گفت‌وگو با کارگردان یک فیلم خوب در فیلیمو

در جنگل پرتقال گفت‌وگو بین آدم‌ها مهم است

آرمان خوانساریان: «رئالیسم جنوب شهری یک منجلاب است»

فیلم سینمایی جنگل پرتقال به نویسندگی و کارگردانی آرمان خوانساریان و تهیه‌کنندگی رسول صدرعاملی، یک درام جاده‌ای با تم عاشقانه است که ۳ آبان‌ماه ۱۴۰۲ به نمایش عمومی درآمد. این فیلم سینمایی که در شهرهای شمالی کشور فیلمبرداری شده و در جشنواره فجر ۴۱ علاوه بر نامزدی در ۳ بخش، به عنوان فیلم محبوب منتقدان و سینماگران شناخته ‌شد؛ اولین ساخته بلند آرمان خوانساریان در مقام کارگردان است که پیش از این در حوزه ساخت فیلم ‌کوتاه فعالیت داشته است. به بهانه پخش فیلمش در فیلیمو با او گفت‌وگو کردیم که اینجا می‌خوانید.

از فیلم جنگل پرتقال چه می‌دانیم؟

  • دوست دارم با این سوال شروع کنم که در زمان اکران این فیلم، جنگل پرتقال بیشتر اثر محبوب منتقدان لقب گرفت تا مخاطبان عام سینما. این گزاره درست است؟

آرمان خوانساریان: این گزاره غلط نیست اما مساله مهم این است که جنگل پرتقال توانایی جذب مخاطب عام را نیز داشته است. این گزاره از سوی تیم تبلیغات فیلم انتخاب شد که درست هم بود چراکه در خشکسالی فیلم‌های غیرکمدی و غیررئالیسمِ اجتماعیِ افراطی این اثر می‌توانست متفاوت عمل کند و برای تماشاگران سینما جالب باشد. من از روز اول که ایده ساخت جنگل پرتقال به ذهنم رسید تا روزی که آن را ساختم، این را می‌دانستم این اثر، فیلمی نیست که تمام مردم آن را ببینند. از سوی دیگر نمی‌خواستم فیلمی بسازم که تنها برای بخش الیت جامعه باشد و یا اثری خلق کنم که با رعایت تمام مولفه‌های ابتذال (واقعیتی که نمی‌توان آن را نادیده گرفت چراکه با نگاهی به فیلم‌های پُرفروش، می‌توان دریافت که باید از تعمق جلوگیری کنیم و فکر مخاطب را مشغول نکنیم) مردم آن را ببینند. من به این فکر می‌کردم که اثری خلق کنم که علاوه بر جذب قشر الیت، مولفه‌هایی را در آن بگنجانم که آدم‌های خارج از این حرفه هم متوجه آن بشوند که فکر می‌کنم این اتفاق افتاد. ما به دنبال این بود تا مخاطب خود را به سینما بکشانیم و کسی اشتباهی وارد سالن سینما نشود.

  • آیا مخاطبان برای تماشای یک اثر به خواندن نظرات اهالی سینما بیشتر توجه می‌کنند یا قصه و حال و هوای فیلم؟

معتقدم نظر منتقدان سینما به اندازه آن زمان که من کوچک بودم شاید آن قدر تاثیرگذار نیست. البته باید منظورمان از اهالی سینما را مشخص کنیم چراکه فیلمساز مشهور سینما با منتقد فرق می‌کند. اگرچه متاسفانه تعریف منتقد نیز تفاوت پیدا کرده است؛ گویی هر کس در صفحه شخصی خود در فضای مجازی درباره فیلمی بنویسد و یا مدام تعریف و تمجید کند، منتقد محسوب می‌شود. در حالی که منتقد کسی است که تحلیل‌ها و نگاه سینمایی‌اش روی جریان‌های سینمایی اثرگذار است. پس تعریفی که به عنوان نظر منتقد می‌توان در جامعه داشت، کار نمی‌کند چراکه چهره نقد در تلویزیون و برنامه‌هایش خراب شد. زمانه عوض شده است و امروز نمی‌توان گفت مردم به نظر اهالی سینما توجه ویژه‌ای دارند و همان حال و هوای فیلم مهمترین نکته آن برای جذب مخاطب است اما شاید مخاطب جدی سینما همچنان دنبال نظر منتقدان یا سینماگرانی باشد که آن‌ها را قبول و صفحاتشان را دنبال می‌کند. فیلم من این شانس را داشت که منتقدان و سینماگران درباره آن گفتند و نوشتند.

