فیلم «تکه های یک زن»، داستان پرفرازونشیب رابطۀ احساسی زوجی را روایت میکند که پس از انتظار فراوان برای تولد فرزندشان، هنگام زایمان او را از دست میدهند.
کورنل موندروتسو، کارگردانی خوشذوق، که پیشتر فیلم «خدای سفید» (با عنوان اصلی White God) را ساخته بود، حال با «تکه های یک زن» (با عنوان اصلی Pieces of a Woman) بازگشته است. این فیلم داستان پرفراز و نشیب رابطۀ احساسی زوجی را روایت میکند که پس از انتظار فراوان برای تولد فرزندشان، هنگام زایمان او را از دست میدهند. با فیلیمو شات همراه باشید تا به اثری بپردازیم که برای ونسا کربی تحسین و جایزه از جشنواره ونیز ۲۰۲۰ را به همراه داشت.

تصور اینکه کارگردانانی باسابقه و هنرمند همچون نورمن جویسون یا سیدنی لومت فیلمی دربارۀ یک دعوای حقوقی بسازند چندان دور انتظار نیست (البته در موضوع فیلم «تکه های یک زن» نیز به چنین دعوایی اشاره شده است)، اما بهتصویرکشیدن احساساتِ متأثر از فقدانی عظیم همچون مرگ فرزند، کار هرکسی نیست.
یک تراژدی واقعی اتفاق افتاده است. زوجی جوان (با بازی ونسا کربی و شایا لباف) در بوستون منتظر تولد اولین فرزندشان هستند، اما هنگام زایمان او را از دست میدهند! کمی بعد، در جریان یک دعوای حقوقی، به اتهام کوتاهی در زایمان نوزاد از ماما شکایت میکنند. (نقش ماما را مالی پارکر ایفا میکند.) حضور رسانهها در سرتاسر داستان ملموس است و این موضوع تا حدی پیش میرود که بهطور کلی مقولۀ «زایمان در خانه» زیر سؤال میرود.
هویت و شخصیت زن داستان، موضوع اصلی این فیلم درام است.
کارگردان مجارستانی، کورنل موندروتسو، در روایت این فیلم ترجیح داده است تمرکز را روی رابطۀ احساسی میان زوج و خلأهای عاطفی آن دو پس از این فقدان بزرگ بگذارد و از پردازش بیش از اندازۀ جریانات حقوقی و دادگاهی خودداری کند. اگرچه زن و شوهر هر دو بهشدت تحتتأثیر فاجعۀ رخداده قرار گرفتهاند، شخصیت زنِ داستان با مسئلهای بزرگتر روبهروست و برای بهبود شرایط روحی و نجات ازدواجش باید مسیری طولانیتر را طی کند. در واقع، هویت و شخصیت زن داستان، موضوع اصلی این فیلم درام است.
موندروتسو پیشتر با فیلمهایی چون «دلتا» (با عنوان اصلی The Delta) و «جوانا» (با عنوان اصلی Johanna) در جشنوارۀ کن حضور داشته است. چند سال پیش نیز با فیلم «خدای سفید» توجه دنیای سینما را به خود جلب کرد. فیلم «خدای سفید» دربارۀ سگهای ولگردی بود که علیه صاحبانشان در بوداپست برمیخیزند و شورش میکنند. این فیلم در دسته فیلمهای درجۀ ب (با هزینۀ تولید بسیار کم) قرار میگیرد و میتوان گفت موندروتسو با الهام از اثر «پرندگان» (با عنوان اصلی The Birds) به کارگردانی هیچکاک، فیلم خود را ساخته بود. سه سال بعد، این کارگردانِ بااستعدادِ سینما با فیلمی قاعدهمندتر و با تمرکز بیشتر روی تکنیکهای فیلمسازی بازگشت، اما همچنان در داستانپردازی قوی نبود. فیلم «قمر مشتری» (با عنوان اصلی Jupiter’s Moon) داستان زندگی سورئال پناهندهای را روایت میکند که در کشوری غریب متوجه تواناییهای غیرطبیعیاش میشود. تمرکز بیش از اندازه روی تکنیکهای فیلمسازی میتوانست در فیلم «تکه های یک زن» هم رخ دهد، اما همکاری موندروتسو با فیلمنامهنویسی همچون کاتا وبر به او کمک کرد که اولین فیلم انگلیسیزبانش داستانپردازی قویتری بهنسبت فیلم «قمر مشتری» داشته باشد.
