بدون شک «باستر کیتون» را باید یکی از کارگردانهای مولف سینمای صامت دانست که زبان سینما را به درستی میشناخت. او را میتوان یکی از بنیانگذاران کمدیهای کلاسیک در هالیوود و البته در تاریخ سینما دانست. «جنرال» یکی از ساختههای کیتون که خود نیز نقش اول آن را به عهده داشت، در نظرسنجی انستیتو فیلم آمریکا به عنوان هجدهمین فیلم برتر تاریخ سینما شناخته میشود. بازیگر بودنش از یک سو و نویسنده بودنش از سوی دیگر مولفههایی بود که موجب شد کیتون به فیلمسازی مولف در سینمای صامت بدل شود. به ویژه در شمایلسازیهای دنیای کمدی و به شکل ویژهتر در خلق موقعیتهای کمدی با المانهای اسلپ استیک.
چاپلین و کیتون را میتوان ۲ قطب و پایه اصلی کمدی صامت دانست. یکی از ویژگیهای سینما و کمدی او برساخته از چهره خودش است. چهرهای به صورت سنگی بزرگ معروف شده بود و او به درستی از قابلیتهای همین چهره و ظرفیت و ظرافتهایی که در میمیک و نوع نگاهش وجود داشت در شکل دهی به کمدی بهره میبرد. پارادوکسی که از چهره سنگی او و موقعیت کمدی شکل میگرفت به غنای بار کمیک صحنه میافزود. شاید بتوان این تمهید را نوعی موتیفگذاری در سینمای کیتون تفسیر کرد
در واقع چاپلین و کیتون را میتوان دو قطب و پایه اصلی کمدی صامت دانست. یکی از ویژگیهای سینما و کمدی او برساخته از چهره خودش است. چهرهای به صورت سنگی بزرگ معروف شده بود و او به درستی از قابلیتهای همین چهره و ظرفیت و ظرافتهایی که در میمیک و نوع نگاهش وجود داشت در شکل دهی به کمدی بهره میبرد. پارادوکسی که از چهره سنگی او و موقعیت کمدی شکل میگرفت به غنای بار کمیک صحنه میافزود. چهره غیر قابل نفوذی که هیچگاه نخندید و این تضاد بین نخندین و موقعیت خنده دار به مولفهای مهم در سینمای او بدل شد. شاید بتوان این تمهید را نوعی موتیفگذاری در سینمای کیتون تفسیر کرد. البته دامنه موتیفگذاریهای او فراتر از این بود که شاید مهمترین آن روایت و نسبتی بود که او از رابطه بین آدمها و اشیاء برقرار میکرد.
مثلا در فیلم «فیلمبردار» این رابطه بین دوربین و فیلمبردار برقرار بود یا در فیلم «ژنرال» که آن را مهمترین اثرش میدانند این رابطه بین قطار و ژنرال صورتبندی شده بود. یکی از موتیفهای مفهومی باستر کیتون را باید «ازدواج» دانست که اغلب کاراکترهایش به شکلی دغدغهی ازدواج دارند و همین تلاش آنها برای متاهل شدن درام را پیش میبرد. نمونه بارزش در فیلم «یک هفته» (۱۹۲۰) که کیتون به همراه عروس تازهاش طی یک هفته تلاش میکنند تا خانهی خود را بنا کنند و در نهایت نیز خانهی عجیب و غریبشان با آن معماری خاصش در اثر طوفان متلاشی میشود. مساله «ازدواج» و چالشهای آن را در فیلمهایی مثل «دریانورد» و «هفت شانس» هم شاهدیم. جالب اینکه دیوید بوردول یکی از موتیفهای تکرار شونده در آثار کیتون را «اتصال بند نافی» مینامد.
این موتیف در فیلم «مهماننوازی ما» (۱۹۲۱) به دفعات به تصویر کشیده میشود. کیتون با یک طناب به افراد و اشیا از جمله تنهی یک درخت بسته میشود و در نتیجه یک اتصال به وجود میآید.
در کناره استفادههای دراماتیک از «موتیف» باید مهارت کیتون در بهره گیری از «عمق میدان» و «تعلیق آفرینی» را هم به ویژگیهای سینما و کارگردانی او افزود. او سالها پیش از اورسن ولز، ویلیام وایلر و ژان رنوار از عمق میدان استفادهی فرمیک کرد و توانست بسیاری از شوخیهای خود را در عمق خلق کند. بهترین شاهد برای این مدعا فیلم مهمان نوازی ما است که تقریباً اکثر موقعیتهای کمیکش در عمق خلق میشود.
کیتون در شمایل بازیگر هم قابل تامل است. «صورتِ سنگی»، بدن نرم، و جنبوجوش وصفناپذیر کیتون از او شمایلی ماندگار ساخت. بازی کوتاهش در «روشنیهای صحنه» چنان عالی و تأثیرگذار بود که چارلی چاپلین به عنوان کارگردان ناچار شد برای حفظ برتری و شهرت خود بسیاری از نماهای بازی او را از فیلم حذف کند. با وجود کمدی بودن سینمای او اما زندگی شخصیاش سراسر تراژدیست. کیتون تا سالها زیر سایه بازیگر همعصر خود چارلی چاپلین میزیست اما برخلاف او هیچگاه در رفاه و آسایش زندگی نکرد و شاید بتوان چهره همیشه غمگین و سردش را به سختیهایی که در زمان زندگیاش از سر گذراند مربوط دانست. او در زندگی زناشویی هم دچار مشکلات فراوانی شده بود، دچار ورشکستگی شد و همسرش هم تقاضای طلاق کرد. کیتون بر خلاف چاپلین نتوانست خود را با سینمای ناطق تطبیق دهد و همواره به عنوان یکی از ستارههای سینمای صامت باقی ماند.
البته باستر در چندین فیلم بلند ناطق حضور یافت اما بههیچوجه نتوانست موفقیتهای گذشته را تکرار کند. شاید حضور کوتاه و چند دقیقهای او در سانست بلوار گواهی بر زندگی واقعیاش در دهه ۵۰ باشد. سالهای آخر عمر کیتون در تنهایی و عزلت سپری شد؛ روزهایی که زندگی او هم مانند صورتش سنگی بود. مردی که در هیچ فیلمی نخندید و در سال ۱۹۶۶ بر اثر ابتلا به بیماری سرطان ریه درگذشت.