سارا بهرامی و میرسعید مولویان در فیلم جنگل پرتقال

  • شما از سینمای کوتاه وارد فضای داستانی بلند شدید. اساسا چه قدر با این گزاره که سینمای کوتاه سکوی پرتاب فیلمسازان و ورود به سینمای بلند است، موافقید؟

سینمای کوتاه سکوی پرتاب سینماگران برای ورود به سینمای بلند نیست؛ شاید جمله ناراحت کننده‌ای باشد اما اگر بخواهیم درباره سکوی پرتاب صحبت کنیم یعنی ولع داریم زودتر فیلم سینمایی بسازیم پس شاید دستیار کارگردانی، کار بهتر و مفیدتری باشد. من درباره ارزش مشاغل صحبت نمی‌کنم چراکه هرکدام در جای خود محترم هستند بلکه می‌گویم اگر کسی دوست دارد یک فیلم بلند بسازد و می‌خواهد هرچه زودتر وارد این بازار شود شاید دستیاری کردن و در مناسبات سینمایی قرار گرفتن کار بهتری باشد. نسل ما که در نیمه دهه ۹۰ وارد این فضا شدیم، اثری خلق می‌کردیم که خود هویت داشت یعنی عجله‌ای برای ورود به سینمای کوتاه نداشتیم و به فیلم کوتاه به مثابه یک فیلم نگاه می‌کردیم. من سال ۹۵ که جایزه خانه سینما را به واسطه فیلم کوتاه «سبز کله غازی» گرفتم، موقعیت این را داشتم که وارد سینمای بلند شوم اما عجله نکردم و ایده‌هایم را برای ساخت فیلم کوتاه پیاده کردم.

  • در صورت وجود ایده ناب و بکر، آیا پس از جنگل پرتقال باز هم به سراغ ساخت فیلم کوتاه می‌روید؟

ایده ناب و بکر برای ساخت فیلم کوتاه از نظر من کافی نیست. زمانی که سینما به عنوان یک شغل برای کسی محسوب می‌شود، باید پیشنهاد و دستمزد مشخص برای آن مطرح شود تا بتوان گذران زندگی کرد. ما سال‌ها پیش فیلم کوتاه را با هزار سختی و به اصطلاح پول توجیبی می‌ساختیم اما اکنون در شرایطی نیستیم که پول جمع کنیم و بسازیم و بازدهی مالی هم نداشته باشد. من در مقابل تمام مدیوم‌های فیلم، به این فکر نمی‌کنم که اندازه و زمانش چه قدر است بلکه به این فکر می‌کنم که کار درگیرم کند، پس می‌تواند پروژه بعدیم سریال، فیلم کوتاه یا فیلم بلند باشد اگر شرایط ساخت حرفه ای هرکدام مساعد باشد. اما باید بگویم که من پس از جنگل پرتقال یک فیلمنامه کوتاه نوشتم برای فرد دیگری که آن را بسازد و همچنان عاشقانه فیلم کوتاه را دوست دارم و آن را دنبال می‌کنم.

