در این مطلب قصد داریم ۲۰ فیلم درباره تنهایی را معرفی کنیم که موضوع اصلی آنها انزواست. بسیاری از فیلمها به طرق گوناگون به این موضوعات رسیدگی میکنند؛ مانند کنارهگیری از جامعه، مبارزه فرد با افکار شیطانی و آشفتگی ذهنی و همچنین مشکلات روحی یا در شکل سادهتر تنها بودن در یک مکان خیلی دور و پرت.
در این مطلب قصد داریم ۲۰ فیلم درباره تنهایی را معرفی کنیم که موضوع اصلی آنها انزواست. بسیاری از فیلمها به طرق گوناگون به این موضوعات رسیدگی میکنند؛ مانند کنارهگیری از جامعه، مبارزه فرد با افکار شیطانی، آشفتگی ذهنی و همچنین مشکلات روحی یا در شکل سادهتر، تنها بودن در یک مکان خیلی دور و پرت.
در چندین عنوان از این فیلمها، خواهیم دید چطور شخصیتهای تنها، از یک دیدگاه مشترک به تصویر کشیده میشوند.
امیدواریم از فیلمهای منتخب ما لذت ببرید و همچنین باید اشاره کنیم ۲۰ فیلم درباره تنهایی در این مقاله بر اساس سال اکران مرتب شدهاند. با فیلیمو شات همراه باشید.
۱- توتفرنگیهای وحشی یا Wild Strawberries محصول ۱۹۵۷
«توتفرنگیهای وحشی» به نویسندگی و کارگردانی اینگمار برگمان فقید ساخته شده است و با اکثر کارهای او تفاوت زیادی ندارد. او در فیلمهای خود سوالاتی مطرح میکند که انسان را به فکر وامیدارد و موضوع آنها خوداکتشافی یا شناخت خود است.
اگرچه در این درام بینظیر، ما با یک برگمان مهربانتر و خوشبینتر روبرو میشویم که نتایج فوقالعادهای در فیلم به همراه داشته است.
ویکتور شوستروم نقش آزاک را بازی میکند. پروفسور ۷۸ سالهای که همسرش مرده و قرار است برای دریافت جایزهای افتخاری، مسیری طولانی را با ماشین رانندگی کند. در طول این سفر او مجبور به رویارویی با کابوسها و خاطرات خوشی میشود که نشأت گرفته از روابط انسانی او در گذشته است.
پیشنهاد فیلیمو شات: سامورایی در برلین
زمانی که او با افرادی دیدار میکند که مستقیماً با غم او در ارتباط هستند، شدت این افکار بیشتر میشود. هرچه او به دستاورد مهم زندگی خود نزدیکتر میشود، بیشتر درک میکند شرایط میتوانستند چقدر متفاوت باشند.
فیلم «توتفرنگیهای وحشی» از نظر استعارهای یک سفر جادهای استثنائی، تکاندهنده و نوستالوژیک است و با توجه به سبک فیلمسازی همیشگی برگمان، سرشار از نمادهای مختلف است.
این فیلم اثر یک کارگردان نابغه است که در بهترین دوران زندگیاش بود.
۲- صحرای سرخ یا Red Desert محصول ۱۹۶۴
در فیلم «صحرای سرخ» که اولین فیلم رنگی تأثیرگذار میکلآنجلو آنتونیونی است، شاهد تلاش تأسفبرانگیز یک زن برای مبارزه با بیگانگی و آشفتگی ذهنی هستیم. آنتویونی با استفاده استادانه از رنگها، ازنظر بصری فضایی عالی و احساسی به وجود میآورد تا از طریق آن غم روانی شخصیت اصلی خود را انتقال دهد.
در این فیلم، مونیکا ویتی نقش جیولینا را بازی میکند که شوهر او به اسم یوگو، مدیر یک کارخانه مواد شیمیایی محلی است. با توجه به اینکه شوهر جیولینا دائما مشغول کار است و ازنظر عاطفی توجهی به او نمیکند، جیولینا تشنه حمایت عاطفی و توجه است.
با توجه به کوتاهی شوهرش ازنظر احساسی، حالت ذهنی و روانی جیولینا سریعاً از هم میپاشد و ما شاهد فرورفتن او در افسردگی و ناامیدی هستیم تا درد مشابهی را حس کنیم.
صحرای سرخ بهعنوان فیلمی که همیشه نظر متفاوت مردم را به همراه دارد، فیلمی درباره مطالعه شخصیت با ریتم آهسته ولی تأثیرگذار و صاحب سبک است که به هر طریقی شده، مدت زمان زیادی در یاد بیننده باقی میماند.
