احتمالا خیلی بعید است که بشود سینمای مهرجویی را بدون موسیقیهایش به یاد آورد. لیلا را بدون «صحرا صحرا»، میکس را بدون ناصر چشمآذر، هامون را بدون باخ یا علی سنتوری را بدون ترانههای سوزناک و مضرابهای سنتورش. مهرجویی وجودش به موسیقی گره خورده بود، کودکیاش را با سنتور، نوجوانیاش را با درس هارمونی و سلفژ موسیقی گذرانده بود و این عشق در آثارش تجلی یافته بود. با آن عشق وافر به موسیقی به قول خودش، اگر فیلمساز نمیشد حتما موسیقیدان میشد. اما خب… او داریوش مهرجویی شد تا خالق برخی از ماندگارترین تصاویری باشد که موسیقیهای نابی را بر اساس سلیقه او روی خودشان داشتند.
از موسیقیهای انتخابی درست و حسابی فیلیپ گلس و باخ گرفته تا آهنگسازهای خوش قریحهای چون هرمز فرهت و ناصر چشمآذر و اردوان کامکار و این اواخر هم کریستف رضاعی. او برای موسیقی تاوان داد. سنتوریاش به خاطر استفاده از صدای محسن چاووشی -که قطعا ماندگارترین کار سینمایی چاووشی تا به امروز است- توقیف شد. برای حضور و بازی ناصر چشمآذر در میکس با چالشهای متفاوت مواجه شد و و با حضور کاوه آفاق در لامینور مورد انتقادهای عجیب و غریب واقع شد. اما هیچکدام اینها باعث حتی کمرنگ شدن پیوند او با موسیقی هم نشد. از روز اولی که سنتورِ گاو را نواخت تا آخرین فیلمش که درباره موسیقی و به نام موسیقی لامینور گذاشته شد. او موسیقی را عاشقانه استفاده کرد.
رازهای فیلمسازی داریوش مهرجویی به روایت مهرجویی
خیلیها مبدا موسیقی فیلم ایران را به صورت رسمی موسیقی فیلم گاو میدانند. موسیقیای که هرمز فرهت -همدانشگاهی داریوش مهرجویی در کالیفرنیا- برای این فیلم نوشت. «ما در دانشگاه یو سی ال ای آشنا شدیم. وقتی من در حال تکمیل تز دکترایم بودم، ارکستری با سازهای ایرانی تشکیل داده بودیم که داریوش مهرجویی در آن سنتور مینواخت که کارش هم خیلی خوب بود. یادم میآید یکی دو تا کنسرت هم دادیم. بعدش او به ایران برگشت و وارد سینما شد. اواخر دهه ۴۰ که من هم تازه به ایران برگشته بودم، داریوش مهرجویی از من خواست تا برای فیلم دومش که اقتباسی از یکی از داستانهای غلامحسین ساعدی بود، آهنگ بسازم که من هم قبول کردم. از سازهای ایرانی هم استفاده کردم چون فضای فیلم کاملاً بومی و بدوی بود و سازهای غربی روی آن صحنهها جور در نمیآمد.» موسیقی گاو تلفیقی بود از صدای تار، سنتور و فلوت. نوازندگی فلوت به عهده عباس خوشداد بود، سه تار را نصرت الله ابراهیمی نواخته بود و نوازندگی تمبک حسین مقدم هم حال و هوای متفاوتی را به این فیلم منتقل کرد و جالبتر اینکه آقای کارگردان خود نوازندگی سنتور را انجام داد و موسیقی تیتراژ را هم نواخت.
فرهت که در آن سالها در کنار فعالیتهای جدی موسیقی کلاسیک نوازنده سهتار و سنتور هم بود، بعد از ساخت موسیقی فیلم گاو، موسیقی آقای هالو و پستچی را هم ساخت و چند فیلم جسته و گریخته دیگر از جمله کارهای ناصر تقوایی را کار کرد و سپس کار آهنگسازی موسیقی فیلم را کلا کنار گذاشت. موسیقی افکتیو فرهت برای گاو به خصوص در تیتراژ و عنوانبندی پایانی، فضای کلی اثر را یادآوری میکرد. این موسیقی که فضای روستایی را منعکس میکرد توجه خیلیها را در همان سال ۴۸ و اولین اکرانش به خود جلب کرد چرا که توسط آهنگسازی ساخته شده بود که کار اصلیاش به صورت جدی موسیقی کلاسیک غربی بود اما توانسته بود با این آنسامبل کوچک برای تصاویر مهرجویی جوان همراه صوتی مناسبی دست و پا کند که هم برمیزان اثر بخشی فیلم وجذابیت سمعی وبصری آن بیافزاید و هم ازجنس حال و هوای آن باشد. بی جهت نیست که کار هرمز فرهت هم در همان سالها دیده شد و در نخستین جشنواره فیلمهای سینمایی ایران که ۲۶ اردیبهشت تا ۶ خرداد ۱۳۴۹ توسط اداره کل امور سینمایی کشور (وزارت فرهنگ و هنر) برگزار شد توانست پلاک طلای جشنواره را به عنوان بهترین آهنگساز متن دریافت کند.
