نقد و بررسی فیلم جودی

فیلم «جودی»، تلاشی لذت‌بخش و صمیمی برای ارائه تصویری چندوجهی از یک اسطوره هالیوود است.

فیلم جودی، تلاشی لذت‌بخش و صمیمی برای ارائه تصویری چندوجهی از یک اسطوره هالیوود است که بازی قوی رنی زلوگر، آن را تماشایی‌تر می‌کند. بااین‌حال، فیلم هیچ‌گاه به ظرافت‌ها و اعماق شخصیت جودی دست پیدا نمی‌کند تا مخاطب یک داستان متقاعدکننده و الهام‌بخش از یک زندگی غم‌انگیز و پیچیده را تماشا کند.

داستان فیلم در سال ۱۹۶۸ روایت می‌شود؛ جودی گارلند (با نقش‌آفرینی رنی زلوگر) اسطوره دنیای هالیوود، بعد از طلاق، بسیار شکننده شده و همسر سابق او، سید لافت (با بازی روفس سوئل) خواستار حضانت فرزندان است. از طرف دیگر، جودی باید ۴ میلیون دلار مالیات بپردازد. این شرایط او را وادار می‌کنند تا در تور کنسرت‌های کلوب شبانه «شهره شهر لندن» برنامه اجرا کند. آیا جودی می‌تواند آرامش خود را حفظ کند تا کنسرت‌ها ادامه یابند؟

در نمایی از فیلم «جودی»، او را می‌بینیم که در اتاق رختکنش با ناراحتی روی صندلی نشسته است؛ سر خود را خم کرده و سیگاری به دست دارد. جودی که توسط گل‌ها احاطه شده است، احساس کلافگی و تهی بودن می‌کند. این لحظه، حس و حال واقعی روزهای آخر زندگی گارلند را به تصویر می‌کشد و تفاوت بین زندگی شخصی و عمومی، ناامیدی و غم او در فضایی که به رنگ گل‌های رز درآمده، بسیار تاثیر گذار است.

این نمای زیبا در فیلم روپرت گولد، بار دیگر و با این کیفیت تکرار نمی‌شود. بازی رنی زلوگر در نقش جودی گارلند خیره‌کننده است؛ اما فیلم «جودی»، نمی‌تواند قلب پراندوه گارلند در سال‌های آخر زندگی‌اش را به معرض نمایش بگذارد. اگرچه فیلم، یک درام لذت‌بخش از داستان زندگی یک ستاره را به تصویر می‌کشد اما در نمایش احساس واقعی این بازیگر شکست می‌خورد.

فیلم‌نامه تام اج، سال‌های آخر زندگی گارلند را از طریق نشان دادن لحظات کلیدی سال‌های اولیه کودکی او برجسته می‌سازد؛ این رویکرد، به آنچه در فیلم «استن و اُلی» شاهد بوده‌ایم، شباهت زیادی دارد. نکته دیگر، حضور شخصیت برنارد دلفونت (مدیر اجرایی حوزه نمایش) در هردو فیلم است؛ البته «استن و اُلی» محصول سال ۲۰۱۸، در مقایسه با فیلم «جودی» عملکرد بهتری داشت.


مروری کوتاه بر فیلم گوندالا


در فیلم «جودی»، پس از شروعی پر دیالوگ در لس‌آنجلس (با حضور جما-لیا دورو که شباهت زیادی به لایزا مینلی دارد)، شاهد بروز سریع اتفاقات برای گارلند پس از رسیدن به لندن هستیم: جودی درخواست بازخوانی آهنگ «توسط خودم» را رد می‌کند؛ در این میان، با یک دستیار به نام روزلین (با نقش‌آفرینی جسی باکلی که در این فیلم، تنها بخشی از استعدادهای خود را به‌کار گرفته است) آشنا می شود و با یکدیگر زوجی حرفه‌ای را تشکیل می‌دهند. تماشای تلاش این دو برای آماده‌سازی گارلند جهت اجرای کنسرت، برای ما تماشاگران سرگرم‌کننده است و سپس، نگاهی سریع به بخش‌های دیگر زندگی او می‌اندازیم: یک مصاحبه تلویزیونی بی‌رحمانه در مورد فرزندان جودی پخش می‌شود و میکی دینز (با بازی فین ویتراک) که عاشق اوست، در لندن غافلگیرش می‌کند. اما بیشتر از هرچیز، هنرنمایی جودی بر صحنه نمایش، همه را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

فیلم در نمایش گذشته گارلند، بسیار خوب عمل می‌کند و اگرچه داستان فیلم در دهه ۶۰ میلادی روایت می‌شود اما فلاش‌بک‌هایی که به جودی جوان در دهه ۳۰ زده می‌شود، جذابیت بسیاری دارد؛ برای مثال، به صحنه‌ای دقت کنید که او به‌دلیل اضافه وزنش، در صحنه فیلم‌برداری فیلم «جادوگر شهر اُز» توسط لوئیس مایر سرزنش می‌شود یا زمانی که برای صرف نهار با میکی رونی به رستوران رفته است اما سیب‌زمینی سرخ‌کرده نمی‌خورد تا وزن خود را کاهش دهد و لحظه‌ای که در یک جشن تولد تمرینی، دو ماه قبل از روز واقعی تولد، داخل یک مخزن آب می‌پرد.

بااین‌حال، اشاره به وجود نوعی ارتباط بین مدیریت شدن جودی توسط مایر به شکلی کاملا بی‌رحمانه و مشکلات زندگی او در اواخر عمرش، حس یک روانکاوی ساده‌انگارانه را القاء می‌کند که از هرگونه تلاش برای پیچیدگی اجتناب کرده است. ماجرای گارلند با دو طرفدار همجنسگرایش در لندن هم به همان اندازه پیش‌پاافتاده و بدون درامی قانع‌کننده به نظر می‌رسد.

فیلم«جودی»، اثری جمع‌وجور است که هیچ‌گاه نمی‌تواند معیارهای یک فیلم سنتی موفق در هالیوود را کسب کند. نماهای مربوط به لس‌آنجلس، بیش‌ازاندازه محدود به صحنه هستند و لندن دهه ۶۰ برای تماشاگر نامأنوس است. البته زلوگر، در به تصویر کشیدن احساسات جودی تاحدودی موفق می‌شود. در اواخر فیلم، لحظه‌ای متأثرکننده وجود دارد: جودی با خانه تماس می‌گیرد تا با دخترش لورنا (با بازی بلا رمزی) صحبت کند؛ پس‌ازآن، به صحنه بازمی‌گردد و با خواندن آهنگ‌های «ترولی» و «بیا ببار یا بیا بدرخش» آرام‌آرام در درد و اندوه خود ذوب می‌شود.
بااین‌حال، فیلم در هنگام روایت نقاط اوج داستان، به لکنت زبان می‌افتد و از پس روایت یکی از غم‌انگیزترین داستان‌های هالیوود برنمی‌آید. گارلند و زلوگر سزاوار چیزی بیش از این بودند.


منبع: Empire Online

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

filimo the north pole