۳- انزجار یا Repulsion محصول ۱۹۶۵
«انزجار» اولین فیلم انگلیسیزبان رومن پولانسکی و یک فیلم ترسناک روانشناختی است که در سال ۱۹۶۵ ساخته شد.
داستان این فیلم که نقش اصلی آن را کاترین دنو بازی میکند، در مورد زن جوانی است که پس از تنها ماندن در آپارتمان خواهرش، به سمت جنون کشانده میشود.
انزجار اولین قسمت از «سهگانه آپارتمان» پولانسکی و به عقیده بینندگان بهترین آنهاست.
کارول لدو (با بازی دنو) زن جوانی است که در یک آرایشگاه کار میکند و در حال حاضر همراه خواهر بزرگتر خود در لندن ساکن است. کارول زنی زیبا ولی با قدرت پایین در برقراری روابط اجتماعی است که یقیناً حضور چنین شخصیتی در یکی از فیلمهای بلند آلفرد هیچکاک غیرطبیعی نیست.
زمانی که خواهر کارول با دوستپسر خود به تعطیلات میرود، کارول که از قبل آشفتگی روحی دارد، در مارپیچ جنون سقوط میکند و بنابراین با وحشت واقعی روان از هم پاشیده خود مواجه میشود.
درزهای روی دیوار ظاهری مانند دهانه آتشفشان پیدا میکنند، صدای آدمها به گوش کارول مانند صدای متجاوزان است و هر صدایی که از گوشه و کنار شنیده میشود، در ذهن آشفته این زن جوان طردشده از نظر احساسی و فیزیکی، عواقب وخیمی بهجا میگذارد.
«انزجار» داستان یک سرکوبی جنسی، انزوا و ترس از فضاهای بسته و یک دستاورد ناراحتکننده و آزاردهنده است که یکی از تأثیرگذارترین فیلمهای این ژانر ساخته شود و جزو ۲۰ فیلم درباره تنهایی قرار بگیرد.
۴- سامورایی یا Le Samouraï محصول ۱۹۶۷
«سامورایی» اثر ژان-پیر ملویل که در ژانر جنایی و درام ساخته شده، مثالی عالی از سینمای مینیمال به بهترین شکل ممکن است. آلن دلون نقش شخصیت اصلی را بازی میکند که عملاً آرامش و خونسردی در تمام وجود او موج میزند. نتیجه این نوع شخصیتپردازی، ترکیبی از برتری شیک و تعلیقی گیراست تا «سامورایی» یک اثر ظریف ولی در عین حال یک شاهکار جذبکننده و موفق باشد.
جف کاستلو (با بازی دلون) یک قاتل خونسرد است که در آپارتمان تکاتاقه خالی در پاریس زندگی میکند و جز قفس کوچکی برای نگهداری از یک قناری، وسایل زیادی دیگری در آن دیده نمیشود.
کاستلو فاقد احساسات یا هرگونه نشانه برای بیان آن است و یک گرگ تنهای واقعی را به نمایش میگذارد. ورود پلیس به ماجرا به معنای شروع یک بازی پیچیده موش و گربه است و ما شاهد انباشته شدن حس تنهایی در وجود یک نفر هستیم که در سکانس نهایی به شکلی عالی نمود پیدا میکند.
فیلم «سامورایی» شاهکاری با داستان نسبتاً ساده است و با آشکار شدن حوادث فیلم، روی بیننده تأثیر عاطفی شدیدی میگذارد.
۵- Silent Running محصول ۱۹۷۲
داگلاس ترامبل در کارگردانی اولین فیلم خود، ما را با یک درام علمی تخیلی جذاب و دستکم گرفتهشده به نام «Silent Running» آشنا میکند.
بروس درن بازی باشکوهی در نقش فریمن لاول از خود به جای میگذارد. فردی بیگانه در بین خدمه یک کشتی فضایی که وظیفه این سفینه برگرداندن زندگی گیاهی به حالت اول است؛ گیاهانی که در گنبدهای ژئودزیک متصل به بارکشهای فضایی نگهداری میشوند.
با وجود اینکه چنین مأموریت خطیر و مهمی به این سفینه محول شده است، ولی در این بین لاول تنها کسی است که در قبال وظیفهای که برعهده دارد، احساس توجه و مسئولیت میکند و نسبت به آن احساس نشان میدهد.
اگرچه، زمانی که این تیم دستور نابودی گنبدها و برگشتن به خانه را دریافت میکند، لاول با یک تصمیم فوقالعاده مهم روبرو میشود تا با فراموش کردن خودش به فداکاری فکر کند.
