فیلم «تمام روز و یک شب» (با نام اصلی All Day and a Night)، داستان جوانی را روایت میکند که در جستوجوی خویشتن خویش سفری را آغاز کرده است؛ سفری که مدتها به تعویق انداخته بود.
فیلم تمام روز و یک شب (با نام اصلی All Day and a Night) درامی است که جو رابرت کول، نویسندۀ فیلمنامۀ پلنگ سیاه (با عنوان اصلی Black Panther) آن را ساخته است. این فیلم، داستان جوانی را روایت میکند که در جستوجوی خویشتن خویش سفری را آغاز کرده است؛ سفری برای خودشناسی که مدتها به تعویق انداخته شده بود.
«تمام روز و یک شب»، هماکنون در حال پخش از شبکۀ نتفلیکس است با صحنهای احساسی در صحن دادگاه شروع میشود؛ جاکور لینکلن، با بازی اشتون سندرز، با چهرهای سخت و بیتفاوت در جایگاه نشسته، گویی سرنوشت خود را پذیرفته است. دادگاه پر از خویشان و دوستان دو نفری است که او به قتل رسانده است. قبل از آنکه قاضی حکم دادگاه را دربارۀ سرنوشت جاکور قرائت کند، مادربزرگ یکی از قربانیان برای صحبت به پا میخیزد. او میگوید: «نوۀ من فقط ۱۰ سال دارد. تو تمام خانوادهاش را بدون هیچ دلیلی از او گرفتی و من فقط میخواهم بدانم چرا؟»
ادامۀ فیلم در واقع تلاشی برای پاسخدادن به این سؤال است. فیلم، سلسلهحوادث و اتفاقاتی را در کنار هم قرار داده که از جاکور آدمکش حاضر در صحن دادگاه را ساخته است. این حوادث، گاه در طولانیمدت اتفاق افتادهاند و گاه در لحظه، مسیر زندگی او را تغییر دادهاند. در این راستا، فیلم سه دوره از زندگی جاکور را به تصویر میکشد؛ در دوران کودکی، جاکور، در بیرون از خانه و حتی در خانه، هدف رفتارهای قلدرانه بوده است. پدر او جی دی، با بازی جفری رایت، تحت عنوان عشق و علاقۀ پدرانه، او را آزار میداده. یک روز پدر متوجه میشود که شخصی در زمین بازی اسباببازی پسرش را دزدیده است. برای همین به دلاندا، مادر جاکور (که نقش او را کلی جنرت به زیبایی بازی میکند) میگوید: «آن بیرون پر از گرگ گرسنه است. اگر جاکور اینجا یاد نگیرد که چطور از خود دفاع کند، هرگز از عهدۀ خودش برنخواهد آمد.»
این ایدۀ «از عهدۀ خود برآمدن» در دورۀ بعدی زندگی جاکور نیز ادامه پیدا میکند. در این دوران، او بین گروههایی که بر سر محدودۀ قلمروی خود در حال مبارزه هستند و بحرانهای عبور از دوران نوجوانی سرگردان است. در همین زمان، جاکور تلاش میکند که در دنیای موسیقی برای خود جایی باز کند و رابطهاش را با دوستدخترش، با بازی شکیرا جانایی پایی، مستحکم نماید. در فصل بعد زندگی جاکور، پدرش دوران محکومیتش را در زندان میگذراند و میبینیم که جاکور در زندان با او روبهرو میشود. حالا جاکور سفری دیرهنگام را برای شناخت خود آغاز میکند.
زندگیکردن و رشد در اوکلند، نهتنها برای جاکور، که برای خانواده و دوستانش نیز کار آسانی نبوده است. در فیلم «تمام روز و یک شب»، رابرت کول، نویسنده و کارگردان اثر، بهخوبی نشان میدهد که چگونه روشهای مشخصی در سیستم کلان ادارۀ کشور در ایالاتمتحده، شهروندان سیاهپوست این کشور را بهسمت سقوط و قهقرا سوق میدهد. آمار بالای سیاهپوستانِ محکوم به حبس، در کنار طردشدن از طرف طیف وسیعی از جامعه، نشان میدهد که چرخۀ فقر و جرم را بهراحتی نمیتوان شکست و درخشیدن ستارۀ اقبال در زندگی بسیاری از افراد، به چیزی شبیه معجزه نیاز دارد.
این موضوع در واقع پیام اصلی فیلم است که بهکرات در طول آن تکرار میشود. البته در مواقعی به نظر میرسد آنچنان که باید از کار درنیامده، اما با وجود این، هرگز فیلم را خستهکننده نمیکند. ساندرز در میان گروه حرفهای و قدرتمند بازیگران فیلم بهخوبی میدرخشد. او ایفای نقش شخصیتی پیچیده و سخت را برعهده دارد؛ این در حالی است که شخصیتپردازی این نقش در میان اتفاقات عظیمی که با آنها مواجه میشود به زیبایی از کار درآمده است. سرانجام سؤال اینجاست که وقتی متوجه میشوی هیچکس تو را باور ندارد، چگونه خود را باور خواهی کرد؟ و در نهایت، متوجه میشویم که یافتن پاسخ این سؤال، کار چندان سادهای نخواهد بود.
منبع: NY Times