بعد از یانگ فیلم بسیار متوسطی است اما دست روی مضمون مهمی گذاشته است و این مسئله ضرورت پرداختن به فیلم را باعث میشود. سالهاست که همنشینی انسان و ماشین دغدغه بشر بوده است و در دل تمام این سالها سینما هم دست در کار پرداختن به این دغدغه داشته است.
از «ماریا» در فیلم «متروپلیس» (Metropolis) ساخته «فریتس لانگ» در دهه ۳۰ میلادی گرفته تا دهه ۵۰ و فیلم «سیاره ممنوعه» (Forbidden Planet) و بعدتر سری «جنگ ستارگان» و «بیشاپ» در فیلم «بیگانهها» (Aliens) و «تی-۸۰۰» در فیلم «ترمیناتور» (The Terminator) تا ربات دوستداشتنی فیلم «میان ستارهای» ساخته «کریستوفر نولان» و «ایوا» در فیلم «اکس ماشینا» (Ex Machina) و… همگی به رویکرد و زاویه نگاه مختلف در مورد احتمال زیست انسان با رباتها پرداختهاند.
از منظر ساختاری فیلم بعد از یانگ نمیتواند اثری درخشان و ماندگار تلقی شود. به همین دلیل هم ارجاعات و اشاراتی که به مباحث عمیق فلسفی و انسان شناختی دارد در حد چند دیالوگ و جمله باقی میماند. از منظر تصویری هم فیلم موفق نمیشود جهان و جغرافیای دقیقی را ترسیم کند. در کنار این همه چیزی تحت عنوان شخصیتپردازی چند لایه و قابل درک در کار نیست
سیر تحول علم اما در سیر تکامل رباتهای سینمایی هم قابل ردگیری است. در این مسیر و از زمانی که هوش مصنوعی به پیشرفتهای چشمگیر و جهشی دست پیدا کرد ساخت فیلمهایی با محوریت حضور رباتها، سر و شکلی متفاوت پیدا کرد. با ظهور هوش مصنوعی و نزدیک و نزدیکتر شدن ویژگیهای رباتیک با خصوصیات فکری و ذهنی انسانی، شیوه ترسیم و تصویر رباتها در سینما و شیوه ارتباطشان با انسان هم تکامل پیدا کرده است.
این همه ماجرا را به سمتی پیش برده که رباتها به لحاظ شکلی بیش از پیش سر و ریخت انسانی پیدا کردهاند تا جایی که بعضا تشخیص آنها از انسانها کار سادهای نیست. مهمتر از آن رشد یافتگی ذهنی، فکری و البته احساسی رباتهاست. این مورد دوم آن چیزی است که در دل آثار سینمایی فعلی بیشتر مورد توجه قرار میگیرد، چرا که شباهتهای فیزیکی دیگر برای مخاطبان امری طبیعی تلقی میشود و شناخت درونیات رباتها و درک و پذیرش آنها به عنوان جزیی از زندگی انسانی_رباتیک مسئله داغ این روزهاست.
شاید یکی از هوشمندترن و ماندگارترین نمونههای بهرهگیری از هوش مصنوعی در فیلم «او» (Her) با بازی «واکین فینکس» و «اسکارلت جوهانسون» رقم خورده است. در این فیلم تنانگی از ربات حذف شده بود و هرچه بود در هوش فکری و هیجانی ربات و توانایی تعاملش با انسان تبلور پیدا میکرد. پس تلاش برای برجسته کردن چیزی فراتر از تنانگی در کار بوده است.
فیلم بعد از یانگ هم در همین مسیر گام برداشته است. از منظر ساختاری این فیلم نمیتواند اثری درخشان و ماندگار تلقی شود. به همین دلیل هم ارجاعات و اشاراتی که به مباحث عمیق فلسفی و انسان شناختی دارد در حد چند دیالوگ و جمله باقی میماند. از منظر تصویری هم فیلم موفق نمیشود جهان و جغرافیای دقیقی را ترسیم کند. در کنار این همه چیزی تحت عنوان شخصیتپردازی چند لایه و قابل درک در کار نیست.
اما در این میان یک رشته موضوعی مهم در فیلم جاری است و آن طرح سوالات مهم فکری و فلسفی است که احتمالا در آینده میان انسان و ربات ها مطرح خواهد شد. اینکه من کیستم؟ از کجا آمدهام؟ به کجا خواهم رفت؟ اصولا این دسته از سوالات زاییده ذهن است و ریشه در تربیت اجتماعی دارد یا به شکلی مبنایی طرح آنها ضروری است؟ اینکه احساس تعلق خاطر چیست؟ عشق چیست؟ انسان با چه ویژگیهایی از ربات و هوش مصنوعی متمایز میشود؟ اگر تنها وجه تمایز انسان و ماشین تفکر و احساس است پس باید بپذیریم که پیشرفت هوش مصنوعی و احساس و تفکر بخشیدن به رباتها تمایز انسان و ربات را از میان میبرد؟ آیا انسان چیزی فراتر است از حافظه و خاطره و تخیل؟ ایا رباتها میتوانند این ویژگی انسانی را پیدا کنند؟ اگر چنین شود آیا هنوز هم میتوان انسان را فراز از رباتها دانست؟ آیا روزگاری میرسد که رباتها از جمیع جهات و ویژگیها بر انسان برتری پیدا کنند و جهان روحانی، احساسی و اخلاقی عمیقتر و غنیتری از انسان بیابند؟ نقش خاطره و حافظه در شکلدهی به بودن بیش از ماده ما چیست؟ این سوالات اگر برای مخاطب ایجاد شود میتواند مهمترین دستاورد فیلم بعد از یانگ باشد.
در دل این اتمسفر است که مخاطب همراه با شخصیتهای فیلم فرآیند فقدان، سوگ، مرور خاطرات، درونی کردن ذهنی وجود یانگ بعد از حذف فیزیکی او و شیوه کنار آمدن به شکل تازه زیستن با در و خاطرات یانگ را تجربه میکند. امری که شاید صحبت کردن از آن در سالهای گذشته مضحک به نظر میرسید. انسان سوگوار ربات شود؟ محال است. اما حالا با نزدیک و نزدیکتر شدن ربات به مختصات روحی و فیزیکی انسانی، تجربه احساسات انسانی در مورد رباتها قابل فهمتر شده است.
در فیلم بعد از یانگ، ربات در قامت یک مرشد ظاهر میشود و ساز و کار نگاه جک (کالین فارل) و کایرا (جودی ترنر اسمیت) به زندگی، رابطه و شیوه زیستشان را تغییر میدهد. تغییری که حاصل نگاه، سبک حضور و بعدتر مرگ یانگ است. پس ربات در جهان این فیلم نه تنها صرفا یک ماشین هوشمند نیست، بلکه ماهیتی انسانی و الگو پیدا میکند، ویژگیای که با رصد رشد سریع علم دسترسی به آن را نمیتوان دور از ذهن دانست. نتیجه اینکه اگر فیلم بتواند برای مخاطبش طرح مسئله کند (حتی با لکنت و با ساختاری سطحی)، احتمالا ارزش یکبار تماشا کردن را هم دارد.