فیلم با وجود اینکه بیش از ۴۰ سال قبل ساخته شده است، ولی با گذشت زمان کیفیت خود را حفظ کرده است و هنوز از نظر بصری بسیار تأثیرگذار است. فیلم «Silent Running» یک فیلم تلخ و تفکر برانگیز است و یقیناً در ژانر علمی تخیلی یک اثر متفاوت به شمار میرود.
۶- سولاریس یا Solaris محصول۱۹۷۲
«سولاریس» که توسط آندری تارکوفسکی کبیر در سال ۱۹۷۲ ساخته شده است، یک درام علمی تخیلی روسی است که نام خود را بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای فضایی تاریخ و یکی از ۲۰ فیلم درباره تنهایی ماندگار کرده است.
«سولاریس» یکی دیگر از فیلمهای این فهرست محسوب میشود که فضای اکشن کمی دارد و یک درام روانشناختی با ریتمی آهسته ولی تأثیرگذار با جلوههای بصری گیرا و جذاب است.
در این فیلم برداشتهای طولانی تارکوفسکی که مانند امضاء او در آثارش هستند، انسان را به فکر وامیدارند.
«سولاریس» سیارهای شبیه اقیانوس است که به مدت چندین سال، یک پایگاه فضایی روسی در مدار آن در حرکت بوده است تا بتواند این پدیده را بررسی کند.
به علت نبود پیشرفت در تحقیقات و گزارشهایی در مورد یک فعالیت عجیب به کریس کلوین (نقش روانشناس در فیلم)، مسئولیت بررسی حوادثی که داخل پایگاه رخ میدهد، به او داده میشود.
کریس بهمحض اینکه به پایگاه میرسد شروع به بررسی این ماجراها میکند ولی متوجه میشود خودش نیز اسیر آنها شده است. کریس زمانی که با خاطرات گذشته خود روبرو میشود، در دام احساسات انزوای عاطفی و تنهایی خود میافتد. سپس تارکوفسکی بیننده را در مقابل این سؤال قرار میدهد که آیا این تصورات واقعی هستند یا خیر.
«سولاریس» یک تحقیق ترسناک فلسفی و پیچیده در مورد بیگانگی و اسیر شدن است، یک رؤیای حماسی از سوی یک کارگردان فوقالعاده بااستعداد و بزرگ. «سولاریس» با آنکه شاید بهترین اثر او نباشد، ولی همچنان یک فیلم جذاب و تفکر برانگیز است که دوست و همنشین خوبی برای فیلم عالی استنلی کوبریک یعنی «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» به شمار میرود.
۷- راننده تاکسی یا Taxi Driver محصول ۱۹۷۶
«راننده تاکسی» شاهکار مارتین اسکورسیزی است که در سال ۱۹۷۶ اکران و به دفعات از سوی افراد مختلف بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ انتخاب شده است و داستان آن در خیابانهای کثیف و زشت نیویورک رخ میدهد.
کارگردان در همکاری با رابرت دنیرو، «راننده تاکسی» را به فیلمی درباره مطالعه شخصیت یک مرد جوان، تنها، بهدرستی درک نشده و دمدمی تبدیل کرد.
تراویس بیکل (با بازی دنیرو) سرباز سابق نیروی دریایی آمریکاست که به تنهایی در نیویورک زندگی میکند و از بیخوابی رنج میبرد. او به واسطه شغل خود یعنی راننده تاکسی، شاهد کثافتها و زشتیهای شهری است که در آن زندگی میکند. درنهایت همهچیز دستبهدست هم میدهد و آتش خشم را او شعلهور میکند.
زمانی که تراویس از عشقی که بهتازگی پیدا کرده است ناامید میشود، خیلی زود با بدکارهای نوجوان (با بازی جودی فاستر) ملاقات میکند و تلاش میکند او را متقاعد کند که از این کار دست بردارد.
همانطور که انتظار میرود صاحب این دختر جوان مخالف چنین تصمیمی است و نتیجه آن یک پایان خونین و آزاردهنده برای فیلم است و شخصیت اصلی فیلم را از یک راننده تاکسی خشمگین به یک قاتل خطرناک تبدیل میکند.
راننده تاکسی به نظر عده زیادی، بهترین نمایش برای بیگانگی شهری است؛ یک فیلم آزاردهنده و فراموشنشدنی که بازیهای فوقالعاده تیم بازیگری قدرت آن را بیشتر کردند.