در فیلم پیش رو، موندروتسو در ظاهر، شخصیتهای داستانی شان (لباف) در نقش یک کارگر ساختمانی و همسر ساده و خوشاخلاقش مارتا (کربی) را به مخاطبان معرفی میکند؛ اما در حقیقت، او مشغول معرفی یکی از فیلمهای تاریخساز دنیای سینما به مخاطب است. حتی اگر سالها از تولید فیلم «تکههای یک زن» بگذرد، چه مخاطبان این فیلم را دوست داشته باشند و چه نه، بیشک همه دربارۀ ۲۳ دقیقۀ خوشساخت ابتدایی آن حرف خواهند زد؛ یعنی، همان سکانس زیبا و پُراحساسی که مارتا در حال زایمان است. از منظری دیگر، این سکانس مخاطب را به یاد فیلم «فرزندان انسان» (با عنوان اصلی Children of Men) میاندازد.
بازیگران توانمند و هنرمند بسیاری شانس آن را داشتهاند لحظۀ مرگ و فعل مردن را در مقابل دوربین اجرا کنند؛ اما چند تن از آنان فرصت نمایش و اجرای روند زایمان را داشتهاند؟
این فیلم با شروع پروسۀ زایمان مارتا آغاز میشود که در ادامه، با گذر زمان و پارهشدن کیسهآب استرسآورتر میشود. در این شرایط، شان ابتدا با ماما تماس میگیرد؛ اما متوجه میشود که او در حال همراهیکردن یک مادر دیگر است. ماما تصمیم میگیرد برای کمک به شان و مارتا مامایی دیگر به نام اِوا را نزد آنان بفرستد. اِوا رویی خوش و رفتاری دلگرمکننده دارد و آن دو را برای انجامدادن پروسه راهنمایی میکند. موندروتسو در کل زمان فیلمبرداری زایمان کات نمیدهد و تشخیص این موضوع برای مخاطب کار بسیار سختی است. بنیامین لوب، فیلمبردار این اثر، برای تصویربرداری از این سکانس پلان طولانی در مرکز تصویر قرار گرفته است تا همۀ تنشهای موجود در فضا را بهخوبی به تصویر بکشد. آیا او در نمایش استرس ناشی از زایمان خطرناک مارتا موفق عمل کرده است؟ اگر بخواهیم کوتاه جواب دهیم، بله. در پاسخی بلندتر میتوان اینطور توضیح داد: موندروتسو در این سکانس سعی میکند معجزۀ تولد را با همۀ رنج و درد و البته شادی و زیبایی ناشی از آن به تصویر بکشد. او میخواهد تصویری از یک زایمان پیشبینینشده را همراه با استرس و تنش فراوانش به مخاطب نمایش دهد و در این کار نیز موفق عمل کرده است.
به این فکر کنید که بازیگران توانمند و هنرمند بسیاری شانس آن را داشتهاند لحظۀ مرگ و فعل مردن را در مقابل دوربین اجرا کنند؛ اما چند تن از آنان فرصت نمایش و اجرای روند زایمان را داشتهاند؟ هرچند خوشی شخصیتها دیری نمیپاید و از اواسط زایمان، فضای فیلم تغییر میکند و در نهایت هم غم مرگ نوزاد دامنگیر پدر و مادر میشود، باز هم نمیتوان منکر حیرتانگیزی و جذابیت این سکانس شد. خونی که همهجای حمام را برداشته و ضربان قلبی که نیست نهتنها شخصیتهای درون فیلم، بلکه مخاطبان را نیز اندوهگین میکند. در این نقطه، تماشاچیان سعی میکنند احساساتشان را جمعوجور کنند و از بقیۀ ماجرا سر در بیاورند؛ ولی چون دلیل مرگ نوزاد در هنگام تولد مشخص نیست، میبایست برای کشف داستان تا انتهای فیلم صبر کنند.
در پروسۀ زایمان اینطور به نظر میرسد که شان و مارتا فارغ از اختلاف طبقاتیشان زوجی خوشحال و عاشقاند؛ آنها در طول سالهای زندگی با یکدیگر توانستهاند این شکاف طبقاتی را با عشق و محبت پر کنند. اما پس از مرگ نوزاد، اوضاع تغییر میکند. آن دو برای بیرونآمدن از منجلاب احساسی خود دستوپا میزنند و همزمان نیز باید با افکار نادرست و ناخوشایند درونیشان کلنجار بروند. این موضوع باعث میشود رابطۀ آنها در معرض خطر قرار گیرد.