کارنامه کامل فیلمها و کتابهای داریوش مهرجویی
سال ۴۸ در موسیقی فیلم ایران از آن سالهای تعیینکنندهای است که بعد از آن مسیر موسیقی فیلم از اساس تغییر کرد. موسیقیهایی که تا پیش از آن یا انتخابی بودند یا صرفا در حال و هوای موسیقی کلاسیک نوشته میشدند حالا نگاهی پررنگ داشتند به موسیقی سنتی ایرانی و سازهای اصیل. موسیقی گاو در این زمینه پیشرو بود و اکرانش در روز ۲۷ مهرماه ۴۸ زودتر از دی ماه قیصر بود. این فیلم موسیقی ایرانی را برای اولین بار روی تصاویر سینمای ایران به سمع مخاطبان پرشمارش رساند. البته منظور موسیقی ایرانی است که مخصوص یک فیلم ساخته شده است چرا که پیش از آن از قطعات آهنگسازانی چون حنانه به صورت موسیقی انتخابی روی فیلمها استفاده شده بود.
اگر گاو و قیصر موج نوی سینمای ایران را پایهگذاری کردند، بیشک موسیقیهایشان هم خارج از این حیطه نبودند. جالب اینجاست که همیشه موسیقی گاو و قیصر که هرکدام به نوعی از سازهای ایرانی بهره گرفته بودند با هم مقایسه میشدند تا آنجا که محمد سریر در مقالهای به صورت مفصل این دو را ارزیابی کرده و در بخشی از آن میگوید: «در واقع هر یک از این فیلمها به نوعی نه تنها بر سینمای ایران، بلکه بر نحوه استفاده از موسیقی فیلم در ایران تأثیر گذاشتند. موسیقی فیلم قیصر در دیدگاه عموم برجستهتر، مقبولتر و با فرهنگ عمومی سازگارتر بود. موسیقی فیلم گاو با مجموعه فیلم متجانس و از جهت بافت موسیقایی علمیتر و غنیتر بود و در قیاس با فیلم قیصر بیشتر مورد توجه کارشناسان موسیقی و جامعه هنری قرار گرفت.»
برای مهرجویی که سالها مشق هارمونی و موسیقی کلاسیک کرده بود، موسیقی کلاسیک همچنان نقطه ثقل بود. در هامون و اجارهنشینها سراغ علاقهاش رفت. در اجاره نشینها که در زمان خودش توانست به فروشی بسیار خوب دست پیدا کند، به واسطه داشتن شخصیتی کلیدی همچون خواننده اپرا و شوخیهایی که به واسطه حضور او، تمرینهای صدایش، موسیقیهایی که گوش میداد و نفس زندگی کردن او در چنین آپارتمانی سوژهای برای خندیدن وتماشا کردن فیلم و توصیه دیدن آن به دیگران بود. موسیقی این فیلم که توسط ناصر چشمآذر ساخته شده بود یکی از بهترین موسیقی فیلمهای سینمای بعد از انقلاب است. او در این موسیقی تقریبا از انواع و اقسام ریتمها و سبکهای موسیقی استفاده کرد و اولویتش ارتباط منسجم موسیقی با صحنههای فیلم بود. چشمآذر در موسیقیاش با استفاده از سبکهای مختلف موسیقی توانست آشفتگی آدمهای فیلم و جایی را که در آن زندگی میکردند را نشان دهد.