این فیلم نمایش واقعگرایانه و کابوسوار از زوال ذهنی یک مرد است و چندین نمونه از بزرگترین و شاخصترین سکانسهای تاریخ سینما را در خود دارد.
۸- پاریس، تگزاس یا Paris, Texas محصول ۱۹۸۴
از دو فیلمی که به کارگردانی ویم وندرس در فهرست ۲۰ فیلم درباره تنهایی قرار دارند، اولین آنها «پاریس، تگزاس» است. در این فیلم جادهای، هری دین استنتون بازیگر فوقالعاده دستکم گرفته شده، نقش اصلی را بازی میکند که داستان آن روایتی ملموس و سرشار از غم مردی است که اگرچه سالها دیر رسیده، ولی درنهایت با افرادی که بسیار بد با آنها رفتار کرده است، روبرو میشود.
وندرس فضای فیلم خود را در ایالتهای جنوب غربی آمریکا فیلمبرداری کرده و یک داستان احساسی دیگر در مورد بیگانگی و دوری کردن از مردم را به نمایش میگذارد که موسیقی متن عالی نیز به کمک آن میآید.
تراویس (با بازی استنتون) مردی کر است که اطرافیانش تصور میکنند او مرده است و تصمیم میگیرد پیش همسر و پسرش برود که ۴ سال پیش آنها را ترک کرده است.
همانطور که او امیدوار است تلاش کند و مجدداً این روابط را بسازد، خاطرات دردناک بهعنوان بازتابی از اعمال او دوباره زنده میشوند. زمانی که تراویس در برابر حقیقت قرار میگیرد، پایانی قدرتمند و احساسی منتظر اوست.
«پاریس، تگزاس» یک داستان واقعگرایانه و تفکر برانگیز است که با ریتم آهسته و پیچش داستانی تلخ خود شخصیتپردازی میکند.
۹- زیر آسمان برلین یا Wings of Desire محصول ۱۹۸۷
«زیر آسمان برلین» دومین فیلم به کارگردانی ویم وندرس در فهرست ۲۰ فیلم درباره تنهایی است. درامی با تأثیرگذاری آهسته، سوزناک و شاعرانه در مورد دو فرشته جاودانه و نامرئی در برلین که نقش آنها را برونو گانتس و اتو زاندر بازی میکنند.
این فیلم اکثراً بهصورت سیاهوسفید ضبط شده است و از طریق فرشتههای داستان به مردم جهان نگاه میکنیم، درحالیکه میتوانیم افکار مردمی را که در دید آنها قرار دارند، بشنویم.
دامیل (با بازی گانتس) و کاسیل (با بازی زاندر) هر دو فرشتههایی سرگردان بر فراز شهر زیبای برلین هستند و به افکار و اعمال مردمی که انتخاب میکنند، نظارت دارند.
زمانی میرسد که فرشتهها به سوژههای انسانی خود بیشتر توجه میکنند. نتیجه این توجه، عشق دامیل به یک زن بندباز زیبا به اسم ماریون است.
هرچه دامیل بیشتر ماریون را میبیند، بیشتر دوست دارد جاودانه بودن خود را منکر شود. دامیل با پیتر فالک (در نقش خودش) بهعنوان بازیگری دیدار میکند که در حال حاضر ساکن برلین است و او نیز زمانی فرشته بوده است؛ دیداری که سرنوشت دامیل را تغییر میدهد و او نیز انسان میشود.
از طرفی شرایط برای کاسیل خوب پیش نمیرود و این دو فرشته خیلی زود مسیر جداگانهای را در پیش میگیرند.
فیلم با داستانی تکاندهنده و موسیقی متن شگفتانگیز، یک روایت عاشقانه احساسی و قدرتمند است که ویم وندرس آن را به بهترین شکل کارگردانی کرده است.
۱۰- برهنه یا Naked محصول ۱۹۹۳
کارگردان بریتانیایی، مایک لی، بهواسطه ساخت فیلمهایی با نمایش واقعگرایانه زندگی مشهور است. فیلم درام «برهنه» که در سال ۱۹۹۳ اکران شد، احتمالاً تاریکترین و افسردهکنندترین فیلم اوست.
دیوید تیولیس نقش جانی را بازی میکند، یک مرد جوان با مشکلات فراوان و درعینحال باهوش و تحصیلکرده که یقیناً از نوعی افسردگی رنج میبرد.
ما با جانی بهعنوان یک شخصیت ولگرد و سرگردان آشنا میشویم که پس از یک نزاع جنسی با زنی متأهل در کوچهای خلوت که سرانجام خوبی نداشته، از شهر خود یعنی منچستر فرار میکند.
