هنوز یک دهه از نمایش فیلم «استرداد» در سیویکمین جشنواره فیلم فجر و اهدای جایزه بهترین فیلم به آن نگذشته است؛ جایزهای که در زمان خودش واکنشهای ضدونقیضی را به همراه داشت.
هنوز یک دهه از نمایش فیلم استرداد در سیویکمین جشنواره فیلم فجر و اهدای جایزه بهترین فیلم به کارگردانی علی غفاری نگذشته است؛ جایزهای که در زمان خودش واکنشهای ضدونقیضی را به همراه داشت و البته به فروش فیلم در گیشه هم کمک چندانی نکرد. با این وجود، «استرداد» درزمینه پروداکشن و کیفیت تولید همچنان اثر مهمی است و جای بحث دارد. بهویژه که در طی این سالها الگوی تولید آثار بیگ پروداکشن و اصطلاحا استراتژیک در سینمای ایران بهکل تغییر کرده است. در فیلیمو شات به سینمایی استرداد و اهمیت پروداکشن در سینمای ایران پرداختهایم؛ با ما همراه باشید.
حدودا ده سال پیش، عبارت فیلم فاخر به یکی از واژههای کلیدی در سینمای ایران تبدیل شده بود: فیلمهایی با بودجههایی فراتر از حد معمول سینمای ایران که برای سازندگان آنها پیامها یا مفاهیم استراتژیک، کمتر از گیشه یا جلب رضایت مخاطب اهمیت داشت. «استرداد» جزو آخرین نمونهها از فیلمهای تولیدشده در آن الگو و دسته و شاید بهترینشان باشد، فیلمی که با ظاهر چشمگیر و حرفهای خود توانست حتی منتقدان را در جشنواره فجر تحتتاثیر قرار بدهد. چیزی که همچنان به فیلم ارزش و اهمیت میدهد کیفیت بالای تولید یا اصطلاحا Production Value است. برای درک بهتر مفهوم پروداکشن ولیو کافی است نگاهی بیندازید به خیلی از فیلمها و سریالهایی که در سالهای اخیر، حداقل در بخشی از روند تولید، خارج از کشور جلوی دوربین رفتهاند و حتی به لوکیشنهای معروف و خاطرهانگیز در فیلمهای بزرگ هم سرک کشیدهاند؛ از برلین و پاریس گرفته تا پکن و لسآنجلس. در خیلی از این فیلمها، تصویری که مثلا از خیابانهای مشهور و پر رفتوآمد بینالمللی میبینیم، تفاوت چندانی با نماهای همیشگی از میدان انقلاب و تجریش در نمونههای ایرانی ندارد و با همان نگاه اول پی میبریم که با یک فیلم ارزان و ایرانی سروکار داریم. کیفیت تولید، دقیقا شامل همان جنبهها و ابعاد متفاوت در جان بخشیدن به نماهایی از یک فیلم است که تصویر نهایی را از ذهنیت آشنا و روزمره مخاطب دور میکند.
نقد و بررسی فیلم سینمایی متری شش و نیم
در نگاه دوباره به فیلم ، بافت بصری «استرداد» همچنان چشمنواز است و علاوه فیلمبرداری محمود کلاری، اصلاح رنگ و قابها، طراحی صحنه و لباس (ایرج رامینفر) و انتخاب لوکیشنهای متنوع هم تاثیر قابلتوجهی در چنین کیفیتی داشته. در ابعاد صوتی و موسیقی فیلم نیز میتوان همین سطح کیفی را مثال زد؛ تا حدی که نماهای ضبطشده در لوکیشنهای بارها دیدهشده شهرک سینمایی نیز یادآور استفاده همیشگی فیلمها و سریالهای ایرانی از این لوکیشن استودیویی کاملا شناختهشده و لورفته برای مخاطبان ایرانی نیست. اما از لایه بیرونی که بگذریم، میرسیم به روایت و درونمایه.
