۷ فیلم برتر مت دیمون که نباید تماشایش را از دست داد
۸ اکتبر سالگرد تولد این ستاره هالیوود است
بیاغراق یکی از محبوبترین ستارههای عصر هالیوود است. پسر خوب و کمحاشیهای که به طور مرتب با کارگردانان بزرگی مثل «استیون سودربرگ»، «ریدلی اسکات» و «پل گرین گرس» همکاری کرده و بازیهایش همیشه استاندارد بوده است.
ماجرای رسیدن او به شهرت هم عجیب است. احتمالا میدانید که او و رفیق قدیمیاش «بن افلک» با نوشتن فیلمنامه «ویل هانتینگ خوب» دنبال راهی برای ورود به حرفهایهای هالیوود بودند و سرانجام از طریق ساخته شدن همین فیلم دوستداشتنی به رویای کودکیشان رسیدند و اسکار بهترین فیلمنامه را هم گرفتند تا یکشبه ره صد ساله طی کنند.
کارنامه حرفهای مت دیمون قابل تحسین است. اکثر فیلمهایی که او بازی کرده هم نظر منتقدان را جلب کردهاند و هم در گیشه موفق بودهاند. فیلمهای او مجموعا رقمی بیش از ۳ میلیارد دلار در جهان فروش کرده تا ثابت شود که این جوان خوشرو، بازیگر محبوبی است. به مناسبت سالگرد تولد مت دیمون میخواهیم ۱۰ فیلم از بهترین فیلم های مت دیمون را به شما معرفی کنیم.
نجات سرباز رایان | ۱۹۹۸ | Saving Private Ryan
فیلمهای خوب زیادی درباره جنگ جهانی دوم ساخته شده، اما سکانس ابتدایی هیچکدام به اندازه سکانس آغازین در ساحل اوماها در این حماسه جنگی استیون اسپیلبرگ به اندازه عاطفی ویرانکننده، به لحاظ فیزیکی تکاندهنده و به لحاظ سینمایی زیبا و خیرهکننده نیست. این سکانسِ تقریبا نیمساعته یکی از دلخراشترین سکانسهای تاریخ سینماست و آن را میتوان ویترین استعدادهای فوقالعاده کارگردان مجربش دانست.
نجات سرباز رایان درباره نجات «مت دیمون» (در نقش سرباز رایان) است، اما خود او خیلی دیر وارد جریان فیلم میشود. دیمون در این فیلم نقش سربازی را بازی میکند که به دلیل کشته شدن سه برادر دیگرش در جنگ، به صورت آنی از خدمت معاف شده و حالا گروهی باید برای نجات او و بازگرداندنش به پشت جبهه عازم عملیاتی سخت شوند. عملیاتی که در آن رسیدن به سرباز رایان مقداری سخت است و متقاعد کردنش برای بازگشت به خانه بسیار سختتر!
آقای ریپلی بااستعداد | ۱۹۹۹ | The Talented Mr. Ripley
ساخته شده براساس رمانی از «پاتریشیا هایاسمیت»، آقای ریپلی بااستعداد میزبان یکی از بهترین اجراهای مت دیمون به عنوان یک بازیگر تواناست. در فیلم مرد ثروتمندی که گمان میکند ریپلی (دیمون) دوست قدیمیای پسرش است، به او ۱۰۰۰ هزار دلار پیشنهاد میدهد تا راهی ایتالیا شود و زاغ پسرش را چوب بزند. آقای ریپلی هم که اساسا پسر مرد ثروتمند را نمیشناسد با خوشحالی این پیشنهاد را میپذیرد.
از اینجای داستان به بعد شاهد معمایی بسیار جذاب درباره مردی هستیم که عشقی نافرجام را از سر گذرانده و میل دیوانهواری دارد تا تبدیل به شخص دیگری شود. فیلم یک سفرنامه الهامبخش است و آنچنان تصویر زیبا و ملموسی از ایتالیا نشان میدهد که حس میکنید کنار سواحل مدیترانه دراز کشیدهاید. نقشی که دیمون بازی کرده بسیار پیچیده است و او در طول فیلم باید احساسات متعدد و بعضا متناقضی را بروز دهد که در کمال استادی این کار را انجام داده.
مارگارت | ۲۰۱۱ | Margaret
متاسفانه «کنت لونرگان» تنها ۳ فیلم را کارگردانی کرده است که همگی درامهای فوقالعاده قدرتمندی هستند. شاهکار بزرگ او که طولانیترین فیلم اوست، «مارگارت» است که ۱۵۰ دقیقه طول میکشد. فیلم هرگز از قصهاش عقب نمیافتد و فیلمنامه بسیار هوشمندانه آن همه چیز را مانند یک ساعت مکانیکی سوئیسی دقیق به آسانی حرکت میدهد. جنس فیلم جوری است که از انگار از گذشته به امروز آمده! مانند یک کلاسیک خوشساخت با موضوعی بدون تاریخ مصرف.
فیلم درباره «لیزا» (آنا پاکوین)، دانشآموز دبیرستانی است که ناخواسته نقش کلیدی را در یک تصادف وحشتناک که منجر به مرگ یک زن توسط یک اتوبوس شده را ایفا میکند. بیشتر فیلم بر عواقب بعدی و تاثیر این تصادف بر زندگی لیزا تمرکز دارد. نقش دیمون در فیلم در نقش معلم ریاضی آنا، کوتاه اما بسیار پررنگ و اساسی است. پیداست که دیمون میدانسته همه چیز فیلم بینقص است و با بازی در نقشی هرچند کوتاه در آن برنده خواهد شد.