زمانی که جانی به خانه لوئیز، شریک سابق زندگی خود در لندن پناه میبرد، خیلی زود جنبه واقعی شخصیت خشونتطلب، طعنهزن و پوچگرای او را میبینیم.
«برهنه» یک شاهکار در سبک کمدیهای سیاه و یک فیلم واقعاً هوشمندانه است که دیوید تیولیس در آن بهترین بازی خود را به نمایش میگذارد. «برهنه» در جشنواره فیلم کن سال ۱۹۹۳ به موفقیت بزرگی رسید و مانند یک نیروی تخریبی مهلک و احساسی عمل میکند.
۱۱- سه رنگ: آبی یا Three Colors: Blue محصول ۱۹۹۳
فیلم «سه رنگ: آبی» اولین قسمت سهگانه باشکوه «سه رنگ» کریشتوف کیشلوفسکی است و به گفته خیلی از افراد بهترین و مشهورترین اثر او به حساب میآید.
در این فیلم نقش اصلی را ژولیت بینوش زیبا و توانمند بازی میکند و در تمام فیلم، رنگ آبی نمود فراوانی دارد تا تاکیدی بر رنج و اندوهی باشد که شخصیت اصلی داستان با آن دست و پنجه نرم میکند.
ژولی (با بازی بینوش) بعد از کشته شدن عزیزان خود در یک حادثه رانندگی متوجه میشود تنها راهی که میتواند با اندوه خود کنار بیاید این است که گذشتهاش را کنار بگذارد و به تنهایی یک زندگی جدید را شروع کند.
هرچه ژولی بیشتر سعی میکند خودش را از گذشته جدا کند، خاطرات با شدت بیشتری به ذهن او برمیگردند، چون شخصیتهای جدید و قدیم زندگی او به شروع تازهای که در زندگی در پیش گرفته است، هجوم میآورند.
فیلم آبی که دیالوگهای کمی دارد و حوادث کمی در آن رخ میدهد دیدن دردناک و تکاندهنده زنی است که از نظر احساسی از هم پاشیده است و داغدار عزیزان خود است.
«سه رنگ: آبی»، چه بهواسطه بازی هنرمندانه بینوش باشد، چه موسیقی فوقالعاده، در سینمای مدرن یک شاهکار محسوب میشود.
۱۲- چانگکینگ اکسپرس یا Chungking Express محصول ۱۹۹۴
«چانگکینگ اکسپرس» یک درام عاشقانه هنگکنگی است که در سال ۱۹۹۴ به کارگردانی وونگ کار وای بزرگ و بازیگری تونی لیانگ چائو وی و تاکشی کانشیرو ساخته شد. فیلم دو قسمت متفاوت دارد و در هرکدام از آنها، داستان شخصیتهای اصلی و سفر مالوخیالیایی آنها را در گذشته و همچنین در زمان حال و به سمت عشق دنبال میکند.
داستان اول، پلیس ۲۲۳ (با بازی کانشیرو) را بهعنوان یک پلیس تنها و دلخسته از عشق نشان میدهد که سعی میکند با جدایی اخیرش کنار بیاید. او پس از مدت زمانی که برای بهبود خود در نظر میگیرد، احساس میکند آماده ادامه دادن زندگی است و تقریباً فوراً با یک زن زیبا و جذاب ملاقات میکند.
ما ناظر امیدی هستیم که به زندگی پلیس ۲۲۳ راه پیدا کرده است، گرچه این امید ممکن است فرصتی که او انتظار داشته، نباشد.
در داستان دوم فیلم، یک پلیس جوان که با اسم پلیس ۶۶۳ (با بازی لیانگ) معرفی میشود، مردی است که او نیز یک رابطه به هم خورده دارد.
ما پس از آشنایی عجیب او با یک عشق جدید میبینیم یک رابطه جذاب بین پلیس ۶۶۳ تنها و یک دختر جوان که در یک فست فود محلی کار میکند، شکل میگیرد.
وونگ کار وای با مهارت رویدادهایی که این دو قسمت را به یکدیگر وصل میکنند، به نمایش میگذارد و این در حالی است که بین آنها تفاوتهایی وجود دارد. قسمت اول، داستانی تاریکتر و گرفتهتر دارد، درحالیکه داستان دوم ریتمی لذتبخش و آرامتر را در خود میبیند.
به طور کلی «چانگکینگ اکسپرس» یک فیلم زیبای هنرمندانه و لذتبخش است که تا مدتها در ذهن بینندگان باقی خواهد ماند.
و البته این را هم اضافه کنیم که موسیقی متن فیلم را فراموش نکنید.
