سریال «زخم کاری» بالاخره به پایان رسید. شخصیتهای منفی و تبهکار و زیادهخواه، به جزای اعمال زشتشان رسیدند و هیچکدامشان هم رستگار نشدند. چون اصلا قرار نبود رستگار شوند؛ طبق الگوی اولیه درام، باید میآمدند، خودی نشان میدادند، به موفقیتهای نسبی میرسیدند و نهایتا همهچیز را میباختند. نتیجه کار، چیزی غیر از این نبود. با اینحال معلوم نیست چرا یک الگوی از پیش تعیین شده که بارها امتحانش را پس داده، باید با اینهمه هجمه و جنجال روبهرو شود؟
روی الگوی مکبث و راسکولنیکف
وقتی اعلام شد زخم کاری براساس نمایشنامه «مکبث» ساخته شده و منطبق با این اثر پیش میرود، از همان ابتدا میدانستیم با چه جنس اثری روبهرو هستیم آیا این جنجال دارد؟ مکبث، یکی از شخصیتهای مشهور و دوستداشتنی ویلیام شکسپیر، قاتلی است که برای رسیدن به قدرت از کشتن ابایی ندارد اما حتی با اینکه هیچکس از کارش مطلع نمیشود خودش نمیتواند با بعد انسانی خودش کنار بیاید و نهایتا هم به قتل میرسد.
نمونههایی از این دست در ادبیات زیاد داریم. نمونه منحصربهفرد آن، شخصیت راسکولنیکف «جنایت مکافات» اثر درخشان فئودور داستایوفسکی است. قاتلی که دو زن را به قتل میرساند و دار و ندارشان را برمیدارد اما خودش، قاضی خودش میشود و یک آب خوش از گلویش پایین نمیرود تا نهایتا به دست قانون محاکمه میشود. محمدحسین مهدویان در مصاحبه با روزنامه سازندگی گفته که مشکل اصلی ناظران، این بوده که شخصیت مالک، دوستداشتنی از آب درآمده و نگرانیها از این بابت بوده که مبادا این شخصیت دوستداشتنی تبدیل به الگویی برای مخاطبان شود! خب مگر مکبث یا راسکولنیکف با وجود تمام جذابیتهایی که داشتهاند به الگو تبدیل شدهاند؟ مگر قرار است مخاطبان بنشینند و فقط چند قسمت یک اثر را تماشا کنند؟ اثری که راسکولنیکف با تمام جذابیتش روی ذهن انسانها باقی میگذارد با بسیاری از موعظههای مهم مذهبی قابل مقایسه نیست.
تجربه تلخ سرزمین کهن
سالیان سال است که داریم طبق همین الگو، رمان میخوانیم و مخاطب فیلمها و سریالهای مختلف میشویم با این حال هربار نسبت به آثاری از این دست، با واکنشهایی روبهرو هستیم. اگر به خاطر داشته باشید، چندسال پیش، موقع پخش سریال «سرزمین کهن» کمال تبریزی هم چنین مسئلهای را تجربه کردیم. سریالی که قرار بود در دفاع از بختیاریها ساخته شود، چندهفته نگذشته، با چنان اعتراضی روبهرو شد که از آنتن بیرون آمد و هیچوقت هم امکان پخش پیدا نکرد. آنهم در شرایطی که به گفته کارگردان اگر فقط صبر میکردند چند قسمت بیشتر پخش شود همه سوءتفاهمها برطرف میشد و اصلا به چنین نقطهای نمیرسید.
پایان عمر برونکای بدجنس
در سریال «زخم کاری»، مالک مالکی شخصیتی جذاب و دوستداشتنی است که با وجود قتلهایی که انجام میدهد مخاطبان حاضر نیستند یک مو از سرش کم شود. اما چه کسی بهتر از یک شخصیت دوستداشتنی میتواند به مخاطبان درس اخلاق بدهد. سالهاست تلویزیون سریالهایی روی آنتن میبرد که شخصیتهای منفیاش، آنقدر اغراقشدهاند که نه کسی با آنها ارتباط میگیرد و نه دلش میخواهد زندگیاش را دنبال کند. تجربه ساخت سریالهایی مثل «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» به کجا رسید؟ مخاطبان سریالی مثل «زخم کاری»، کودک و نوجوان نیستند که چهرهای ترسناک از شخصیتهای منفی مثل برونکا و گربه نره پیش رویشان بگذاریم و کاری کنیم در هر قسمت، نفرتشان نسبت به آنها بیشتر شود.
۳۴ میلیون دقیقه تماشا برای قسمت آخر زخم کاری
احترام به خالقان و مخاطبان
بله ضدقهرمانها میتوانند در طول داستان جولان دهند، مورد توجه قرار بگیرند، اعمال خشونتآمیز را با سادهترین شکل ممکن پیش ببرند و حتی از احساسات لطیف دیگران سوءاستفاده کنند اما آنچه اهمیت دارد این است که نهایتا به جایی نمیرسند. حتی اگر در اوج موفقیت باشند باز هم زمین میخورند اما این زمین خوردن است که مفهوم اصلی داستان را میسازد.
همان مفهومی که محمدحسین مهدویان در پایان سریالش به سرراستترین شکل ممکن بیان میکند و با آوردن بیت «گفت چشم تنگ دنیادوست را/ یا قناعت پر کند یا خاک گور»، رویش صحه میگذارد. اگر هیچکدام از این نگرانیها و حذفیات وجود نداشت، باز هم نتیجه همین بود. فقط شاید مسئلهای به اسم احترام به خالقان اثر و مخاطبان زیر پا گذاشته نمیشد و زخم کاری این همه جنجال نمیداشت.

فقط دو قسمت رو تونستمببینم وقتی دست و پا زدن رو تو وان حموم دیدم احساس کردم چه قدر دارم سنگ دل می شم که به راحتی مرگیک انسان را چه خوب چه بده پیگیری می کنم اصلا منظورم این نیست که بقیه هم نباید می دیدند نه من نمی تونستم با روحم و وجدانم کنار بیام