گفت‌وگویی خواندنی به بهانه بازی در بابیلون اثر دیمین شزل

مارگو رابی: در پایان بایبلون نابود شده بودم!

«بابیلون» به کارگردانی دیمین شزل، داستان چند شخصیت را در صنعت سینمای دهه ۱۹۲۰ دنبال می‌کند؛ روزگار افراط، عیاشی، عشق‌وحال، زیاده‌روی، بی‌عدالتی و همه چیزهایی از این دست. وقتی برای اولین بار شخصیت نلی را می‌بینیم، بازیگری فقیر و گمنام است که رویاهای بزرگی در سر دارد؛ و زمانی که فرصت طلایی زندگی‌اش را به دست می‌آورد، ظهور زودگذرش در هالیوود به‌واسطه طبقه اجتماعی، تربیت و درگیری‌اش با مواد و قمار پیچیده می‌شود.
ربکا فورد در مقدمه گفت‌وگوی خود با مارگو رابی در توصیف او چنین آورده است: «هر کسی که با او درباره رابی صحبت می‌کنم بر اصول و اخلاق او تاکید دارد. کریستینا هادسن می‌گوید ابرقدرت و خصیصه‌ای که او را به استعداد منحصربه‌فردی در یک نسل بدل می‌کند این است که می‌تواند هر کاری را انجام بدهد. مارتین اسکورسیزی هم می‌گوید مارگو برای او یادآور دو افسانه است: کرول لامبارد و جون کرافورد؛ مثل لامبارد، سرزنده و به‌طرز چشمگیری زیبا و مانند کرافورد حسابی فروتن و افتاده است.» گفت‌وگویی که در پیش رو دارید، حاصل ترکیب ۳ گفت‌وگوی متفاوت با این بازیگر تحسین‌شده است.

معرفی و نقد فیلم بابیلون

  • «بابل» چطور وارد زندگی شما شد؟

مارگو رابی: وقتی فیلمنامه فیلم بابیلون را خواندم احساس کردم که باید در آن بازی کنم. پیش از این، هرگز چنین احساسی را درباره یک فیلمنامه تجربه نکرده بودم. داشتم دیوانه می‌شدم که کسی گفت باید به خانه کارگردان بروم؛ و زمانی که در نهایت با دیمین دیدار کردم، گفتم: «من باید این شخصیت را بازی کنم. او مالِ من است.»

  • درباره عصر سینمای صامت هالیوود – که در فیلم ترسیم شده است – اطلاعات زیادی دارید؟

من فیلم‌های صامت زیادی تماشا نکرده‌ام و بدیهی است که بخش‌هایی از فیلم‌های چارلی چاپلین را دیده‌ام؛ اما فیلم‌های صامت شگفت‌انگیزند. دیمین (شزل، نویسنده و کارگردان) بزرگ‌ترین طرفدار عصر صامت است چون یک شیفته تمام‌عیار سینما (سینه‌فیل) است. او همه فیلم‌ها را دیده است و می‌تواند بهترین‌ها را به شما توصیه کند. اولین فیلم برنده اسکار بهترین فیلم در سال ۱۹۲۷ «بال‌ها» (Wings) نام دارد و کلارا باو در آن بازی کرده است. این فیلم شاهکار است؛ یا بهتر است بگویم که از نود درصد فیلم‌هایی که تا امروز در زندگی‌ام دیده‌ام بهتر است.

  • شخصیت شما که نلی لروی نام دارد، به کلارا باو شباهت‌هایی دارد؛ ستاره‌ای از عصر سینمای صامت که واقعا افسارگسیخته بود.

بازی در نقش یک دختر بی‌کله برای من دشوار نیست (می‌خندد). آن زمان در دهه ۱۹۲۰، در مقایسه با امروز، کوکایین بیش‌تری در لس‌آنجلس پیدا می‌شد. ۳۰ ‌ساله‌ها استودیوها را اداره می‌کردند و ۲۰ ‌ساله‌ها میلیونر می‌شدند. هیچ قاعده و قانونی وجود نداشت و سینما، صنعتی کاملا نو بود و هیچ چیزی کنترل نشده بود. همه خیلی حال می‌کردند و کلی مهمانی برپا می‌شد. نلی در مرکز چنین دنیایی قرار دارد و لباس‌های زیادی نمی‌پوشد! این در حالی است که هیچ‌کس بیش‌تر از من عاشق امتحان کردن لباس‌های مختلف و تیپ زدن نیست. هر بار که مهمانی می‌گیرم دوستانم می‌پرسند: «تِم چیست؟» سال گذشته مهمانی تولدی گرفتم که تم «جزیره عشق» داشت؛ و همه باید به عنوان یک رقیب لباس می‌پوشیدند.

