سکانس ابتدایی سریال یاغی تاثیرگذار و درگیرکننده است. از همان آغاز که جرقههای آتش و بریده شدن میلههای آهنی، تابلوی عبور ممنوع را بر زمین واژگون میکند، میتوان حدس زد که فضای سخت و پر از سیاهی فیلم، قرار است ما را به همراه کاراکترهایش از چه دالانهای نادیده و چه مرزهای ممنوعهای عبور دهد. محمد کارت و فیلمنامهنویسانش (پدرام پورامیری و حسین دوماری) برای صحنه آغازین سریالشان، طراحی هوشمندانه و موثری را انتخاب کردهاند.
نمایش جماعت فرودستی که در این آشفته بازار اقتصادی، راه و رسم عجیب را پیشه کرده و خطرات ناشی از برخورد با ماموران شهرداری را به جان میخرند، از آن دست ایدههایی است که ضمن بهروز بودن و ترسیم کنایهای اجتماعی یک ویژگی مهم شخصیت پردازانه داشته و به راحتی و در همان ابتدا، هم جایگاه اجتماعی کاراکترها را توضیح میدهد و هم روحیه درونی آنها را (که برای رسیدن به درآمد مالی از هیچ کاری از جمله خشونت، صحنهسازی و به خطر انداختن جان دیگران نیز غافل نیستند) برای تماشاگر آشکار میسازد.
برای محمد کارت، که با آثار کوتاه و بلند پیشیناش، علاقه و نگاهش به این قشر از جامعه را نشان داده بود، نمایش جوانان عمدتا بیسرپرستی که از راههای غیرقانونی و خلاف و در یک محیط خشن و به دور از عشق و عطوفت دست به امرار معاش میزنند، مهمترین و بهترین فرصتی بود که در قالب یک سریال میتوانست دست او را برای واکاوی و خلق داستانی دیگر در این زمینه باز گذارد
برای محمد کارت، که با آثار کوتاه و بلند پیشیناش، علاقه و نگاهش به این قشر از جامعه را نشان داده بود، نمایش جوانان عمدتا بیسرپرستی که از راههای غیرقانونی و خلاف و در یک محیط خشن و به دور از عشق و عطوفت دست به امرار معاش میزنند، مهمترین و بهترین فرصتی بود که در قالب یک سریال میتوانست دست او را برای واکاوی و خلق داستانی دیگر در این زمینه باز گذارد. سکانسهایی که عمدتا در تاریکی شب میگذرند و گفتوگونویسیای که مدام بر خشونت حاکم بر روابط انسانی تاکید میکند، از آن دست ویژگیهایی است که محمد کارت مهارتش در این نوع از تصویرپردازی را بارها و بارها به اثبات رسانده است.
شاید استفاده از بازیگری چون علی شادمان با آن نگاهها و حرکات اغراق شده، در قالب نقش اول یک سریال پر از حادثه و زد و خورد ریسک بالایی به نظر میرسیده که نتیجه اعتماد کارگردان و کوشش خود بازیگر را باید در قسمتهای بعدی به قضاوت بنشینیم؛ اما چیزی که در قسمت اول سریال یاغی (با مدت زمان طولانی و در حد و اندازه یک فیلم سینمایی) به چشم میآید همان سندرومی است که ظاهرا بسیاری از سریالهای این روزهای شبکه نمایش خانگی نیز به آن دچار هستند.
بسیاری از سریالهای ایرانی در این روزها، معمولا بیشتر زمان قسمت اول را به معرفی آدمها و فضایی میپردازند که قرار است موتور قصه و گرهافکنیها و کشمکش اصلی را در قسمتهای بعدی برای تماشاگر روشن کنند. گویی که قسمت ابتدایی از سریال، قرار است مقدمهای ساده برای ورود به دنیای پر از کشمکش قسمتهای بعدی باشد و درست همین نکته ظریف و اساسی است که معمولا عبارت معروف و مشهور این روزها که: «با قسمت اول نمیشه راجع به سریال نظر داد» را در میان علاقهمندان رواج داده است.
البته محمد کارت و همکاران فیلمنامهنویسش با اتکا به فصلهایی چون قمار بازی، رابطه عاشقانه و منفعت طلبی و ریاکاری حاکم بر روابط به ظاهر دوستانه، کوشیدهاند تا تماشاگر را با ریتمی تند تا به انتهای قسمت ابتدایی سریال با خود همراه سازند. حضور چهره پر از رمز و راز پارسا پیروزفر در قامت شخصیت متمولی که میتواند سرنوشت بسیاری از اهالی منطقه فرودست را دچار تحول اساسی کند و زندگی جدیدی برای آنها رقم بزند، از آن دست کاراکترهایی است که علاوه بر سویههای دراماتیک، میتواند جلوه متفاوتی از نقشآفرینیهای این بازیگر محبوب را به علاقهمندانش ارایه کند.
محمد کارت با «شنای پروانه» و فیلم کوتاه «بچهخور» نشان داده که هیچ ابایی از تصویرسازیهای غیر معمول و عبور از خطوط قرمز تثبیت شده این سالها ندارد و برای خلق یک داستان پر تنش و درگیرکننده دست به همه کاری خواهد زد. باید قسمتهای بعدی سریال یاغی را ببینیم تا عصیان شخصیت اصلی قصه را که یاد گرفته روی پای خودش بایستد و در این روزهای سخت و پر از فریب، خودش کارهای خودش را سروسامان دهد را تماشا کنیم. یادمان باشد که سینما و قصهپردازی سینمایی همواره جذابیتش را مدیون همین کاراکترهای لجباز و باهوش است که راههای متفاوتی را برای بقا انتخاب کردهاند.