قسمت شانزدهم سریال عاشقانه جیران رهآورد سفری پر ماجرا بود که معشوق در نظر عاشق جلوه یافت و بزرگترین خطر تخت پادشاهی با عنایت عشق به سرانجام مطلوب رسید. با هم مروری داریم بر نکات این قسمت پرماجرای سریال عاشقانه جیران.
مرجع خبرها و اطلاعات سریال جیران
سکانس دیدنی قسمت شانزدهم سریال جیران
در قسمت شانزدهم سریال جیران شاهد بودیم جیران پس از طی مسافتی طولانی و بدون توقف خود را به تفرجگاه سلطان صاحبقران رسانده است. او رنجور و خسته از زخم زبانها و تلخیها و مسافتی که با سختی طی کرده است خود را به قلمرو ییلاقی شاه میرساند تا واقعیت را به او بگوید. واقعیتی که به خاطر خشم شاه از برادر ناتنیاش مغفول مانده بود و مهدعلیا از این خشم شاه سواستفاده کرده و جیران را در نظر شاه منفور کرد. جیران بی هیچ چشمداشتی به جاه و مکنت سلطنت راهی طولانی را طی کرد تا ذهنیت شاه را نسبت به عشق صادقانهاش حفظ کند و هیچ نفاقی بر چهره زیبای عشق زخم نزند.
بازی دوستداشتنی قسمت شانزدهم سریال جیران
مرتضی اسماعیل کاشی در نقش خواجه روشن یکی از سختترین کاراکترهای سریال جیران است. چهره دو وجهی او که در ظاهر او را یک خواجه شوخ و شنگ و سرخوش نشان میدهد و در میان نزدیکان چهرهای خشن و حیلهگر دارد باعث شده این بازیگر با تمام سختیهای مختصات نقش به خوبی از پس آن بر بیاید. در قسمت شانزدهم شاهد بودیم که او چگونه توانست معمای ترور شاه را با یک ترفند به موقعیتی به نفع خودش تبدیل کند و تمام این اتفاقات در حالی است که هیچ کس نمیداند خواجه روشن از چه کسی خط میگیرد.
رسم برادرکشی؟
در میان تمامی نیرنگها و نقشههایی که اطرافیان برای ناصرالدینشاه کشیدند تا او را به نحوی از راه بردارند و نماینده خودشان را بر تخت شاهی بنشانند، عباس میرزا جدیترین گزینه جانشینی شاه قاجار در شبی که خواجه روشن با همکاری سارای گرجی تصمیم گرفت به شاه زهر بنوشاند دچار تردید و احساس گناه شد. عباس میرزا معتقد است گناه برادر کشی حتی از شاه کشی بدتر است. حتی اگر برادری همچون ناصرالدینشاه باشد که چشم دیدن او و مادرش را ندارد. این تردیدهای عباس میرزا باعث شد بعد از رسیدن خبر سلامت شاه او تصمیم بگیرد برای برادرش مشکلی ایجاد نکند و در راستای اهداف او حرکت کند.
آبروی رفته برگشت
فداکاری جیران و نجات جان شاه باعث شد ناصرالدینشاه تصمیم بگیرد باز هم جیران را در داخل حرمسرا نگهداری کند. جیران هر چند با حال مریض و بیهوش پا به داخل قصر گذاشت اما آبروی رفته او نزد شاه با فداکاریاش رنگ و بوی وفا گرفت و شاه فهمید در میان تمامی نیرنگها و دسیسهها تنها کسی که واقعا خیر و صلاحش را میخواهد رعیتزاده تجریشی است. دختری که هر چند ابتدای داستان عشق به شاه را نمیخواست اما حالا برای رسیدن به یک نقطه امن در زندگی سودای رسیدن به اتفاقهای مهمتری را در سر میپروراند. باید در قسمتهای آینده منتظر باشیم تا سرنوشت بسیاری از مناسبات در کاخ ناصری تغییر کند.