آرمان خوانساریان: پیشنهاد من در جنگل پرتقال شکل‌گیری گفت‌گوی بین آدم‌هاست. ما بزرگترین تاوان‌هایمان را به دلیل گفت‌گو نکردن از دست دادیم و چه زمان‌هایی که با شنیدن یک عذرخواهی می‌توانستیم از موقعیت‌های تلخ خارج شویم و یا تسکین پیدا کنیم. ما متاسفانه درگیر غروری هستیم که عذرخواهی را نشانه ضعف می‌دانیم و متاسفانه در فرهنگمان چنین چیزی وجود دارد

  • با وجود آنکه جنگل پرتقال اولین فیلم بلند سینمایی‌تان است اما گروهی از بازیگران صاحب‌نام و مطرح از جمله سارا بهرامی و رضا بهبودی در آن بازی کرده‌اند. میرسعید مولویان هم که نقش اصلی را ایفا کرده که با فیلم «تومان» مرتضی فرشباف برای خیلی‌ها به چهره‌ای آشنا بدل شد. درباره انتخاب بازیگران این پروژه برایمان بگویید. آیا همه آن‌ها جزو انتخاب‌های اولتان بودند؟

سارا بهرامی اولین انتخاب من بود چراکه ایشان همچون من که در دانشگاه تنکابن یک ترم درس خوانده بودم و همه قصه‌های فیلم از آنجا می‌آید، جزو فارغ‌التحصیلان در رشته بازیگری بود. اولین گزینه‌ام این بود تا از بازیگری دعوت به همکاری کنم که روح شهسوار را درک کرده و فهمیده باشد و بخشی از خاطرات خود را بازنمایی کند تا به جنگل پرتقال چیزی اضافه شود.

درباره بازیگر نقش «سهراب» هم برایم مهم بود که هرکس می‌خواهد این نقش را ایفا کند، حتما تئاتر خوانده باشد و فضای هنر خواندن را بداند که چیست. از سوی دیگر از رضا بهبودی دعوت به همکاری کردم. زمانی که دانشجو بودم، در ورکشاپی که ایشان برگزار کردند، شرکت کردم و آن زمان به ما گفتند که اصالتا اهل رودسر هستند. پس ایشان را قبلا می‌شناختم و جزو طرفدارانشان بودم و برای مهم بود در جنگل پرتقال حضور داشته باشند.

  • یک تهیه‌کننده و فیلمساز صاحب نام یعنی رسول صدرعاملی پای پروژه شما ایستاد و حمایتتان کرد. فضای حمایت از فیلمسازان فیلم اولی در سینمای ایران از سوی تهیه کنندگان چگونه است؟

شرایط به شکل کلی، بحرانی، وحشتناک و اسفناک است؛ این حرف را شخصی مثل من می‌گوید که ۲ سال با فیلمنامه‌ام این طرف و آن طرف رفتم. سیستمی که سینمای ایران متاسفانه درگیر آن است، بدین شکل است که بسیاری از تهیه‌کنندگان ما دغدغه سینما ندارند و اساسا مساله‌شان سینما نیست. حتی با دانشی هم که ندارند، درباره همه اظهارنظر و فیلمنامه‌ها را تحلیل می‌کنند. و یا گوششان به دهان دوستانشان است. خوش شانسی من این بود که بعد از مدت‌ها رسول صدرعاملی پشت فیلمم ایستاد؛ کسی که بیشتر از کار تهیه‌کنندگی تجربه‌های موفق فیلمسازی را پشت سر گذاشته است.

  • از همکاری خود با رسول صدرعاملی برایمان بگویید. چه قدر فکر و ایده هایتان بهم نزدیک بود و از نظرات ایشان بهره بردید؟ آیا دست شما را در همه موارد پروژه از بازیگران و عوامل تا… باز گذاشته بود؟

من و آقای صدرعاملی به لطف فیلم کوتاه در سال ۹۶ و در جشنواره حسنات اصفهان باهم آشنا شدیم که من آنجا جایزه فیلمنامه را گرفتم. اینکه فکر و ایده تهیه‌کننده و کارگردان نزدیک هم باشد، در مقابل اینکه هرکدام در موقعیت حرفه‌ای خود قرار بگیرند، آن قدر مهم نیست. مهمترین اتفاق این است که هرکس در جای درست و حرفه‌ای خود قرار بگیرد. رسول صدرعاملی بسیار به من لطف داشت و اعتماد کرد حتی به یاد دارم زمانی که به خودم شک کردم ایشان به من می‌گفت: «تو توانستی در فیلم کوتاه حس را دربیاوری پس نگران چه هستی؟ مطمئن باش اتفاقات بهتری در انتظارت است.» درباره بازیگران باهم مشورت می‌کردیم و هرگز اینگونه نبود که ایشان دست و بال مرا ببندند. در دفتر ایشان عکسی از ترانه علیدوستی در پشت صحنه «من ترانه پانزده سال دارم» وجود دارد و این خیال فیلمساز را راحت می‌کند از این بابت که می‌تواند سراغ ستاره‌ها نرود بلکه از بازیگران توانمند بهره ببرد. بدین ترتیب اکثر بازیگران جنگل پرتقال هنرمندانی مستعدند که سلبریتی نیستند.