۱۳- ترک لاسوگاس یا Leaving Las Vegas محصول ۱۹۹۵
«ترک لاس وگاس» داستان افسردهکننده دو نفس کاملاً گمشده و دست و پنجه نرم کردن آنها با مشکلات اعتیاد و تنهایی است و همین مسئله باعث شده این فیلم در فهرست ۲۰ فیلم درباره تنهایی قرار بگیرد. نیکلاس کیج و الیزابت شو بازیگران نقش اصلی این فیلم هستند و او در فیلم به الکل اعتیاد دارد.
داستان با بن (با بازی کیج) شروع میشود، مردی که همهچیز، یعنی همسر، فرزند و شغل خود را از دست داده است.
او با پول پایان خدمت خود در شرکت قبلی، تصمیم میگیرد تنهایی به لاس وگاس برود؛ جایی که در آنجا بتواند تا سر حد مرگ مشروب بنوشد.
سرنوشت حکم میکند تا او با زنی بدکاره به اسم سرا (با بازی شو) آشنا شود، زنی باهوش که مشکلات خاص خود را دارد، ولی بسیار مهربان است.
از آنجایی که این دو نفر یکدیگر را همانطور که هستند میپذیرند، بین آنها رابطهای نزدیک شکل میگیرد که بهویژه سرا همیشه به دنبال آن بوده است.
زمانی که این رابطه اوج میگیرد، نوری در انتهای تونل تاریک زندگی این دو نفر ظاهر میشود و برای مدتی کوتاه این احساس به وجود میآید که این دو شانسی برای پذیرفته شدن به دست آوردند.
اما با توجه به اینکه بن مشکلات بهمراتب بیشتری دارد، آیا در زندگی سرشار از تنفر او از خود، این رابطه یک نوشداروی پس از مرگ است؟
«ترک لاسوگاس» یک داستان عاشقانه و بهشدت افسرده کننده دارد و همچنین بهترین نقشآفرینی نیکلاس کیج را به نمایش گذاشته است که بعید بود شبیه آن را از او ببینیم.
نمایش او از مردی که در مراحل نهایی اعتیاد به الکل قرار دارد، به حق برای او یک جایزه اسکار به همراه آورد و کشش عاطفی بین او و شو که به خاطر بازی در این فیلم نامزد اسکار شد، یک داستان غمناک است که با این حال از دیدن آن لذت میبرید.
«ترک لاس وگاس» یک فیلم تاریک ولی بااینحال قابل احترام، قدرتمند و همچنین احساسی است.
۱۴- دورافتاده یا Cast Away محصول ۲۰۰۰
«دورافتاده» با بازیگری تام هنکسِ همیشه قابل اطمینان، یکی از بهترین و قابل توجهترین فیلمهای سالهای اخیر در مورد انزواست که بدون شک باید در فهرست ۲۰ فیلم درباره تنهایی قرار بگیرد. در این فیلم کلاسیک و تقابل انسان و طبیعت، هنکس در ترسیم نقش خود بهعنوان یک رابینسون کروزوئه مدرن عالی بوده است. او در این فیلم باید در یک جزیره که کاملاً از تمدن انسانی به دور است، برای بقا مبارزه کند.
چاک نولاند، تحلیلگر سیستم شرکت پستی فدکس است که دائما به سراسر جهان سفر میکند. با توجه به چنین شغلی که وقت زیادی از زندگی چاک را به خود اختصاص میدهد، زندگی شخصی او نیز تحتالشعاع قرار میگیرد، به نحوی که هنگام صحبت در مورد ازدواج با نامزد خود به اسم کلی مشخص میشود کار او یک مانع بزرگ در این مسیر است.
هواپیمای چاک در طول سفری که در فصل کریسمس به آسیا دارد، در آب سقوط میکند و او تنها روی یک ساحل دورافتاده بیدار میشود.
همانطور که ما تلاش تأثیرگذار چاک را برای بقا و همچنین جلوگیری از دیوانگی میبینیم، سخت میتوانیم برای چیزهایی که در زندگی روزمرهمان داریم، احساس قدردانی نداشته باشیم. چاک با بهترین دوست خود ویلسون که یک توپ والیبال است، به ما یادآوری میکند تا جایی که زندگی در جریان است، باید از آن لذت برد.
«دورافتاده» یک داستان ملموس و گرم دارد و نمایش قدرتمندانه و سرگرمکننده تلاش یک انسان برای بقاست.