اما داریوش مهرجویی و کارنامه چهل-پنجاه سالهاش گروه خورده به موسیقی، به موسیقیهایی که نت به نتشان همراه با تصاویر در ذهن مخاطب جدی سینما و موسیقی بالا میآیند و مرور میشوند. سینمای ایران فقط یک کارگردان را از دست نداد بلکه کارگردانی را از دست داد که از معدود کارگردانان مسلط به موسیقی بود. روحش شاد
در هامون اما مهرجویی سراغ موسیقی انتخابی البته با اندکی تصرف و تلخیص رفت. موسیقی هامون را باید یکی از بهترین نمونههای موسیقی انتخابی دانست. مهرجویی که خودش از آن دست کارگردانهای موسیقی شناس و البته طرفدار موسیقیهای خوب محسوب میشد، در انتخاب موسیقی این فیلم مثل همه بخشهای دیگر آن، سنگ تمام گذاشت و از قطعات آهنگسازانی چون چایکوفسکی هم استفاده کرد. البته ناصر چشمآذر هم ساخت بخشهایی از این موسیقی را به عهده داشت. به هر حال بخشهایی هم که چشمآذر آهنگسازی کرده بود روی صحنههای فیلم بسیار خوب نشسته بود. از جمله صحنهای که هامون پشت رل نشسته و با سرعت تمام در جاده در حال رانندگی است. مهرجویی انتخاب موسیقی را در سارا و درخت گلابی هم ادامه داد و از موسیقیهای فیلیپ گلس استفاده کرد. فیلیپ گلسی که ما در ایران او را با موسیقی فیلم ساعتهایش بیش از هر موسیقی دیگری از ساختههای او میشناسیم.
اما در لیلا ماجرا به شکل دیگری پیش رفت. موسیقی لیلا یکی از آن موسیقیهایی بود که نمیشود حتی در میان کارهای مهرجویی هم فراموشش کرد. از همان ابتدا یادتان بیاید… با یادت ای بهشت من آتش دوزخ کجاست/ عشق تو در سرشت من با دل و جان آشناست/ تو نسیم خوش نفسی….من کویر خار و خسم….صدای افتخاری روی انبوهی از سکانسهای لیلا که آلبوم نیلوفرانه را تا همین امروز جاودوانه کرده است. کمتر کارگردانی است که به قدر مهرجویی توان استفاده بهینه از ترانه و تصنیف را روی فیلمهایش داشته باشد. مهرجویی در موسیقی انتخابی یکهتاز است و این را بارها و بارها در آثار مختلفش نشان داده که هامون، سنتوری و لیلا گلهای سرسبدشان هستند. او با ظرافت تنها سراغ یکی از تصانیف آلبوم نیلوفرانه علیرضا افتخاری رفته و در سکانسهای مختلف به فراخور تصویر از بخشهای مختلف تصنیف استفاده کرده است. از آوازهای گروهی خانواده لیلا و دور هم خوانیهایشان دور میز شام با سهتار داداش حسین و شوخیهای دایی که از روی کاغذ تصنیف را میخواند تا هدیه رضا به لیلا که نوار کاستی است که داخل ضبط خانهشان گذاشته میشود و «بهشت یاد» از آن پخش میشود. در اینکه همچنان «نیلوفرانه» بهترین و ماندگارترین اثر علیرضا افتخاری است شکی نیست.
اما آنهایی که اهل سینما هستند و قطعات این آلبوم را هم حتی پیش از لیلا دوست داشتند، واضح است که لیلای مهرجویی نقش ویژهای در حک کردن ابدی این قطعه در ذهنشان و تصویری کردن آن داشت. خیلی بعید است که بتوان این تصنیف را بدون یادآوری صحنههای این فیلم به یاد آورد چرا که چنان هنرمندانه در تار و پود قصه جا خوش کردهاند که انگار برای این فیلم سروده شده بود. کنار قطعات افتخاری، اجرای تصنیف معروف «فقیر و بیچارهتر از من نیست در کوی تو» توسط خانواده باصفای لیلا با سهتار و همخوانی و آمدن رضایی که درمانده است…. یادتان میآید؟ استفاده از موسیقی سنتی و تصانیف ایرانی روی فیلم آن هم فیلمی که در فضای صد در صد رئال امروزی اتفاق میافتد اصلا کار سادهای نیست و خیلی راحت میتواند به عامل مضحکه تبدیل شود و از فضای فیلم بیرون بزند. اما مهرجویی با ذکاوت و شناختی که از مخاطب دارد به بهترین نحو از آن استفاده کرده. با وجود همه این قطعات، آنچه لیلا را آغشته به موسیقی کرده است و با نوای آن میشود آن را به یاد آورد، تنها و تنها تصنیف ماندگار «بهشت یاد» عباس خوشدل به اهتمام فریدون شهبازیان عزیز است که حالا پس از سالها همینطور تر و تازه و به دور از هر گرد و غباری گوشه ذهن جا خوش کرده است و البته تنظیم مو.سیقی توسط کیوان جهانشاهی که دیرزمانی در حوزه موسیقی فیلم ایران فعالیت چشمگیری داشت.