  • جنگل پرتقال اثری است که به روابط انسانی می‌پردازد و این که ما چقدر نسبت به اعمال و اشتباهمان در گذشته مسئولیم. درباره محتوای قصه و اهمیت پرداختن به آن برایمان بگویید.

پیشنهاد من در جنگل پرتقال شکل‌گیری گفت‌گوی بین آدم‌هاست. ما بزرگترین تاوان‌هایمان را به دلیل گفت‌گو نکردن از دست دادیم و چه زمان‌هایی که با شنیدن یک عذرخواهی می‌توانستیم از موقعیت‌های تلخ خارج شویم و یا تسکین پیدا کنیم. ما متاسفانه درگیر غروری هستیم که عذرخواهی را نشانه ضعف می‌دانیم و متاسفانه در فرهنگمان چنین چیزی وجود دارد. تا زمانی که شهامت عذرخواهی نداشته باشیم و کسی به فرد مقابل خود نگوید که اشتباهش را فهمیده است، ما در دریایی از سوتفاهم‌ها زندگی می‌کنیم. من این پیشنهاد را در اولین فیلم خود مطرح کردم که اگر می‌فهمیم خطایی مرتکب شدیم باید در راستای آن گام برداریم و هزینه بدهیم تا لحظه‌ای که فرد مورد آزار واقع شده ما را ببخشد و یا دردش تسکین شود.

  • شما برخلاف دیگر فیلمسازان جوان یک اثر شاعرانه تولید کردید، در حالی که این روزها بیشتر اقبال به سمت سینمای اجتماعی با سوژه‌های ملتهب و بعضا سیاه و همچنین فیلم‌های کمدی است. ساخت این فیلم به نوعی ریسک بود. درباره این مساله برایمان بگویید.

یک فیلمساز، جامعه‌شناس، روانشناس و تاریخدان نیست اما در عین حال همه اینها هست. منظورم این است که با دغدغه‌های عاطفی و فکری خود نقبی  به همه این علوم می‌زند. مشخصا برای ساخت جنگل پرتقال من تاوان دادم، پایش ایستادم و خیلی خون دل خوردم تا توانستم آن را بسازم در صورتی که به سادگی می‌توانستم سراغ فیلمنامه دیگری بروم و دو سال زودتر مسیر هنری‌ام را به جریان بیندازم و خیلی اتفاقات دیگر برایم رخ بدهد. من پای این موارد در فیلم خود ایستادم؛ گفت‌وگو، آرامش و دعوت به صلح.

متاسفانه در جامعه امروز که فیلم رئالیسم اجتماعی که آدم‌ها با قمه به جان هم می‌افتند، سرِ مسایلِ ناموسی آدم می‌کشند، ترویج مالکیت‌گرایی می‌کنند و با صدای بلند حرف می‌زنند تا تماشاگر جذب شود و تکان نخورد، جنگل پرتقال جوابیه و پیشنهادی است به این سال‌های سینمای ایران و فکر کردم باید پیشنهاد گفت‌وگو داشته باشم که فرم مشخص خود را دارد. بدین صورت که آدم‌ها از حدی بالاتر باهم صحبت نکنند و فیلم سراسر آرامش، تامل و فکر و گوش کردن باشد. حتی در تک سکانس دعوای دو شخصیت اصلی فیلم هم آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند و غم‌ها و خشم با صدای آهسته بیان می‌شود.