۱۵- گمشده در ترجمه یا Lost in Translation محصول ۲۰۰۳
سوفیا کوپولا در دومین فیلم بلند خود یعنی فیلم تلخ، شیرین و غمزده «گمشده در ترجمه» با بازی بیل مری و اسکارلت جوهانسون توانست اثری بسازد که هم در گیشه و هم در نگاه منتقدان مثبت باشد.
در این فیلم کمدی- درام، باب (مری) و شارلوت (جوهانسون) در یک هتل در توکیو بهصورت جداگانه تحت شرایط بسیار متفاوت، احساس تنهایی میکنند.
از طریق این شباهت ناخواسته به آهستگی بین این دو غریبه رابطهای غیرمعمول ولی امن شکل میگیرد و باعث میشود به شکل قابلتوجهی از نظر عاطفی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
درحالیکه عدم قطعیت و ناامیدی در زندگی آنها باعث میشود بهسوی یکدیگر کشیده شوند، دیر یا زود این روحهای سرگردان باید از فرهنگ بیگانه جدا شوند و بار دیگر با زندگی واقعی خود روبرو شوند.
تماشای «گمشده در ترجمه» بهعنوان یک کمدی ملایم، صادقانه و ساده، لذتی خوشایند است که فقط با چند بار دیدن، شدت آن بیشتر میشود.
۱۶- بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار یا Spring, Summer, Fall, Winter… and Spring محصول ۲۰۰۳
درام «بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار» که سال ۲۰۰۳ به کارگردانی کیم کی-دوک ساخته شد، اثری است که باید صبورانه آن را دید. این شاهکار تفکر برانگیز و آرام، دیالوگ کم و داستان سادهای دارد و کاملاً مصداق این جمله است: کمتر، بیشتر است.
فضای فیلم در مکان آرام یک صومعه بودایی است و داستان یک کودک راهب و استادش را نشان میدهد. این کودک از طریق آموزشهای بودایی و زندگی در معبد، نوجوان میشود و به زندگی در آرامش و متانت ادامه میدهد.
همهچیز خوب است تا اینکه زن جوانی وارد زندگی او میشود تا نظم او از بین برود و مجموعهای از شرایط و احساساتی را به وجود آورد که او را بیدفاع کند.
«بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار» فیلمی سرشار از نمادهای مختلف است و چرخه زندگی را از طریق فصول سال نشان میدهد. فیلمی که جلوههای بصری آرام و عارفانه در آن خودنمایی میکند و انسان از دیدن آنها به وجد میآید. جواهری از سینمای کره که مهم نیست شرایط زندگیتان چطور باشد، چون با آن گریزی از هیاهو پیدا میکنید و یکی از ۲۰ فیلم درباره تنهایی است که آرامش را به زندگی شما میآورد.
۱۷- ماشینچی یا The Machinist محصول ۲۰۰۴
«ماشینچی» به کارگردانی برد اندرسون و بازی حیرتآور کریستین بیل (با اندامی فوقالعاده لاغر) داستان مکانیکی را میگوید که از بیخوابی رنج میبرد و در مورد سلامت عقل و روان خود به شک افتاده است.
تروور رزنیک (با بازی بیل) مکانیکی است که طی یک سال اخیر درگیر مشکل بیخوابی و بیاشتهایی شدید بوده است.
رزنیک با ظاهر فوقالعاده تأثیرگذار و رفتار دمدمیمزاج خود، اغلب اوقات تنهایی را تجربه میکند و این شرایط زمانی که یک حادثه خونین در محل کار او رخ میدهد، بدتر هم میشود.
همانطور که رزنیک تلاش میکند با آشفتگی ذهنی خود مبارزه کند، در ذهن او توهمها و هذیانهایی شکل میگیرد. او تنها برای اینکه عقل خود را از دست ندهد، روی زندگیاش کنترل داشته باشد و بتواند از توطئهای که ظاهراً او را تهدید میکند سر درآورد، باید به یادداشتهایی تکیه کند که روی یخچال خود میچسباند.
«ماشینچی» یک تجربه آزاردهنده، سرد و غمگین است که به استادی تمام با فیلمبرداری تیره و تأثیرگذار همراه شده است و بدون شک بازی استثنائی و هنرمندانه کریستین بیل نیز در این قضیه بیتأثیر نیست.
۱۸- بهسوی طبیعت وحشی یا Into the Wild محصول ۲۰۰۷
«بهسوی طبیعت وحشی» یک درام ماجراجویانه الهامبخش و تکاندهنده به کارگردانی شان پن و بازیگری امیل هرش است. داستان دانشجویی فارغالتحصیل که تصمیم میگیرد سفری فلسفی همراه با مناظر زیبا را در اطراف آمریکای شمالی شروع کند.