در جایی از فیلم، شان میگوید: «من یک بار قبلاً از مرگ برگشتم.» و البته به کمک صحنههای مکمل دیگر، مخاطب میفهمد او در گذشته درگیر بحران اعتیاد بوده است. همزمان با این موضوع، مشخص میشود مارتا نیز ضعفهایی داشته و دارد. او سالها از دستِ مادر مستبدش الیزابت (با بازی الن برستین) آزار دیده است. در حقیقت، این مادر برای مارتا بیش از اینکه نقش فردی حمایتگر را داشته باشد، مداخلهگر بوده است. دخالتهای او در زندگی مارتا فقط به دوران کودکیاش محدود نمیشود و اکنون نیز پایش را به ازدواج آن دو کشانده است. الیزابت هیچوقت به شان اعتماد نداشته، اما در اوضاع بههمریختۀ کنونی ترجیح میدهد شرایط را آرامتر کند. برای همین، انگشت اتهامش را به سوی اِوا (مامای مارتا) میبرد. در حقیقت، ما هم نمیدانیم تغییر جریان داستان بهسمت دعوای حقوقی چه کمکی میتوانست به زوج داستان بکند. آیا آنها را به هم نزدیکتر میکند؟ اینطور به نظر نمیرسد.
مارتا درحالیکه از دردی بیپایان رنج میبرد و به معنای واقعی از هر لحاظ فرو ریخته است، پتانسیلی حیرتانگیز برای بهبودی دارد.
در برخی از ازدواجها، بارداری اگرچه در آغاز زن و مرد را به هم نزدیک میکند، با گذر زمان میتواند شکافی بزرگ بین آنها ایجاد کند. البته با اتمام فرایند بارداری میتوان گفت که آغاز مسئولیتها و تبدیلشدن به پدر و مادر همچون سیمانی قوی زن و مرد را به یکدیگر متصل میکند و آنها را کنار هم نگه میدارد. اگر مشکل و اختلافی هم باشد، به احتمال زیاد بر سر انجامدادن وظیفه و مسئولیتهای ناشی از فرزندداری است.
موندروتسو و وبر با توانایی انکارناشدنیشان در هیپنوتیزمکردن مخاطب، داستان شکست زوجی همیشه موفق را به تصویر کشیدهاند که الزاماً بینقص نیستند. خیلی از پدر و مادرها احتمالاً با چالشی مشابه آنچه برای مارتا و شان رخ داد، مواجه شدهاند. این موضوع هم به فیلم «تکه های یک زن» قدرت میبخشد و هم آن را به فیلمی بهشدت پرریسک بدل میکند.
موندروتسو به تمثیل و نمادسازی از دو شخصیت اصلی پرداخته، اما شغل و علاقهمندیهای آنان را نیز از نظر دور نداشته است. شان در کار ساختمانسازی است و روی ساخت یک پل کار میکند؛ شغلی که میتوان گفت تقابلی عجیب با رابطۀ احساسی و عاطفی او و همسرش دارد. از طرفی مارتا پس از زایمان ناموفقش به گلکاری و نگهداری از گیاهان روی میآورد و سعی میکند با سبزکردن جوانهها، پرورشدادن و رسیدگی به آنها زندگی بخشیدن به موجودی دیگر را تجربه کند.

در نهایت باید گفت که «تکههای یک زن» بیشک با درخشش کربی همراه بوده است؛ او پیشتر نیز با حضور در سریال «تاج» (با عنوان اصلی The Crown) سعی کرد خود را در قالب بازیگری توانمند به عرصۀ فیلمسازی معرفی کند. کربی در این فیلم نهتنها برای اجرای خارقالعادهاش در سکانس زایمان، بلکه برای اجرا و نمایش شخصیت مارتا بهعنوان مادری که فرزندش را ندیده ازدستداده، مستحق پاداش است. شخصیت مارتا، پس از زایمان ناموفقش، هم از لحاظ فیزیکی و هم از لحاظ روانشناسی، عکسالعملی پیچیده و عجیب از خود بروز میدهد. بیشک برای کربی راحت نبوده است که تصمیم بگیرد این حالت را چگونه به تصویر بکشد. مارتا درحالیکه از دردی بیپایان رنج میبرد و به معنای واقعی از هر لحاظ فرو ریخته است، پتانسیلی حیرتانگیز برای بهبودی دارد. در عین حال که درونی عصبانی و پُرتنش دارد، همدل و دلسوز است. سکانس دادگاه بیش از اینکه نمایشگر ماجرای پروندۀ حقوقی آنها باشد، برای مخاطب احساس عذابوجدان مارتا را به تصویر میکشد. موندروتسو و وبر برای اینکه کربی تصور بهتری از شخصیت مارتا داشته باشد، جزئیاتی دقیق از او به کربی دادند. اما در هر حال جمعآوری تکههای پازل شخصیت مارتا کار چندان راحتی نبوده است.
با وجود تمام اینها، کربی بهخوبی توانسته پرترهای زیبا و خیرهکننده از این شخصیت به جای بگذارد و تماشاگر را تا دقایق پایانی به دنبال خود بکشاند.
منبع: Variety