فکر کردم در این پیشنهاد باید شکلی از گفت‌وگو را ارایه دهیم که برای مخاطب دلچسب باشد. منِ کارگردان چیزی نیستم جز فیلم‌هایی که در سن نوجوانی دیدم و مسیر فیلم‌بینی من را عوض کرد؛ مانند «کاغذ بی خط» و «سگ کشی» که پُر از پیشنهاد تعمق و تفکر بودند. همچنین «مهمان مامان» مرا به جهان‌بینی سینمایی رسانده بود اینکه چگونه می‌توانیم در سینما تراپی کنیم و با ساخت داستان‌های خیالی جهان قشنگ‌تری بسازیم. من مدیون نسلی هستم که با تلاش و ممارست به جای فرار از ایران ایستاد و با کار فراوان نسل‌های طلایی را تربیت کرد. ما با ساخت جنگل پرتقال می‌خواستیم مخاطب را با تجربه‌ای مواجه کنیم که پیش از این تجربه نکرده و شبیه آن را ندیده بود؛ اینکه در مقابل کوچکترین رفتار مسئول است. از سوی دیگر به دنبال این بودیم که آدم‌ها را به فکر واداریم نه اینکه چیزی به آن‌ها یاد بدهیم. ذکر این نکته خالی از لطف نیست داستان‌ها و قصه‌ها زمانی که خوب تعریف شوند، ما را نجات می‌دهند.

جنگل پرتقال

ناگفته نماند رئالیسم این نیست که سینمای ما را برداشته است یعنی داد زدن، رگ گردن پاره کردن و بازی‌های بیرون زده از فیلم که هیچ پیشنهادی ندارند. فیلم اجتماعی وقتی مساله را مطرح می‌کند باید راه حل برای آن داشته باشد. متاسفانه به دلیل آنکه سینمای ما سینمایی است که نمی‌توان در آن آزاد حرف زد و هرکس که پیشنهادی برای بهبود اجتماع داشته یا فیلمش توقیف شده و یا اتفاقات دیگری برایش رخ داده است، هیاهو برای هیچ و تعمق جایی ندارد. من فکر می‌کنم که نسل ما اگر وارد سینما می‌شود، باید پیشنهادهای خودمان را به زبان خودمان بگویید و تنها حرف نزنیم بلکه فیلم بسازیم. به عنوان مثال در دهه ۶۰ دهه رنگارنگی برای سینمای ایران به لحاظ مدل فیلمسازی بود  و از بهرام بیضایی گرفته تا عباس کیارستمی، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، علی حاتمی و… هرکدام یک شکل متفاوت نگاه می‌کردند و با آثاری که می‌ساختند، پیشنهادات متفاوتی را ارایه می‌دادند. متاسفانه امروز بیشتر بچه‌های نسل ما پیشنهاد ویژه‌ای ندارند و کسانی که از روی دست سعید روستایی فیلم می‌سازند، حرف جدیدی نمی‌زنند و بهتر است بگوییم که تقلید می‌کنند. از نظر من رئالیسم جنوب شهری، منجلاب است و به جایی نخواهد رسید تا وقتی از در دوستی وارد نشویم، با صدای خودمان حرف نزنیم و با لحن خودمان پیشنهاد ندهیم، پیشنهادی نمی‌ماند.

  • یکی از منتقدان در نقد جنگل پرتقال نوشته بود؛ کلاس درسی است از آموزه‌های اخلاقی برای عبرت‌ و پندگیری. این مفاهیم آنچنان گل درشت در فیلم مطرح نبود و باعث پس زدگی مخاطب نشد. برای نمایش آن چه تمهیداتی اندیشیدید؟

من نمی‌خواستم در جنگل پرتقال درس و یا پندواندرز بدهم چراکه اینگونه انسانی نیستم. من فردی پُر از شک هستم که آن‌ها را برای مخاطب بیان و به اصطلاح دردودل کردم. ما معمولا با یک قهرمان همه چیز تمام پیش می‌رویم، فیلم این حس را به ما منتقل می‌کند که کارگردان ما را نصیحت می‌کند اما وقتی قهرمان اصلی ما در جنگل پرتقال پُر از ایراد و حرفه است، باعث می‌شود کمتر حس کنیم که با کلاس درس مواجه هستیم. در پایان فیلم هم باز شخصیت متحول نمی‌شود و همچنان در حال تحقیر «مریم» است.