او همهچیز، از جمله دوستان و خانواده خود را پشت سر میگذارد تا در فیلم با کریس (با بازی هرش) همراه شویم که در تنهایی خود تصمیم میگیرد به دنبال آزادی و شادی برود و همین سناریو، این فیلم را در فهرست ۲۰ فیلم درباره تنهایی قرار داده است.
«بهسوی طبیعت وحشی» یک فیلم جادهای با فیلمبرداری زیبا و گیراست و از کتاب غیرداستانی بسیار موفقی به همین نام (نوشته جان کراکائر) اقتباس شده است.
۱۹- مری و مکس یا Mary and Max محصول ۲۰۰۹
«مری و مکس» به کارگردانی و نویسندگی آدام الیوت، یک کمدی تیره در سبک انیمیشن استاپموشن است که داستان آن بر اساس دوستی غیرمحتمل مری، یک دختر ۸ ساله استرالیایی و مکس، یک پیرمرد یهودی ۴۴ ساله نیویورکی است که از طریق نامهنگاری با یکدیگر رابطه دارند.
این فیلم بلند تأثیرگذار که تقریباً بهطور کامل به رنگ خاکستری و قهوهای ساخته شده است، داستانی بسیار غمناک ولی بااینحال ملموس دارد که با صدای زیبای بری هامفریز بهعنوان راوی و موسیقی متن فوقالعاده جاهطلبانه و عالی همراه شده است.
فضای فیلم در دهه ۷۰ است و مری دینکل دختر ۸ ساله تنها و افسردهای است که والدین او توجهی به او نمیکنند، یعنی نوئل، پدر تاکسیدرمیست او و ورا، مادر الکلی او که دائما سیگار میکشد.
مری پس از انتخاب تصادفی یک اسم در کتاب شماره تلفنهای منهتن تصمیم میگیرد برای مردی به اسم مکس هاروویتز نامهای بفرستد.
او در کمال شگفتی ولی با خوشحالی جواب نامه را دریافت میکند و یک رابطه دوستی جدید و بعید بین این دو نفر شکل میگیرد که پیچیدگیهای خاص خود را دارد. مسائلی مانند ناتوانی، بیماری ذهنی، خودکشی، چاقی بیشازحد و جنسیت همگی در این چرخوفلک تلخ و شیرین و احساسی بدیمن آنها تأثیرگذار است.
۲۰- او یا Her محصول ۲۰۱۳
«او» یک کمدی درام علمی تخیلی به کارگردانی اسپایک جونز است. واکین فینیکس در نقش مردی تنها، با یک سیستمعامل کامپیوتری به نام سامانتا رابطه برقرار میکند.
این فیلم که ازنظر بصری فوقالعاده عالی است و موسیقی متن بینظیری نیز دارد، در مراسم اسکار بسیار موفق بود تا یک جایزه به خانه ببرد و نامزد چهار جایزه دیگر نیز باشد.
فضای فیلم در سال ۲۰۲۵ است، تئودور (با بازی فینیکس) مردی مهربان و حساس است که در حال حاضر در آستانه طلاق قرار دارد.
به دلیل ماهیت طلاق و تمایل نداشتن به برقراری روابط بیشتر، تئودور احساس بیگانگی میکند و به آهستگی از جامعه فاصله میگیرد.
این انزوا تا زمانی است که یک سیستمعامل سخنگو به او معرفی میشود که نه تنها فوقالعاده هوشمند است، بلکه ظرفیت تحول و تغییر را نیز دارد.
این سیستمعامل به اسم سامانتا (با صدای اسکارلت جوهانسون) فوراً علاقه خود را به تئودور نشان میدهد و آنها وارد یک رابطه غیرمنتظره و فوری میشوند.
گرچه مانند اکثر روابط طبیعی، این رابطه نیز فراز و نشیبهایی دارد و تئودور با این حقیقت تلخ روبرو میشود که گرچه احساسات او واقعی هستند، ولی این رابطه ممکن است چنین نباشد.
فیلم «او» یک داستان عاشقانه غیرمعمول ولی بااینحال احساسی و جذاب است که پیچشی هوشمندانه در مورد روابط فعلی و همچنین آینده دارد.
بازی فوقالعاده چشمگیر واکین فینیکس باعث میشود دیدن این داستان احساسی یک امر واجب باشد و یکی از بهترین گزینههای فهرست ۲۰ فیلم درباره تنهایی ما باشد.
بهترین فیلمهای عاشقانه و رمانتیک خارجی
منبع: Taste Of Cinema