فیلم بابیلون

  • چقدر با این شخصیت ارتباط برقرار کردید و درگیرش شدید؟

وقتی فیلمبرداری تمام شد واقعا غمگین شدم. در کل هر کاری که تمام می‌شود ناراحت می‌شوم. من همیشه به تمام همکاران سینمایی‌ام وابسته می‌شوم و حتی گاهی وقت‌ها به‌شدت درگیر شخصیت‌ها می‌شوم. در مورد نلی هم فکر می‌کنم به‌قدری از خودم و بدنم و هرچه داشتم به این شخصیت دادم که در پایان کار به‌نوعی نابود شده بودم. نمی‌خواستم کار تمام شود. احساس می‌کردم به بخشی از خودم رسیدم که قبلا به عنوان بازیگر هرگز آن را نیافته بودم. به نظرم دلیلش این بود که دیمین انتظار بسیار زیادی داشت و شخصیت فوق‌العاده‌ای هم نوشته بود. شاید دوباره فرصت ایفای چنین نقشی را به دست نیاورم.

  • پس از دیالوگ‌های شخصیت‌تان هم خیلی راضی بودید؟

دیالوگ‌ها چیزی نیستند که نگرانی خاصی نسبت به آن‌ها داشته باشم؛ اما در مورد شخصیت نلی، قواعد بازی کاملا تغییر کرده بود. او از یک بازیگر کاملا غریزی و به عنوان ستاره‌ای در سینمای صامت شروع می‌کند و سپس از سینمای ناطق سر درمی‌آورد و ناگهان در محیطی کاملا کنترل‌شده قرار می‌گیرد که دائم به او می‌گویند باید چه کند و کجا بایستد که اصلا با نلی و روحیه‌اش جور درنمی‌آید. فکر می‌کنم همه بازیگران صحنه‌هایی را دارند که با خودشان می‌گویند: «خدای من، چطور می‌توانم درست انجامش بدهم؟» من هم در این فیلم چند صحنه از این دست داشتم؛ مثل جایی که با مار زنگی می‌جنگم یا صحنه‌ای که باید روی گروهی از آدم‌های شیک‌پوش و مرفه بدجوری بالا می‌آوردم. راستش را بخواهید در این فیلم صحنه‌های زیادی بود که با خودم گفتم: «نمی‌دانم می‌خواهم چه کنم!» البته این وضعیت در همه فیلم‌ها برایم روی می‌دهد. دو هفته پیش از بازی در هر فیلمی با بحران تمام‌عیاری روبه‌رو می‌شوم و با خودم می‌گویم: «نمی‌توانم انجامش بدهم. من این شخصیت را نمی‌شناسم. من بازیگر خوبی نیستم.» من هنوز پس از این همه سال، سر هر کاری دچار این ترس و وحشت می‌شوم.

۱۴ فیلمی که از مارگو رابی می‌توان دید

  • خودتان شیفته ستاره‌ها شده‌اید؟

بله،‌ البته؛ اما فکر می‌کنم که این موضوع را خوب پنهان می‌کنم. حتی زمانی که با آن‌ها همکاری می‌کنم با خودم می‌گویم: «وای… برد پیت. شگفت‌انگیزه.»

  • روی‌هم‌رفته «بابیلون» را چگونه توصیف می‌کنید و برای شما چطور تجربه‌ای بود؟

آنچه روی صحنه می‌بیند هرج‌ومرج ساختن یک فیلم است و این‌که چطور و چقدر همه چیز به‌هم‌ریخته و ازدست‌رفته است؛ اما در ضمن می‌بینید که چطور بزرگ‌ترین اتفاق ممکن در حال روی دادن است. ساخت «بابیلون» هم دقیقا مثل همان چیزی بود که شما در فیلم می‌بینید. کارها به‌شدت جنون‌آمیز و افسارگسیخته و غیرقابل کنترل پیش می‌رفتند و در عین نامعقولی حاکم بر صحنه، فوق‌العاده باحال و شگفت‌انگیز بود. قطعا بهترین تجربه زندگی من بود.

منابع: وی‌مگزین، لین هیرشبِرگ/ شاندالَند، ماریل تِرنِر/ ونیتی فر، ربکا فورد

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

filimo the north pole