فیلم «عامهپسند» سومین اثر سهیل بیرقی، نسبت به دیگر آثار به نمایش درآمده در روز اول جشنواره، تروتمیزتر است و میتوان تماشای آن را پیشنهاد داد.
فیلم «عامهپسند» سومین اثر سهیل بیرقی، نسبت به دیگر آثار به نمایش درآمده در روز اول جشنواره، تروتمیزتر است و میتوان تماشای آن را پیشنهاد داد. این که چون «عامهپسند» هم یک شخصیت زن محوری و نگاهی انتقادی به وضع موجود دارد، پس در کنار «من» و «عرق سرد» میتواند جزیی از یک سهگانه باشد، استدلال قانعکنندهای نیست. اینجا نه مانند «من» با روایتی شیطنتآمیز و گاه آمیخته به فانتزی مواجهیم و نه با رویکرد ژورنالیستی «عرق سرد» که سعی در بازخوانی ضمنی از یک پرونده واقعی داشت. برای نقد و بررسی فیلم «عامه پسند» با فیلیمو شات همراه باشید.
«عامهپسند» بر مبنای یک فرض در دنیای واقعی پیش میرود: زن خانهدار و میانسالی در آستانه شصتسالگی، وقتی میفهمد که همسرش به شکلی حقارتبار به او خیانت کرده، تصمیم میگیرد روی پای خودش بایستد و بهجای بازی کردن نقش زن مظلوم و جلب ترحم دیگران، مسیر تازهای را در زندگیاش دنبال کند؛ مثل راه انداختن یک کافه در شهری کوچک که بافتی سنتی دارد. همانطور که میبینید، فرض عجیبی نیست و امکان وقوع آن برای هزاران و شاید میلیونها زن ایرانی محتمل به نظر میرسد؛ اما سرنوشت او و ماجراجویی استقلالطلبانهاش به کجا خواهد رسید؟ تراژدی از همینجا آغاز میشود.
ایده قصه، تا حدودی خط داستانی «اتوبوسی به نام هوس» نمایشنامه معروف تنسی ویلیامز را به ذهن میآورد؛ زنی شکستخورده که به دنبال فرار از زندگی ویرانشده قبلیاش، به دنبال مسیری تازه است اما باز هم به راه نجات نمیرسد. گرچه، اینجا مشخصات و مختصات شخصیت اصلی و حتی جنس احساس شکست و سرخوردگیاش کاملا متفاوت است و در پایان پی میبریم که باور کردن توصیههای انگیزشی و موفقیت میتواند چقدر نابودگر باشد.
این که ایده تدوین غیرخطی برای دادن اطلاعات و رفتوآمد به گذشته در سیر درام واقعا چقدر توانسته به فیلم کمک کند، واقعا جای بحث دارد و حداقل تا نیمه اول کار، تماشاگر را برای نزدیک شدن به شخصیت و تسلط بر موقعیت قصه سخت و منطق جاری بر خیلی از موقعیتها و تصمیمها را گنگ میکند. اما دیگر ایدههای فیلم، مانند تاکید بر روی تنها سه بازیگر و کنش و واکنشهای بازیگر اصلی، کاملا جواب داده است.
بیرقی در گفتگوهایی که پیرامون فیلم انجام داده، وظیفه سینماگر را انعکاس وضع موجود جامعه خودش دانسته است؛ همین، نه بیشتر و نه کمتر. «عامهپسند» هم دقیقا همین کار را میکند و نشان میدهد که یک زن میانسال ایرانی اگر بخواهد مستقل باشد و از زندگیاش هرطور که دوست دارد لذت ببرد، احتمالا تا مرز له شدن پیش خواهد رفت. پس نمیتوانیم بگوییم خوانش فیلم جعلی است یا در واقعیت دستکاری کرده. تازه اگر بلاهایی را که بر سر شخصیت فهیمه میآید، استعارهای از وطن در نظر بگیریم، کنایه تندوتیزی هم خواهد بود.
مشکل اصلی خیلی از منتقدان در نقد فیلم «عامه پسند»، از همین رویکرد واکنشی آن میآید اما باید پذیرفت که مشکل فراتر از دیدگاه فیلمساز، محصول نگاه حاکم بر جریان سینمای اجتماعی و باز فراتر از آن جهانبینی حاکم بر جامعه روشنفکری ایران در تمام این سالها بوده که همیشه از ظرفیتهای آفرینش ادبی فقط برای بیان نمایش وضع موجود استفاده کرده است.
بعید است که فیلم را تماشا کنید، چه از آن خوشتان بیاید یا نه، و بازیهای آن، تحت تاثیرتان قرار ندهد، مخصوصا فاطمه معتمدآریا که در مقایسه با چند فیلم آخرش، بازی درونیتری دارد؛ زنی که ناخواسته در موقعیتی تحقیرآمیز گیر افتاده و هرلحظه از شدت بغض و غم میخواهد زار بزند اما لبخندش را بهزور حفظ میکند و به خودش میقبولاند که برای دوام آوردن در چنین موقعیتی بهاندازه کافی قوی و محکم است. کاری که بدون تزریق بوتاکس برای پوشاندن نشانههای شکستگی در صورت چندان هم ساده نیست، درست مانند جامعه امروز ما که برای پوشاندن آثار شکست و گسست در خودش به چیزی بیش از بوتاکس نیاز دارد.