آرمان خوانساریان: من مدیون نسلی هستم که با تلاش و ممارست به جای فرار از ایران ایستاد و با کار فراوان نسل‌های طلایی را تربیت کرد. ما با ساخت جنگل پرتقال می‌خواستیم مخاطب را با تجربه‌ای مواجه کنیم که پیش از این تجربه نکرده و شبیه آن را ندیده بود؛ اینکه در مقابل کوچکترین رفتار مسئول است. از سوی دیگر به دنبال این بودیم که آدم‌ها را به فکر واداریم نه اینکه چیزی به آن‌ها یاد بدهیم

  • شما در اولین اثر سینمایی تان با تمرکززدایی از پایتخت و بهره گیری از طبیعت تنکابن در انتخاب لوکیشن و قاب های تصویری، جذابیت بصری لازم برای پرده سینما را ایجاد کردید. چیزی که در سینمای ایران کم میبینیم. چه قدر امکانات در تنکابن برای ساخت فیلم وجود دارد و شما در این مسیر با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم کردید؟

هیچ امکاناتی در شهرستان‌ها وجود ندارد به جز شهر تهران که پایتخت است. هر فیلمی باید یک پیشنهاد برای ریتم تولیدی سینما داشته باشد. یکی از بزرگترین ایرادات سینمای ایران تمرکز روی تهران و پایتخت است و این فقط شامل تولید نمی‌شود. وقتی فقط در تهران فیلم ساخته می‌شود، به همان میزان سینما محصولی برای تهران می‌شود و شهرستان‌های مهم مانند بوشهر سینما ندارند؛ شهری که صادق چوبک از آن آمده است. بخشی از این اتفاق از نظر من بدین دلیل است که فیلم‌های ما تهران‌نگار هستند در صورتی که باید با فیلم‌هایمان از پایتخت خارج شویم و تصویرگر نقاط دیگری از ایران باشیم تا خود تصاویر برای اهالی آن منطقه تولید عشق کند. به عنوان مثال تنکابن سینما ندارد اما ما «جنگل پرتقال» را در رامسر با اهالی شریف و عزیز تنکابن اکران کردیم و بعد از آن یکی از بچه‌های هنرستان فیلم کوتاه ساخت و برایم فرستاد. این تاثیر سینما در شهرستان است. من تصمیم گرفتم از پایتخت جدا شود و در سه فیلم قبلی‌ام این اتفاق افتاد؛ «موناکو»، «ابر بارانش گرفته» و «جنگل پرتقال».

ناگفته نماند که شهرداری‌ها باید انقدر امکانات فراهم و از پروژه‌ها دعوت کنند برای شهرشان، نه اینکه ما سختی و مرارت بکشیم. بسیاری از شهرهای مهم دنیا به سازندگان فیلم پول می‌دهند تا افراد در آنجا فیلم بسازند و شهرشان تبلیغ شود. کاری که فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» با رشت و یا کاری که فیلم «رضا» احمدرضا معتمدی با اصفهان کرد که آدم هوس می‌کند پس از دیدن فیلم وارد شهر شود. ولی اصلی‌ترین دلیل من برای انتخاب تنکابن، سوژه بکری بود و خاطرات زیادی با آن شهر داشتم. بخش زیادی از قصه فیلم از خاطرات من و اطرافیانم می‌آید.