اما ماجرا در سنتوری، میکس و لامینور متفاوت است. این فیلمها داستان موسیقی و موسیقیداناناند. ادای دین مهرجوییاند به علاقه مثالزدنی او به جهان موسیقی. در این میان همچنانکه پیشتر اشاره شد، سنتوری گل سرسبد است. احتمالا خیلی از شما که الان در حال خواندن این مطلب هستید داستان انتخاب محسن چاووشی برای سنتوری را میدانید. مهرجویی در زمان نگارش فیلمنامه در یک تاکسی صدای چاووشی را میشنود و تصمیم قاطع میگیرد که علی سنتوری باید با همین صدای خشدار و خسته بخواند و در عین حال ساز مورد علاقه کارگردان، یعنی سنتور را هم بنوازد. همه این حال و هواها هم باید در موسیقی پاپ اتفاق بیفتد.
بنابراین علاوه بر اینکه دنبال چاووشی میگردد و با او وارد مذاکره میشود، به اردوان کامکار نوازنده سنتور مدرن خانواده کامکارها هم میسپرد که برای فیلم آهنگسازی کند. اردوان کامکار میگوید: «از آنجایی که آقای مهرجویی از ده، پانزده سال پیش با سبک نوازندگی من در ساز سنتور آشنا بود، خواست که در این فیلم از سبک مدرن نوازندگی سنتور استفاده شود. در صحنههایی از این فیلم، هنرپیشه نقش اول میبایست در مجالسی همچون عروسی و… حاضر شود و به نوازندگی بپردازد. بنابراین لازم بود برای این صحنهها، موسیقی مجلسی و پاپ ساخته شود، با این تفاوت که لازم بود حتی این قطعات دارای قدرت نوازندگی و تکنیک بالایی باشد. به گونهای که وقتی یک نوازنده حرفهای به آنها گوش میکند، متوجه توانایی نوازنده سنتور بشود و این یکی از پیچیدگیهای آهنگسازی این فیلم بود.» و این مساله را هم حتما میدانید که در بسیاری از نماها، دستها، دستهای بهرام رادان نیست بلکه دستهای اردوان کامکار است که در حال نواختن حرفهای سنتور است.
در میکس، ناصر چشمآذر شخصیت اصلیست. او خودش را با همان شوریدگیهای واقعیاش بازی میکند. دردسرهای یک آهنگساز حرفهای که نوازندههایش سر کار نمیآیند و مجبور میشود با سینتی سایزر صداها را بسازد. آهنگسازی که شمع روشن میکند و هنوز به دیوانگیهای اهالی موسیقی پایبند است. میکس برای مهرجویی فیلم سختی بود چون چشمآذر آدم سختی بود که نمیشد یکجا بندش کرد اما فیلم، توانست یکی از واقعیترین تصاویر آهنگسازان را در ایران به نمایش بگذارد.
در لامینور نیز، قصه، قصه موسیقی است. این بار داستان، دخترانه پیش میرود. دختری که عاشق موسیقی است، بیشباهت به دختر مهرجویی و دغدغههای نوجوانانهاش نیست. سازش باز هم سنتور است و با انبوهی چالشهای خانوادگی و اجتماعی بر سر موسیقی روبروست. در اینجا هم مهرجویی بار دیگر موسیقی را سوژه اصلی کرده. کریستف رضاعی که آهنگسازی است که به موسیقیهای تلفیقی و مدرن شهره است و با موسیقی فیلمهای مانی حقیقی و صفی یزدانیان اوج را تجربه کرده بود و پیش از لامینور برای نارنجیپوش و چه خوبه برگشتی هم موسیقی نوشته بود برای لامینور موسیقی ساخت و کاوه آفاق خواننده سرشناس راک هم در آن بازی کرد. با این حال موسیقیهای فیلمهای متاخر مهرجویی همچون فیلمهایش از ماندگاری برخوردار نشدند و حتی حافظه شنیداری مخاطب را قلقلک هم ندادند.
اما داریوش مهرجویی و کارنامه چهل-پنجاه سالهاش گروه خورده به موسیقی، به موسیقیهایی که نت به نتشان همراه با تصاویر در ذهن مخاطب جدی سینما و موسیقی بالا میآیند و مرور میشوند. سینمای ایران فقط یک کارگردان را از دست نداد بلکه کارگردانی را از دست داد که از معدود کارگردانان مسلط به موسیقی بود. روحش شاد.
موسیقی لیلا صحرا صحرا نیست . نیلوفرانه است .