سریال برلین Berlin یک فلاشبک طولانی است. رفتن به گذشته سریالی پرسروصدا و پاسخ به این سوال که آدمهایش از کجا آمدهاند. سریال Money Heist سرقت پول یا به نام اسپانیاییاش La Casa de Papel برای نتفلیکس یک جشن بزرگ بود. یک سورپرایز. کمتر کسی فکرش را میکرد یکی از تولیدات غیرانگلیسی زبان این استریم با ستارههایی که فقط برای همزبانهایشان آشنا بودند، بتواند اینطور دل مردم دنیا را ببرد. کاری که Money Heist هست و تبدیل به یکی از سریالهای کالت شد. در کنار سریالهایی مثل GOT و Breaking Bad.
مردم در بسیاری از نقاط دنیا با شخصیتهای MH همدلی کردند. نگرانشان شدند و با مرگشان اشک ریختند. آن لباسهای قرمز و ماسکهای سالوادور دالی نه فقط در جمعهای سینمایی و در فروشگاههای فانتزیفروش بلکه در تجمعات اعتراضی در بسیاری از نقاط دنیا دیده شد. به عنوان نمادی از شورش طبقه فرودست علیه امپریالیسم. انقلابیهای نسل جدید که با الپروفسور و گروه دوستداشتنیاش احساسی مشترک داشتند. نه تنها دزدی و جنایات آنها را میتوانستند ببخشند، بلکه کاملا درک میکردند که چرا باید به بانک مرکزی و به ثروتهای عمومی حمله کرد، وقتی تصور میکنی که سهمی در ثروت نداری. ترانه بلاچاو با این سریال احیا شد و در دوران کرونا سرودی بود که در هر گوشه جهان صدایش به گوش میرسید. این درست است که جادوی MH در آمریکا همانقدر همهگیر نبود که در اروپا و کشورهای آمریکای لاتین و آمریکای جنوبی، اما سازندگان سریال توانسته بودند غنیمت بزرگ را به چنگ بیاورند و نتفلیکس با یکی از موفقترین سریالهایش حسابی سر ذوق آمد. سریالی که طرفداران برای هر فصل تازهاش روزشماری میکردند و چهرههایش تبدیل به سلبریتیهایی بینالمللی شدند و به شوها و کنسرتها و تبلیغات جهانی راه یافتند.
بهترین سریال های جنایی که باید دید
یکی از جذابترین و محبوبترین چهرههای سریال مانی هیست، «برلین» بود. آلترناتیو پروفسور که در میانه سریال ما را رها کرد اما کاراکترش آنقدر قدرت داشت که کارگردانهای سریال او را دوباره به داستان برگردانند. برلین دست راست پروفسور و نقش دوم داستان بود. یک زنستیز با بیماری لاعلاج و رفتارهای سادیستی و پیشبینیناپذیر که او را به کاراکتری جالب و هیجانانگیز تبدیل میکرد. مثل همه المانهای دیگر در مانی هیست که باعث دیده شدن این سریال شدند. ما پیش از این داستان سرقتهای دستهجمعی زیاد دیده بودیم، اما این بار با دزدانی طرف بودیم که هر کدام کاراکتر داشتند. اسمهایشان از توکیو و دنور و ریو تا همین برلین، متفاوت و خاص و با نگاهی به سراسر جهان بود و رابطه سارقان باهم، بازی بازیگران، لوکیشن و موسیقی، همگی سریال را به اثری خاص تبدیل میکردند.
حالا و سوار بر موج محبوبیت سریال، کارگردانهای Money Heist تصمیم گرفتهاند اسپینآفی برای آن بسازند و چه کسی بهتر از برلین نیمه مجنون؟ بودجه بزرگی در اختیارالکس پینا و استر مارتینز لوباتو، سازندگان مانیهیست قرار گرفت تا با ذهن خلاقشان بار دیگر موفقیت را تکرار و تشنگان سریال عظیم را سیراب کنند. در اواخر سال ۲۰۲۳ تبلیغات شروع شد و چنان پرحجم و سنگین بود که مادریدیها میگویند به هر طرف سربرمیگرداندی تصویر و نشانی از «برلین» و دار و دستهاش میدیدی. نتفلیکس برگشته بود و نفسهایمان در سینه حبس شده بود که این بار با چه ماجراها و چه لحظاتی مواجه خواهیم شد.
در سریال برلین با چی طرفیم؟
سریال برلین در دنیایی مشابه Money Heist روایت میشود. بهعنوان پیشزمینهای برای آنچه در MH خواهیم دید و با تمرکز بر شخصیت برلین. زمانی که برلین جوانتر بود و در اوج سلامت و احساسات. سریال با جدایی او از همسر سومش آغاز میشود و ما با شخصیتهای چندگانه تیم او آشنا میشویم. حال و هوا همان است که در مانی هیست دیدهایم و شباهتها حتی اغراق شدهاند. برلین و رفقایش قرار است یک دزدی دقیق و برنامهریزی شده را اجرا کنند که چندین ماه برایش فکر شده (عین خود مانی هیست). کیلا (میشل جنر)، متخصص الکترونیک؛ روی (خولیو پنیا)، متخصص باز کردن قفل؛ بروس (جوئل سانچز)، همه فن حریف و دامیان (تریستان اولائو)، یک استاد برجسته کالج، هسته اولیه تیم را تشکیل می دهند. بعداً کامرون (بیونا وارگاس) به آنها ملحق میشود، زنی با گذشتهای دردناک که با ماجراجوییها و حاشیهسازیهایش قرار است نقشی محوری در سریال داشته باشد.