  • پایان فیلم می‌توانست خیلی بهتر از این باشد. صحنه پایانی خوب است، اما یک پایان باشکوه و کافی برای فیلم نیست. از ابتدا پایان بندی فیلم همین بود یا تغییر کرد؟ چرا این پایان را برگزیدید؟

با هر سلیقه و نگاه متفاوتی آغاز و پایان فیلم می‌توانست بهتر باشد. این مشخصا سلیقه من بوده است و من پایان‌بندی آن را بسیار دوست دارم. از آنجا که جنگل پرتقال اثری درباره گفتگوست و در ۵ دقیقه پایانی فیلم هیچ کلامی در آن نیست و فقط با طبیعت و باد مواجه هستیم، تصور می‌کنم بهترین حالت این قصه‌ها این است که دیالوگی نشنویم و تمام چیزهایی که دیده بودیم، ته‌نشین شود. در نسخه دیگر مدرک را باد می‌برد که فکر کردم گل درشت و بد است. در نسخه دیگری بازیگر نقش «سهراب» به جای انتخاب مسیر خاکی از مسیر اصلی می‌رفت که فکر کردم پایان‌بندی جالبی برای کسی که همه رویاهایش کشته شده، نیست. رخشان بنی اعتماد این پیشنهاد را به هم داد که مدرک را تا جایی باد ببرد، ابتدا یک ذره بی‌تفاوت باشد و سپس آن را بردارد.

  • نمایش عمومی جنگل پرتقال در سینما را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا به آن چیزی که در ذهن داشتید، رسیدید؟ اگر بخواهید از مخاطب دعوت کنید این اثر را در اکران آنلاین ببیند، می‌گویید به چه دلیل؟

نمایش عمومی جنگل پرتقال بسیار بالاتر و جدی‌تر از چیزی بود که من در ذهن داشتم. حقیقتا به این فکر می‌کردم که اولین اثر بلند سینمایی‌ام طرفدار خود را در هنروتجربه پیدا می‌کند و تصورم این بود که در هنروتجربه اکران می‌شود. برای همین تصور نمی‌کردم در اکران عمومی انقدر موفق باشد و بفروشد. در مهمترین مجلات سینمایی و رسانه‌های رسمی درباره فیلم حرف زده شد که جزو رویاهای من بود. تاکید می‌کنم که ما یک بیلبورد، تبلیغ تلویزیونی و ماهواره‌ای نداشتیم و حتی سانس‌های خوب نیز در اختیارمان قرار نگرفت.  همچنین باید بگویم درسی که گرفتم این بود که نمی‌توانیم بگوییم مردم ما با اینگونه فیلم‌ها ارتباط نمی‌گیرند بلکه ما باید سعی کنیم سلیقه مردم را ارتقا دهیم. اگر بخواهم از مخاطب دعوت کنم که این اثر را تماشا کند، می‌گویم که با تماشای این اثر می‌توانید به تنکابن سفر کنید و از زیبایی‌های آن لذت ببرید.

  • جنگل پرتقال چه تجربه ای را برای شما رقم زد؟ این روزها مشغول چه کاری هستید؟

این اثر برای برای من دریایی از تجربه بود و بخش زیادی از تجربه‌ای که کسب کردم این بود که چگونه در یک گروه شلوغ کار و افراد را مدیریت و همچنین مسئولیت‌ها را واگذار کنم. همچنین اعتماد به نفسی به من داد از این بابت که می‌شود تعداد زیادی از مخاطبان حرف تو را بفهمند هرچند تصور کنند در گوشه‌ای و چیزی حرف تو را نمی‌فهمند. می‌شنیدم که می‌گویند یک فیلمساز یکبار فقط فیلم می‌سازد و سپس آن را تکه تکه می‌کند و به شکل‌های دیگری می‌سازد. من توانستم فیلم اولم را بسازد و تمام عمرم بدان افتخار می‌کنم. «جنگل پرتقال» نزدیکترین فیلم به من در ۳۰ سالگی‌ام است.

من خیلی پیشنهاد سریال داشتم بعد از جنگل پرتقال و تصورم این بود بیشتر پیشنهاد ساخت فیلم داشته باشم. مشغول فکر و کار کردن روی طرح مینی سریال و قصه‌ای هستم که تفاوتش با بقیه سریال‌ها همان تفاوتی است که جنگل پرتقال با بقیه فیلم‌های سینمای ایران دارد. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که تنوع لحنی یعنی لحن داستان گویی در سریال سازی بیشتر از فیلم سینمایی و این بسیار مهم است.

دانلود و تماشای آنلاین فیلم جنگل پرتقال

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

filimo the north pole