱۹، تماشاگران به دو دسته تقسیم شدند: کسانی که دوست داشتند در فیلم جدید شاهد فضاسازی و فلسفهبافی کمتر باشند و بهجای آن صحنههای نبرد بیشتری را ببینند و گروه دوم، که دقیقا انتظار شرایطی معکوس را داشتند. در بررسی گودزیلا : پادشاه هیولاها ۲۰۱۹ متوجه تلاش تیم سازنده برای راضی نگهداشتن هردو گروه مخاطبان میشویم. جلب رضایت صاحبان دو نگرش کاملا متفاوت، چالشی جدی محسوب میشود و سازندگان هرگز نمیتوانند مطمئن باشند که مخاطبانشان متوجه میزان تلاشهای جسورانه و نتیجه هوشمندانه حاصل از آن شدهاند یا نه. سه بازیگر اصلی فیلم (چندلر، فارمیگا و براون) از این آزمون سربلند بیرون آمدهاند؛ بهخصوص در نمایش احساسات انسانی و تزریق جلوههایی از اندوه، اضطراب و عاطفه به صحنههای مختلف، بسیار حرفهای عمل کردهاند. در کنار آنها، بازیگران نقشهای فرعی با کیفیتی یکسان ظاهر نمیشوند؛ بعضی از آنها فراتر از حد انتظار بازی میکنند و بسیاری دیگر، آنقدر در سطح نقش میمانند که بهراحتی فراموش میشوند. یکسان نبودن سطح بازیگران نقشهای مکمل، مانع از آن میشود که فیلم بر درام خانوادگی خارقالعادهاش متمرکز شود؛ داستانی که ازلحاظ تئوریک، میتوانست با داستانهای محوری «برخورد نزدیک از نوع سوم» و «بابادوک» رقابت کند. حتی به نظر میرسد که بسیاری از کاراکترها وظیفه توضیح نکات پیچیده صحنه را بر عهده دارند؛ شبیه رویکردی که در فیلمهای دلهرهآور و علمی- تخیلی آمریکایی (اواخر دهه نود میلادی و اوایل قرن بیستم) مرسوم بود. بارزترین نمونه این سبک شخصیتپردازی، در کاراکتری دیده میشود که بردلی ویتفورد وظیفه ایفای نقشش را بر عهده دارد: دکتری که برای پروژه مونارک کار میکند و به نظر میرسد که خود را در اسپینآفی تکنفره از «Mystery Science Theater 3000» میبیند.
نکته دیگری که در نقد و بررسی گودزیلا : پادشاه هیولاها ۲۰۱۹ جلبتوجه میکند، تعداد «بیشمار» هیولاهای داستان است؛ چیزی که بیننده را به یاد تعداد زیاد اعضای لیگ عدالت در فیلم «بتمن علیه سوپرمن» میاندازد. تعداد زیاد هیولاهای فرعی، باعث میشود که تماشاگر نتواند آنطور که باید و شاید به «منحصربهفرد بودن» و «ویژگیهای خاص» یکایک آنها توجه کند؛ بعضی از کاراکترها در سایه میمانند درحالی که گودزیلا، گیدورا، رودان و ماترا بهواسطه سابقهای که در حافظه سینمایی بینندگان دارند ، بیشتر موردتمجید قرار میگیرند.
با تمام آنچه گفته شد، بررسی گودزیلا : پادشاه هیولاها ۲۰۱۹ تاییدکننده این نکته است که با فیلمی مواجهیم که در غالب صحنهها، شگفتانگیز دیده میشود و در بخش مربوط به صنعت سینما (بهعنوان سرگرمی) موفق عمل کرده است. به صحنهای که رودان یک هواپیمای F14 را دنبال میکند و دماغه آن را میگیرد، دقت کنید؛ ظرافتهای صحنه شکار شدن یک گنجشک توسط یک شاهین را دارد. این نکتهسنجی و کوشش تیم سازنده در طراحی و ساخت صحنهها، بارها و بارها به رخ تماشاگر کشیده میشود.
با تمام فراز و نشیبهایش، گودزیلا ۲۰۱۹ یک اثر علمی- تخیلی واقعی است که نهفقط زحمت خلق جهان داستانش را میکشد، بلکه، به تصویرسازی پیامدها و مخمصههایی که در آن ایجاد میشود هم میپردازد. این فیلم به کاراکترهایش زندگی واقعی میبخشد؛ سازندگان، به مردمی که وارد دنیای گودزیلا ۲ کردهاند، فکر میکنند. احساسات آنها را در نظر میگیرند؛ جزییات زندگی روزمرهشان، موقعیتشان و پیامدهای ریزودرشت شرایطی که دارند را میسنجند و به آنها مانند مردمی عادی نگاه میکنند که در عالم واقع درگیر حضور هیولاها شدهاند. اما موضوع به همینجا ختم نمیشود؛ سراسر فیلم را اشاراتی در برگرفتهاند که به مفاهیم معنوی میپردازند. این رویکرد میتواند به گودزیلا ۲ شمایلی استعاری بدهد؛ شبیه آنچه در ساختههای جدید کمپانی DC اتفاق میافتد. در همین راستا، لحظاتی در فیلم وجود دارد که اثر بین یک سینمایی علمی- تخیلی و یک تصویر مذهبی سرگردان میشود. بهجز صحنههای معدودی که گفته شد، همهچیز به خوبی ادغام شده است و شاهد صحنههایی بهیادماندنی هستیم؛ برای مثال، صحنه سرگردانی گیدورا بر فراز آتشفشان در حال فوران را به یاد آورید که سرهایش را به حالت پیروزی تکان میدهد. این تصویر شبیه کاور آلبومهای متال دهه هشتاد میلادی است.
آنچه در بررسی گودزیلا : پادشاه هیولاها ۲۰۱۹ کمی آزاردهنده به نظر میرسد، پرداختن بیشازاندازه و توضیح صحنههای مهم است. بهتر بود که سازندگان فکری برای خلاصه کردن این اطلاعات و ارائه آنها در قالبی دیگر میکردند؛ در بعضی صحنهها، تماشاگر احساس میکند که محکوم به تماشای مسابقهای ورزشی با حضور پرشور گزارشگری بیملاحظه است که بیوقفه حرف میزند و نمیداند که چه وقت باید ساکت شود.
اما از لحاظ کیفیت تصاویر، موسیقی و صداگذاری، گودزیلا : پادشاه هیولاها ۲۰۱۹ اثری خارق العاده است که بهشکل دلگرم کنندهای از ظرفیتهایش برای ارائه یک نمایش باشکوه استفاده میکند. تماشاگر گودزیلا ۲، فقط با چند هیولا که به جان هم میافتند مواجه نیست، او به تماشای تصویری مذهبی از ایمان و معنویت، گناه و رستگاری می نشیند. «گودزیلا : پادشاه هیولاها»، تمام ابزارهای هنر فیلمسازی را بهکار میبندد تا مخاطبان را به عمق خاطراتشان و لذت تماشای دنیای هیولاها ببرد. جمله معروفی از آرتور سی. کلارک وجود دارد که میگوید وقتی «فناوری» بهاندازه کافی پیشرفت کند، از «جادو» قابل تشخیص نخواهد بود. بهعنوان جمله پایانی بررسی گودزیلا : پادشاه هیولاها ۲۰۱۹ باید تاکید کرد که این فیلم بهمعنای واقعی کلمه «جادو» است.