شخصیتهایی که مشابهشان را در فیلم و سریالهای دزدیمحور دیگر هم دیدهایم و مشابهتشان با شخصیتهایی مثل روی و کامرون که همان نقش ریو و توکیو را ایفا میکنند؛ با همان جنس رابطه و همان عشق و عاشقی. داستان «برلین» در شهر عشاق، پاریس میگذرد؛ جایی که برلین رهبری یک سرقت متهورانه و رویایی را برای ربودن جواهراتی به ارزش ۴۴ میلیون دلار از یک حراجی برنامهریزی کرده است. در این سریال هشت قسمته ما با تلاش برای انجام این سرقت و رابطه میان سارقان مواجهیم در حالی که بوی تستوسترون در فضا به خوبی به مشام میرسد.
چرا باید سریال Berlin را ببینیم؟
پدرو آلونسو در نقش «برلین» یک بازی تمام عیار را به نمایش میگذارد. کلاسی برای بازیگری. هنر او در متعادل کردن احساسات و اکتهایش رشکبرانگیز است. بازی او در نقش مردی بیرحم و سرسخت با امیال عاشقانه، مثل یک میدان پاتیناژ در اختیار او قرار گرفته تا او زیباترین رقص ممکن را در آن به نمایش بگذارد. پر از جزییات و ریسکهای خطرناک.
فضای پاریس برای ساخت سریالی فرصتی بوده که زوج کارگردان هدرش ندادهاند. تصویرهای خوش آب و رنگ و استفاده از فضاهای باز و نماهای زیبای شهر، همان چیزی است که میتواند «برلین» را از مانی هیست با فضاهای بسته و محدودش متمایز کند. اینجا کلا با حال و هوایی مفرحتر مواجهیم. داستانی سادهتر و به نمایش گذاشتن بیشتر احساسات انسانی و رابطههای دو و چند نفره.
اگر تکلیفتان را با خودتان و سریال روشن کنید و دنبال دیدن سریال معرکهای مثل مانی هیست نباشید و به یک درام احساسی و رمانتیک رضایت بدهید، اگر چشمتان را روی حفرههای داستانی و باگهای عجیب روایی ببیندید، میتوانید برای ۸ قسمت با آسودگی و لذت لم بدهید و بدون نیمخیز شدن لبه مبل و بدون بالا رفتن تپش قلب، وقتتان را سپری کنید.
چرا با سریال به درنخوری طرفیم؟
خوشبختانه به اینجای نوشته رسیدیم تا بشود حرف اصلی را زد! پینا و لوباتو، کارگردان های سریال با وجود داشتن بودجه مناسب -که آن را صرف ساختن صحنههای بزرگ و ستارههای سریال کردهاند- و جز این که سعی کردهاند سریالی شسته رفته و خوش رنگ و لعاب تحویل نتفلیکس بدهند، کار دیگری نکردهاند. یعنی یا چشمه ایدههایشان خشک شده یا بیننده را دستکم گرفتهاند. فکر کردهاند هر چیزی مشابه مانی هیست باشد برایش هورا میکشیم. برای تغییر دادن جنس کار هم رفتهاند سراغ ماجراهای دراماتیک و عامهپسند. با داستانی رقیق و شخصیتهایی که در حد پوست پیاز هم به واقعی بودن و قابل باور بودنشان اهمیت داده نشده.
سریال با مشکلات فراوان داستانیاش که حل همه گرهها را به شانس و اتفاق واگذار کرده تا زحمت نوشتن داستانی هوشمندانه و دقیق را از سر باز کند، در بهترین حالت میتوانست شبیه ۱۱ مرد اوشن باشد که آن هم نیست. برای این که برلین متفاوتی ببینیم لازم نبود پدرو آلونسو مثل پسرهای ۱۶ ساله عاشق شود و همه ریسکهای کار را فراموش کند. نکتهای که خودش مدام به بقیه گوشزد میکند. برلین و دوستانش تلو تلوخوران و مثل مستها، اپیزود به اپیزود جلو میروند و امیدوارند همه چیز بهشان کمک کند تا دستشان به جواهرات رویایی برسد. آنقدر لاکپشتی که شخصا خیلی از بخشها را روی دور تند نگاه کردم تا بفهمم خب بعدش چی میشود. این کاملا شبیه همان اتفاقی است که برای سازندگان سریال افتاده و میخواستهاند خوشخوشک سریالی بسازند و با یدک کشیدن یک سابقه درجهیک، موفقیت مانیهیست را تکرار کنند.
بدون این که نبوغ و ظرافت و پیچشهای لازم برای ساخت یک سریال جنایی/معمایی را به کفششان بگیرند. سریالی که ظاهرا بیشترین خرجش را روی تبلیغات و خوابیدن در باد مانیهیست گذاشته و تماشایش برای خورهها و هواداران جدی سریال مادر، بیشتر مایه حرص خوردن و اعصاب خوردی است تا چیز دیگر.
امتیاز Berlin در سایت آیامدیبی ۷.۲ است. کاربران rotten tomatoes هم به آن امتیاز ۶۳% دادهاند.
این سریال عالیه اما سانسور نشده اشو ببینید کلا ۸ قسمته و نتفلیکس پخش کرده پیشنهاد میکنم
زمانی مابا۶ ساعت تلویزیون سیاه سفید وستینگهوس انچنان لذتی میبردیم که امروزمنزلمان باتمامی امکانات اکثروقتهاخاموشه.الا رفع کتی چرا؟چون اکثراشده چندنفرویه دستگاه کامپیوتر ومشتی فیک ولاتکس وپلاستیکی وبک گراند..عامل موفقیت مانی هیست مهمترینش اینبودکه تقریبا فضای قصه واقعیتربود.خودمانی. برلین ۲قسمت دیدم.[…]میرفتیم تاتر سیری ناپذیر حالاکه اردوگاه کارگری وهمه چی قدغنه.