۲ عنصر «وحشت» و «بدن» را میتوان به مثابه مولفههای دنیای سینمایی دیوید کراننبرگ شناخت. او یکی از پیشگامان زیرژانر وحشت فیزیکال است که نزدیک به ۵۰ سال است که مخاطبان را با تصاویر نامتعارف خود از دگرگونیها و مثلهسازیهای بدن به سادیسم و مازوخیسم دعوت میکند. فیلمهای کراننبرگ اغلب با مضامینی که روشهای فراگیر تأثیر علم و فناوری بر تجربه انسان را بررسی میکنند، در تجسمی وحشتناک از این مضامین درآمیخته شدهاند. او درباره توجهاش به بدن و کالبد انسان میگوید:« برای من نخستین واقعیت هستی انسان، جسم اوست. چنانچه واقعیت کالبد انسان را بپذیرید، گویی که میرایی را پذیرفتهاید و این کاری است بس دشوار. چون اندیشه خودآگاه نمیتواند «نبودن» را تصور کند. این غیرممکن است.»
دیوید کراننبرگ در سال ۱۹۴۳ در خانوادهای از طبقه متوسط، از پدری روزنامهنگار و مادری پیانیست زاده شد. در سال ۱۹۶۳ در رشته علوم دانشگاه تورنتو به تحصیل پرداخت اما خیلی زود تغییر رشته داد و زبان و ادبیات انگلیسی را پی گرفت. در دانشگاه تحت تأثیر ساخته یکی از همکلاسیهایش به سینما علاقهمند شد. تا قبل از آنکه در سال ۱۹۶۷ دانشآموخته شود، ۲ فیلم ۱۶ میلیمتری ساخت و با همراهی ایوان رایتمن یک شرکت فیلمسازی را بنیان گذاشت. کراننبرگ پس از کارگردانی فیلم آوانگارد استریو (۱۹۶۹)، با دریافت وام دولتی فیلم تجربی جنایتهای آینده (۱۹۷۰) را ساخت.
نخستین فیلم سینمایی کراننبرگ، فیلم ترسناک و کمهزینه رعشهها (۱۹۷۵) بود. اسکنرها (۱۹۸۱) باعث شهرت او و منطقه مرده (۱۹۸۳) باعث جلب توجه هالیوود به او شد. پس از پیشنهاد چند فیلمنامه، او پذیرفت که فیلم کلاسیک سینمای ترسناک، مگس (کورت نویمان، ۱۹۵۸) را بازسازی کند. موفقیت این فیلم آغازگر دورهای جدید در زندگی حرفهای کراننبرگ و ساخت و عرضه فیلمهای بعدی او در سطح جهانی شد. سینمای کراننبرگ در یک دهه اخیر، از عنکبوت (۲۰۰۲) به این سو، رویکردی کموبیش متفاوت از وجه غالب و همیشگیاش داشته است. ۴ فیلم آخرش، عنکبوت، تاریخچهای از خشونت، پیمانهای شرقی و یک روش خطرناک برای کسی که فیلمهای پیشین او را ندیده، نمیتوانند نمونههایی درست و فراگیر برای شناخت فیلمسازی باشند که سالهاست پیشگویانه و غمخوارانه، دورنمایی از انسان دوره پسامدرن محصور در تکنولوژی به دست داده. هرچند هرکدام از این فیلمها – بهویژه فیلم درخشان عنکبوت– بهتنهایی نیز تأملبرانگیز و ارزشمندند.
در دنیای کراننبرگ، گوهر آدمیزاد اندیشه است و هر آنچه در اندیشه میگذرد در جسم آسیبپذیر انسان نمود مییابد. مفهوم تن/ کالبد (مجرد و جدا از اندیشه و روان) در اندیشه مدرن و پستمدرن جایگاه ممتازی دارد. میشل فوکو در تحلیلی جامعهشناسانه، درباره آناتومی سیاسی بدن مینویسد و از روند شکلگیری جامعهای میگوید که در آن انسانی، انسان دیگر را به مؤاخذه و مجازات میکشاند؛ از نیروی قهریهای که اگر با ابزارهای مغزشویی موفق به کنترل ذهن نشود، آن را با شیوههای آزار بدنی، شرطی میکند.
این همان چیزی است که کراننبرگ به زبان و بیانی دیگر و در سطحی دستیافتنیتر نشان میدهد. عنکبوت حد اعلای رویکرد کراننبرگ به چیستی روان و ذهن انسان است. تجربهای دیگرگون و فیلمی یکه در کارنامه پربار فیلمساز. مروری دقیق بر کارنامه او کارکرد انتقالی این فیلم را بهروشنی آشکار میکند. عنکبوت فیلم گذار کراننبرگ است؛ از فیلمهای گونه علمیخیالی به فیلمهایی عاری از عناصر فانتزیک، و خودش به طرز شگفتانگیزی در برزخ این ۲ دنیا قرار دارد. داستان واقعگرایانه فیلم هیچ نشانی از فانتزی هراسانگیز فیلمهای گذشته کراننبرگ ندارد اما چون از دریچه یک ذهن اسکیزوفرنیک روایت میشود در پایان، هرآنچه دیدهایم کارکردی دوگانه مییابد.
در بیشتر بخشهای فیلم شاهد هذیانهای ذهنی کودکی بودهایم که واقعیت بیرونی برایش مسخ شده و در تارتنیدههای باور مغز رو به زوال خود گرفتار است؛ چیزی فراتر از یک عقده ادیپ و کارکرد کلیشهایاش. عنوانبندی اول فیلم و گذشتهخوانی پروندهی یک بیمار اسکیزوفرنیک با طرحهای رورشاخ پوسیده، یکی از درخشانترین تیتراژهای سینمایی است. فیلمهای کراننبرگ باعث میشود که احساس ناراحتی عمیقی در روان مخاطب شکل بگیرد. او مخاطب را با شخصیتهای خود همراه میکند و بعد با هرچه در اختیار دارد به او ضربه میزند. کراننبرگ نماهایی را انتخاب میکند که بتواند هرچه بیشتر شما را در داستان خود غرق کند. بهترین فیلمهای کراننبرگ از ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۶ ساخته شدهاند.
کراننبرگ تاکنون ۵ مرتبه نامزد نخل طلای جشنواره فیلم کن فرانسه شده است. او همچنین ۹ مرتبه نامزد اسکار بهترین کارگردانی شده است و توانسته ۵ مرتبه برای فیلمهای ویدئودروم (Videodrome)، شباهت کامل، ناهار عریان، تصادف و عنکبوت مجسمه اسکار را به خانه ببرد. در نهایت فیلمهای دیوید کراننبرگ را میتوان با ۳ مولفه بنیادی شناخت: دیدگاههای روانشناختی، شناخت بدن انسان و بیماریها. آینده رو به زوال انسانها که در بیشتر مواقع ناشی از پیشرفت علم پزشکی و تکنولوژی است و پایان تلخ و ترس نداشتن کراننبرگ از نابود کردن شخصیتهای فیلمهایش.