جریان ساخت و اکران آثار به اصطلاح کمدی در سینمای ایران ماجرای باجگیری از نیاز اصیل مخاطب است. ماجرایی شبیه به باجگیری از نیاز مخاطب برای تهیه یا تعویض خوردوی شخصی و مواجه کردن افراد با انحصار و محدودیت بر مبنای اصل کثیف «همینه که هست» و ارائه پراید و پرایدسانان و عرضه خودروهای بیکیفیت چینی با قیمتی چند برابر قیمت جهانی آن. این ماجرا دست کمی از راهزنی ندارد. سینمای به اصطلاح کمدی امروز هم بر این پایه بنا شده است.
روند به این شکل است که سینما رفتن و لذت بردن از تماشای فیلم حق طبیعی و نیازی انکارناپذیر نزد مخاطب است، مدیران، فیلمسازان و فیلمنامهنویسان سینمای ایران به دلایل متنوع و مختلف تمایل و حوصله و توان نگارش و ساخت فیلمهایی در ژانرهای متنوع سینمایی و ایجاد فضایی رنگارنگ که انتخابهای متکثری را پیش روی مخاطب قراردهند ندارند. پس نیاز هست و اثری برای ارضای این نیاز موجود نیست.
در این بین یکی از نیازهای اصلی مخاطب در هرکجای جهان و در کشورهایی با مختصات تاریخی و سیاسی و فرهنگی ایران بیشتر، نیاز به خندیدن و همزمان تلنگر خوردن است. نیازی برای اینکه ساعاتی از فشار و زخم تراژدیها و نابه سامانیها و خراشیدگیهای روزمره روح و تن رها شود. پس باز هم تاکید میکنم نیاز هست بسیار هم هست. نیاز، تقاضا ایجاد میکند.
در این بین وظیفه و رسالت فرهنگی دست اندرکاران اداره فرهنگ و هنر تامین نیاز و خواسته مخاطب است. چرا که هم جامعه را به سمت آرامشی نسبی سوق میدهد و هم جریان مالی و اقتصادیاش باعث تامین منافع بسیار برای صاحبان سرمایه و البته شاغلان این حوزه میشود. اما در سینمای ایران چه اتفاقی میافتد؟ پاسخ ساده است. بر پایه تنبلی، کاهلی، بیعرضگی، بیسوادی، نابلدی، تمایل به آماده خوری، بیدرایتی، کوتاه بینی و بیانصافی جریان باجگیری از نیازمخاطب جریان پیدا کرده است.
این باجگیری به چه شکلی رقم میخورد؟ به این شکل که با درک نیاز مخاطب به گذران وقت در یکی از ارزانترین حوزههای تفریح و سرگرمی یعنی سینما، با محدود کردن جنس و طیف آثار سینمایی، حق انتخاب را از مخاطب میگیرند. چرا که بر این باورند که بههرحال هستند کسانی که از سر نیاز تن به تماشای هر اثری با هرکیفیتی با برچسب سینمای کمدی بدهند. این خود خود باج گیری است.
حال سوال اینجاست که چرا کمدی برای مخاطب اینقدر اهمیت دارد؟ کمدی در قامت ادبیات، نمایش، سینما و حتی زبان گفتار روزمره و محاوره، به مثابه یک نیاز روانی بشری همواره راه فراری بوده است برای پناه بردن ذهن درگیر تراژدی و بد حالی و دیکتاتوری. کمدی اصیل نمونهای از تلاش برای کنار آمدن با بار تحملناپذیر تراژدیها بوده و تا حدی هم راه گشا بوده است.
از سویی سراغ گرفتن از کمدی رفتاری از جنس محافظهکاری و پرهیز از مستقیمگویی و مواجهه بیواسطه با رنج زیستن بوده و از سوی دیگر مجالی حداقلی برای سخن گفتن و یادآوری کردن و حتی احتمالا تخلیه روانی شدن. ما مردمان ایرانزمین هم به گواه تاریخ جز استاد بزرگهای به کمدی کشیدن موقعیتهای تراژیک، قتلها، غارتها، اشغال و تهاجمها، دیکتاتوریها و حتی مصائب اجتماعی، سیاسی و تاریخی بودهایم.
مردمانی ترسیده و همزمان رنج کشیده، بعضا منفعل و محافظهکار و … پس بیدلیل نیست اگر در سینمای ایران تمایل به کمدی و یا حتی در غیاب کمدی اصیل و منسجم و چندلایه، تمایل به آثار دمدستی و آبکی طنز بیش از سایر آثار به چشم میآید و فیلمهایی در این فضا غالبا رکوردهای فروش کیشه را از آن خود میکنند. پس سراغ گرفتن از کمدی و هر آن چیزی که شبیه کمدی باشد یا تداعیکنده فضای کمیک باشد، فارغ از کیفیتش، مجالی است برای فرصت تنفس پیدا کردن و برای لحظاتی سر را از زیر آب بیرون آرودن و خفه نشدن. پر واضح است که این فرآیند کاملا ناخودآگاه و از سر بقا و متلاشی نشدن روان است.
نتیجه اینکه نیاز مخاطب به اضافه انحصار و منفعتطلبی منجر به تولید و عرضه آثار کمدی آبکی به عنوان جریان اصلی اکران در سینمای ایران شده است و مخاطب علیالحساب تا اینجا نشان داده است برای گذران وقت و تامین نیازش به سرگرمی اقتصادی روی خوش نسبی به این آثار نشان میدهد. اما نکته اینجاست که تاب و توان و حوصله مخاطب تا کجا ادامه خواهد داشت؟ آیا این خطر که سینمای ایران در حال قمار روی اعتماد معدود مخاطبان سینما پیش رو نیست؟ صبر و حوصله مخاطب آن هم در دورانی که دسترسی به آثار روز دنیا هر روز ساده و ساده تر میشود تا کجا دوام خواهد داشت؟
در دورانی که سینمای جهان به دنبال ساز و کار و ابداعاتی است تا مخاطب قید رفتن به سالن سینما و تماشای فیلم روی پرده را نزند، سینمای ایران با حذف تنوع در ژانر و داستان و شیوه روایتگری در فیلمها و اتکای صرف روی فیلمهای تداعیکننده جریان «فیلمفارسی» تا کجا و کی دوام پیدا خواهد کرد؟ پاسخ این قلم از این قرار است که فرصت زیادی باقی نیست و جریان فعلی سینمای ایران راهی جز سفر به ترکستان را ندارد و دور نیست که دیگر چیزی از سینمای ایران باقی نماند.
تنها دلیل این نابودی هم نادیده گرفتن نیاز مخاطب به عنوان اهرم اصلی حفظ اقتصاد سینما و باج گیری و راهزنی ازنیازهای اولیه مخاطب است. مخاطبی که فاصله چندانی تا رسیدن کارد به استخوانش نیست و میرود تا اصولا سینمای ایران را به کل نادیده بگیرد. و این پایانی خواهد بود بر سینمایی که بیدرایتی و ممیزی و کاهلی و منفعتطلبی ریشه آن را خشکانده نه موجودات فضایی و یوفوها و الخ.