مارگارت فیلمی «مارگارت» فیلمی پیچیده درباره تضاد بیپایان بین ایدههای یک فرد و واقعیت سرد و خشن دنیای واقعی است و دیمون در این دنیا در نقش مردی گرم، قابل اعتماد و شریف ظاهر شده است.
اولتیماتوم بورن | ۲۰۰۷ | The Bourne Ultimatum
یکی از بهترین اکشنهای دنبالهدار تاریخ سینما، در سال ۲۰۰۷ با فیلم «اولتیماتوم بورن» در اوج به پایان رسید. داستان فیلم بلافاصله پس از وقایع فیلم قبلی (برتری بورن) رقم میخورد و «جیسون بورن» این مامور امنیتی درگیر یک ماموریت مهم و کلیدی جدید میشود.
دنیایی که پیش از این در دو فیلم اول این سهگانه ساخته شده بود، در اولتیماتوم به اوج تکامل رسیده. ضرباهنگ فیلم سریع و تدوین آن درخشان است. دیمونی که عموما او را در نقش مردهای درونگرا و حساس دیدهایم، در این سهگانه نشان میدهد که در بازی در فیلمهای اکشن چیزی از «تام کروز» یا «کیانو ریوز» کم ندارد.
ویل هانتینگ خوب | ۱۹۹۷ | Good Will Hunting
نقطه عطف زندگی مت دیمون همین فیلم است. در مقدمه هم گفتیم، او و رفیقش بن افلک فیلمنامه فیلم را نوشته بودند و دربهدر دنبال فرصتی برای ساخت آن بودند و سرانجام این فرصت در سال ۱۹۹۷ نصیبشان شد و یکی از بهترین کارگردانان آمریکا به نام «گاس ونسنت» آن را ساخت و سکوی پرتاب دو دوست جوان کرد.
دیمون تا قبل از ویل هانتینگ در پروژههای کماهمیتی به عنوان بازیگری نسبتا آیندهدار ظاهر شده بود، اما تلاش بیوقفهای کرد تا در فیلمی که خودش خشت خشت قصهاش را روی هم گذاشته بود بازی کند و بتواند در هالیوود به عنوان چهرهای جدی مطرح شود که شد. فیلم درباره ویل هانتینگ، سرایداری در دانشگاه مشهور MIT است که نبوغ عجیبی در ریاضی دارد و روزی با حل کردن مسئله لاینحلی که روی تختهسیاه یکی از کلاسهای دانشگاه جا مانده، توجه یکی از اساتید را به خودش جلب میکند.
ویل در عین حال با حملات اضطرابی شدیدی سروکله میزند و راه نجاتش از این حملات، جلسات مشاورهای است که با تراپیستش «شان» (با بازی رابین ویلیامز که منجر به اسکار شد) برگزار میکند.
رفتگان | ۲۰۰۶ | The Departed
اسکورسیزی بزرگ در اوج دوران کارش با دیکاپریو، ناگهان سراغ دیمون رفت تا در یکی از بهترین فیلمهایش از او در کنار دیکاپریو استفاده کند. در این فیلم این دو نفر گویی تمام مدت بدل و کپی یکدیگرند. دیکاپریو پلیسی است که در یک باند مافیایی نفوذ کرده و دیمون در نقش تبهکار جاهطلبی است که در اداره پلیس نقش نفوذی باند مافیایی را ایفا میکند.
فیلم سه بازیگر همنسل دارد که سهم هرکدام نقشی پیچیده و تعداد زیادی دیالوگ معرکه است که توسط «ویلیام مانهان» نویسنده فیلم نوشته شده: دیکاپریو، دیمون و مارک والبرگ.
دیمون با استادی توانسته باهوشیِ رقتانگیز و جاهطلبی شنیعِ نقش «کالین سالیوان» را ایفا کند. مردی که هیچکس او را دوست ندارد، حتی سگ همسایهاش. مردی که حتی در عشق هم نفر اول معشوقهاش نیست و او قبلا توسط «بیلی کاستیگان» تسخیر (و حتی از او باردار) شده است. سکانس پایانی فیلم حیرتانگیز است. سالیوان که عاشق ورود به دنیای سیاست بوده، عمدا خانهای گرفته که رو به یک ساختمان مربوط به کنگره باشد. دوربین فیلمبرداری در سکانس پایانی در حالی به سمت پنجره رو به کنگره میرود که یک موش (موش در دنیای مافیا نماد انسانهای جاسوس و آدمفروش است) روی لبه پنجره راه میرود.
مریخی | ۲۰۱۵ | The Martian
مت دیمون در حماسه علمی-تخیلی ریدلی اسکات فوقالعاده است. در آیندهای نه چندان دور، تیمی به رهبری فضانورد «مارک وانتی» برای ماموریتی راهی مریخ میشود، اما پس از فرود بر مریخ، به دلیل بروز یک طوفان سفینه مجبور به خروج از سیاره میشود و بقیه فضانوردان که فکر میکنند کاپیتانشان مرده، او را رها میکنند. حالا وانتی است و یک سیاره خالی و تنهایی!
او باید با دانش و تجربهاش خودش را زنده نگه دارد و تیمی از دانشمندان هم باید قبل از اینکه خیلی دیر شود، او را به زمین بازگردانند. دیمون در فیلمهای زیادی درخشیده، اما طبیعی است در فیلمی که در کره مریخ تنهاست، صحنهگردانی کند. با کاریزما و طنز جذابی که شخصیت او دارد نه تنها حوصلهمان سر نمیرود، که تا ثانیه آخر منتظر میمانیم تا فرجام این شخصیت دوستداشتنی را تماشا کنیم.