جریان اصلی یک مستند پرتره و چهرهنگارانه است که به روایت چهره آشنایی دست میزند. فریدون جیرانی که کارگردان شناخته شدهای برای مخاطب است و بعد از اینکه به عنوان نخستین مجری برنامه «هفت» در تلویزیون ظاهر شد شناختهتر هم شد. البته مستند جریان اصلی پیش از شروع برنامه هفت و در سال ۸۵ ساخته شد. چهره جوانتر فریدون جیرانی و برخی نشانههای شهری مستند مثل تونل در حال ساخت رسالت گواه بر تاریخ تولید اثر دارد و در حاشیه سوژه اصلی، تغییر و تحولاتی که در ۱۵ سال اخیر در چهره سوژه و شهر رخ داده است را برجسته میکند.
جریان اصلی تلاش میکند تا به شکل موازی به جریان زندگی فردی و حرفهای جیرانی بپردازد. هم به خانه و خانواده او وارد میشود و از همسر و دختر و پسرش درباره جیرانی میپرسد و هم جیرانی را در دل خانه و خانواده به تصویر میکشد. یکی از جالبترین موقعیتهای این صحنه زمانی است که جیرانی را در حال ظرف شستن میبینیم
مستند جریان اصلی توسط سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران و به تهیهکنندگی رضا میرکریمی که خود فیلمساز معروفی است توسط جمشید بهمنی ساخته شده که به زندگی فردی و حرفهای فریدون جیرانی میپردازد که یکی از کارگردانهای تاثیرگذار به ویژه در شکلگیری سینمای جریان اصلی یا همان چیزی که خود جیرانی در این مستند سینمای بدنه مینامد بوده است. فیلمهای او در گیشه به فروش بالایی دست یافته و اکثرشان جنجالی بودهاند. او با فعالیت خود در تئاتر با بازی در نمایش عصمت در سال ۱۳۵۱ آغاز به کار کرد و در سال ۱۳۵۲ در سینمای آزاد مشهد عضو شد. جیرانی حضور در سینمای حرفهای را در سال ۱۳۶۰ با نوشتن فیلمنامه فیلم آفتاب نشینها تجربه کرد اما آنچه فریدون جیرانی که به کارگردانی تاثیرگذار بدل میکند شناخت دقیق او از تاریخ سینماست.
او از جمله فیلمسازانی است که از مطبوعات و نوشتن و نقد به کارگردانی رسیده و ثابت کرده منتقدان همیشه فیلمسازان شکست خورده نیستند. توانایی او در شناخت تاریخ سینمای ایران به حدی است که او را تاریخ شفاهی سینمای ایران میدانند و این ویژگی از طریق گفتوگوهایی که بین حسن حسینی که خود یک مورخ سینماست با جیرانی که در بخشهایی از مستند گنجانده شده قابل تشخیص است. بهمنی به سراغ فرد مناسبی برای گفتگو با جیرانی میرود. او کسی مثل خود جیرانی که به تاریخ سینما آشنا هست را مقابل جیرانی قرار میدهد و گفتوگوهایی بین آن دو به شناخت مخاطب از جهان سینمایی جیرانی کمک زیادی میکند. از فیلمهایی که او کارگردانی آنها را به عهده داشتهاست میتوان به قرمز، شام آخر، صورتی، سالاد فصل، پارکوی، سهگانه ستارهها، قصه پریا، من مادر هستم، خفهگی و آشفتهگی اشاره کرد.
مستند البته به دلیل زمان و تاریخ ساختش نتوانست به سویههای دیگر فعالیتهای جیرانی مثل اجرای برنامههای سینمایی بپردازد و او را در مقام یک مجری سینمایی بررسی کند. قطعا اگر این مستند یک دهه بعد ساخته میشد مخاطب میتوانست با این سویه از شخصیت جیرانی هم آشنا شود. گرچه در اینجا فعالیتهای مطبوعاتی او و در واقع جیرانی روزنامه نگار در کانون توجه قرار میگیرد. از جمله پرداختن به سردبیری هفته نامه سینما و استخدامش در روزنامه اطلاعات به عنوان خبرنگار فرهنگی و هنری.
جریان اصلی تلاش میکند تا به شکل موازی به جریان زندگی فردی و حرفهای جیرانی بپردازد. هم به خانه و خانواده او وارد میشود و از همسر و دختر و پسرش درباره جیرانی میپرسد و هم جیرانی را در دل خانه و خانواده به تصویر میکشد. یکی از جالبترین موقعیتهای این صحنه زمانی است که جیرانی را در حال ظرف شستن میبینیم. همچنین صحنهای که نظر خانوادهاش را درباره فیلمهای او میشنویم. جالب اینکه آنها صادقانه اشاره میکنند که برخی از فیلمهایش را دوست دارند و برخی را نه. در واقع آنها به عنوان تماشاگر در مقام مخاطب قرار گرفته و نسبت به فیلمهای او اظهار نظر میکنند و به عبارتی دیگر در مواجه با فیلمهایش او را نه به عنوان پدر یا همسر که در مقام کارگردان میبینند که ممکن است برخی فیلمهایش را دوست نداشته باشند.
در مستند جریان اصلی با فریدون جیرانی همراه میشویم و به محل زندگی و خاطرات کودکیاش در مشهد و تهران میرویم. همچنانکه در ابتدای مستند که افتتاحیه فیلم است او را در حال گفتگو با یک علاقهمند به بازیگری در دفترش میبینیم. آنچه که بیش از هر چیز در این مستند از فریدون جیرانی میبینیم عشق او به سینماست. عاشق سینمایی که هم جلب نظر مخاطبان عام برایش مهم است و هم مخاطب خاص و همواره تلاش کرده در همین مسیر حرکت کندو فیلمهایش در میانه مخاطب عام و خاص باشد. او را میتوان نمادی از جریان اصلی و سینمای بدنه ایران دانست.