داستان فیلم «استرداد» در سالهای ابتدایی دهه سی اتفاق میافتد. شخصیت اصلی (حمید فرخنژاد) افسر رده بالای ارتش است که برای بازگرداندن بخشی از غرامت اشغال ایران در جنگ جهانی دوم از سوی شوروی در قالب شمشهای طلا مامور میشود. اما قضیه پیچیدهتر از چیزی است که هئیت اعزامشده برای استرداد تصور میکردند و دستهای پشتپرده زیادی در کار است تا این طلاها به صاحبان اصلی آن یعنی ملت ایران بازنگردد.
نقد فیلم زنها فرشتهاند ۲ محصول جدید پویافیلم
بنا بر گفته سازندگان، فیلمنامه «استرداد» طی چند سال بین نویسندگان مختلف دستبهدست شده و علاوه فیلمنامهنویسان و سینماگرانی که بهعنوان مشاور و همکار بینام در پروژه حضور داشتهاند، فیلم محصول تاثیر و نظارت مستقیم مشاوران و کارشناسان سیاسی و تاریخی است که هدفشان حصول اطمینان از پیام راهبردی آن بوده. همین حضور و سایه سنگین باعث شده که چرخشهای روایی در پرده پایانی و الگوی فیلمنامه برای پیاده کردن یک تریلر هیجانانگیز سیاسی با مایههایی عاشقانه، تأثیر کمتری داشته باشد؛ و عجیبتر این که همین الگو چه از نظر درونمایه و چه تولید، در پروژههای مشابه بعدی هم تکرار شده است. بهگونهای که همچنان اکثر آثاری که در سینمای ایران با اهداف و انگیزههای راهبردی ساخته میشوند، با کیفیت بالای تولید سعی دارند به نمونههای روز سینمای جهان نزدیک شوند و در پرداخت فیلمنامه و شخصیتپردازی، درونمایه و مفهوم استراتژیک موردنظر نسبت به قصه و قواعد ژانر در اولویت قرار میگیرد؛ مگر در مواردی که فردیت و جهانبینی مولف اثر قادر باشد تا به فیلم هویت سینمایی مستقل ببخشد.
«استرداد» را میتوان پایاندهنده دوران فیلمهای فاخر و آغازگر فیلمهای استراتژیک نامید و در این عرصه، همچنان از نظر کیفیت تولید و سطح و اندازه اجرا، نمونهای قابلاعتنا است و به همین دلیل در سینمای دهه نود ایران، جای بحث و بررسی دارد.
۲۰ فیلم برتر تاریخی ایرانی و خارجی | زنده شدن تاریخ
ببخشید فیلم مزخرفی بود و عجیب است این همه تعریف شما. از نگاه ایدئولوژیک به همهی آدمهای نظام پیشین در فیلم بگذریم – که انگار هیچ فرد درست و حسابی در دولت و ارتش و جامعه وجود نداشته جز همین قهرمان فیلم که سر او هم حسابی کلاه میرود – و شاید رقابت شاه با زاهدی تا حدودی قابل قبول باشد ولی این که شاه و اشرف هم بر سر تصاحب طلاها رقابت داشته باشند و آخرش هم ۱۱ تن طلا برود بانک سوئیس! که کلا مزخرف بود، شخصیتها کاملا باسمه ای و بدون هیچ پرداختی بودند و حتا رابطهی عاطفی ای هم میان دو شخصیت اصلی فیلم شکل نگرفت اما در پایان ناگهان میفهمیم عاشق و معشوق بودند!! به راحتی ارتشی ها همدیگر را میکشتند در حالی که جدا از نظم و دیسیپلین میان نظامیها رفاقت محکمی وجود دارد، در صحنه تیراندازی به قطار سربازها پس از شروع تیراندازی هم موضع نمیگیرند… ای کاش کارگردان فیلمهای آمریکایی بیشتری ببیند و دریغ که فیلمنامه فیلمی با این بودجه به نقد و نظر چهار تا خبره گذاشته نمیشود… تازه آخر فیلم نوشتهای میآید پیگیری خسارت واقعی جنگ از طرف دولت ایران مسکوت ماند!! پس این یازده تن طلا چه بود؟!