آخرین فیلم زنده یاد کیومرث پوراحمد، انگار نوعی بازگشت او به دورانی است که قصههای مجید را ساخته بود اما این به معنای آن نیست که پرونده باز است را هم سطح و همسنگ آن مجموعه بدانیم که از این حیث اتفاقا تماشای پرونده باز است تنها حسرت قصههای مجید را بر دل مینشاند و این پرسش را در ذهن بر میانگیزد که آیا کارگردان این فیلم همان کارگردان قصههای مجید است؟ این قیاس تنها با ارجاع به موقعیت و ژانر و جهان داستانی فیلم با آن مجموعه مطرح میشود. اینکه پوراحمد در آخرین فیلم خود بار دیگر به سراغ روایت قصهای از یک نوجوان و جهان نوجوانانه رفته یا با رویکردی تربیت محور به آسیبشناسی اجتماعی در ارجاع به این دوران دست بزند. محصول کار اما یک عقب گرد و سقوط شگفتانگیز است، چنانکه اگر نام کارگردان را ندانی گمان میکنی یک فیلمساز مبتدی که تازه مشق فیلمسازی را شروع کرده این فیلم را ساخته است.
پرونده باز است؛ آخرین فیلم کیومرث پوراحمد
فیلمی در حد یک تله فیلم ضعیف تلویزیونی که انگار از سر بیحوصلگی ساخته شده است. این بیحوصلگی حتی در بازی کسی مثل حسین پاکدل هم قابل تشخیص است. اما قصه فیلم چیست؟ یک قصه تکراری با المانها و عناصر کلیشهای که با لحن و بیانی کلیشهای هم روایت شده است و رگههای پر رنگی از سانتی مانتالیسم عاطفی را هم در خود پرورانده است. قصه درباره یک درگیری بین دو نوجوان هم محلهای به نامهای علیرضا و فرهاد که دل در گروی عشق دختری به نام نرگس دارند، علیرضا به دست فرهاد به قتل میرسد. والدین علیرضا تقاضای قصاص میکنند و تلاشهای خواهر علیرضا و نامزدش، سیفی رئیس کانون اصلاح و تربیت و پدر علیرضا برای بخشش اولیای دم تا آخرین لحظات ادامه مییابد. به نظر میرسد فاصله سنی و نسلی کارگردان با سوژه و شخصیتهای قصهاش موجب شده تا او نتواند به درک درستی از نوجوانان زمانه جدید داشته باشد و گویی با همان تصوری که از زیست-جهان نوجوان دهه ۶۰ و ۷۰ داشته به بازنمایی و شخصیتپردازی آنها دست زده است.
اساسا با چیزی به عنوان شخصیت در فیلم مواجه نیستیم بلکه یک سری تیپ نوجوان شرور و قربانی میبینیم که در یک نزاع خیابانی، تراژدی آفریده و قتلی غیر عمد را شکل میدهند. به دلیل همین فقدان شخصیت پردازی، هیچگونه سمپاتی نسبت به قهرمان نوجوان در مخاطب ایجاد نمیشود که با او همراه شود و همدلش باشد. درست به همین دلیل و اینکه فیلمساز نتوانسته حس و حال عاطفی موقعیتهای تراژیک فیلم را برسازد و عواطف مخاطب را با آن گره بزند و برانگیزد؛ لحظات تراژیک و عاطفی فیلم بنا نمیشود. انگار کارگردان دارد دست و پا میزند به ویژه با تکیه بر دیالوگهای پرسوز و گداز هر جوی شده اشک مخاطب را درآورد اما هر بار این تلاش بیثمر میماند و مخاطب نمیتواند با روح قصه و غم نهفته در آن ارتباط برقرار کند. به عبارت دیگر تلاش کارگردان با سانتی مانتال کردن لحظات تراژیک قصه که به درگیری عاطفی و حسی مخاطب گره بخورد یک موقعیت جعلی و تصنعنی میسازد که اساسا مخاطب آن را باور نمیکند تا بتواند با آن همراه شود.
گاهی حتی تلاش برای خلق موقعیتهای تراژیک به خلق کمدی ناخواسته هم تبدیل میشود. آنچه از حیث حقوقی- اخلاقی در کانون داستان قرار گرفته و به عنوان دغدغه فیلمساز در پس این ژانر نوجوانانه برجسته میشود مسئله قصاص است. مسئلهای که کارگردان تمام قصه و شخصیتهای آن و ظرفیت روایت را در خدمت این قرار میدهد تا با رویکرد انتقادی به آن نگاه کند و آن را به عنوان کنش انتقام جویانه و خشونتپرور مورد نقد و نفی قرار دهد. مشکل اما اینجاست که خیلی دم دستی و شعارگونه و با تکیه افراطی بر دیالوگها که گاه تا مرز کلمات قصار پیش میرود میخواهد به نقد سوژه فیلم دست بزند.
در نهایت هم پایان فیلم را باز میگذارد که تا این دوگانه به قصاص را در اختیار مخاطب قرار داده تا آنها در ذهن خود و بنا به ذهنیت و تفسیر خود از حکم قصاص قنبر، نوجوان محکوم به قتل را اعدام کنند یا ببخشند. اما روند این فرایند برای شکل گیری پایان باز قصه، نه منطق روانشناختی دارد نه منطق و اغناگری دراماتیک. به همین دلیل مخاطب در پایان حس میکند به جای پایان باز با یک پایان رها شده و ناتمام روبرو است. جالب اینکه با فیلمی مواجهایم که ظاهرا قصهای ملتهب دارد و درباره قتل و اعدام و کشمکش بین خانوادهها بر سر این موضوع است اما در عمل با فیلمی به شدت کند و کسل کننده که ریتم آن هیچ تناسبی با ذات قصه ندارد مواجه میشویم. تنها چیزی که پس از تماشای فیلم در ذهن مخاطب میماند این پرسش است که آیا کارگردان فیلم همان کارگردان قصههای مجید است؟
خوب بود ارزش دیدن داشت برا تجربه و حفاظت از فرزندان و اینکه بدونیم کجا و کی میرند و با چه دوستی هم صحبت میشند پس نوجوانان را باید بها داد و مراقبتشون کرد
برعکس نقدی که شده فیلم برای من کسل کننده نبود و مقایسه جالبی بود که یک قشر ضعیف از قشر بی درد سالم تره و بی حاشیه تر
این مسائلم هنوز وجود داره و تموم شده نیس که فکر میکنم فیلم خط باریک قرمز اگه اشتباه نکرده باشم در مورد پسرای تو همین سن ک مرتکب لواط و قتل و چیزای دیگه بودن و واقعی بود شخصیتاش و یه فیلم دیگه که اسمش یادم نیست در مورد دخترا ک مرتکب قتل شده بودن با شخصیتای واقعی در مورد همین مسائل بود ،پایانشم کاملا باز بود و رها شده نبود هرکسی میتونه شخصیت خواهر یا مادر مقتول باشه ک بخشش رو ببینه یا شخصیت پدرش که قصاص رو ببینه ولی از نظر من از جایی که دو دل بود و مدام به زنو دخترش نگاه میکرد و شاید یه حس سنگین از سمتشون داشت به نظرم میبخشه برای ادامه زندگی .در کل به نظرم فیلم خوبی بود هر قاتلی رو نمیشه مستحق اعدام دونست ،قنبر ذاتا شرور بود ،علیرضا با لوس کردن زیاد شرور شده بود ولی فرهاد شرور نبود.با ساز مخالف و نقدای توبیخ کننده هم هر اثری رو زیر سوال نبرین