در یک دهه اخیر ساخت فیلمهای چهرهنگارانه یا سینمای پرتره افزایش یافته است که سوژه خود را از میان قهرمانهای واقعی انتخاب میکند نه قهرمانهای دراماتیک و سینمایی. چه قهرمان میدان جنگ باشد چه قهرمان عرصه ورزش. فیلم «بیرو» هم مصداق همین آثار است که البته در زمانی ساخته شد که علیرضا بیرانوند در اوج محبوبیت بود و به همین دلیل خوانش اثر مشمول گذر زمان و تاثیرگذاری تاریخی به مثاابه عامل فرامتنی هم میشود. گرچه ژانر ورزشی از ظرفیت دراماتیک خوبی برخوردار است و التهاب و هیجان و تعلیق ذاتی نهفته در آن به ویژه در قصه اسطورههای ورزشی میتواند مخاطب را با خود همراه کند اما «بیرو» به کارگردانی مرتضیعلی عباسمیرزایی در حد یک فیلم تلویزیونی باقی میماند.
فهرست هیجانانگیز بهترین فیلم های ورزشی
بدتر از آن حتی به شمایلی کاریکاتوری از رئالیستی کردن کارتون معروف «فوتبالیستها» بدل میشود. وصل پینه کردن چند داستانک و خرده روایت کم جان به هم برای صورتبندی زندگی علیرضا بیرانوند در دوره نوجوانی در نهایت به شکل گیری درامی جذاب و پرکشش که لازمه یک فیلم ورزشی آن هم قصهای فوتبالی و پرتره که درباره یکی از بازیکنان محبوب معاصر است کمکی نمیکند و شاید به همین دلیل است که تاثیرگذارترین بخش فیلم خارج از کادر رخ میدهد.
در تیتراژ پایانی که شاهد نمایش صحنه مهار پنالتی رونالدو از سوی بیرانوند هستیم. شخصیتپردازیها در فیلم به شدت کاریکاتور گونه است و نمیتواند در حسی باورپذیر، مخاطب را با خود درگیر کند. نقطه کانونی فیلم از حیث رویکرد انتقادی و آسیبشناسی به موانع و چالشهای بازدارندهای که در ساختار مافیایی فوتبال برای رشد استعدادها دارد متمرکز شده و بیش از هر چیز میخواهد تلاش بیرانوند برای غلبه بر این موانع تا رسیدن به قله پیروزی را نشان دهد اما آنقدر همه عناصر فیلم سست و کممایه است که به جای اسطورهپردازی به اسطورهزدایی از سوژه منجر میشود. فیلم را میتوان ژانر ورزشی در سینمای نوجوان دانست که شاید برای آنها جذاب باشد. حتی میتوان آن را شبیه به فیلمهای انگیزشی هم دانست که درباره اراده و پشتکار و موفقیت ساخته میشود.
این البته به معنای بیاعتباری موضوع فیلم نیست اما موضوع به فیلم اعتبار نمیبخشد تا زمانی که فرم و ساختار روایی آن به خوبی پردازش نشده و در خدمت بازنمایی محتوا قرار نمیگیرد. با این حال تماشای فیلم برای سرگرمی یا دست کم پاسخ به حس کنجکاوی مخاطب درباره زندگی شخصی و ورزشی یک دروازبان معروف ایرانی مناسب است و دست کم شاید بتواند مخاطب نوجوان را تا حدودی راضی کند. کارگردان مصالح اولیه فیلم را به خوبی فراهم میکند اما نمیتواند آنها را در یک پردازش دقیق و دراماتیک به هم چفت و بست کرده و به فرم و روایتی مناسب برسد.
این را هم البته باید پذیرفت که ساخت درام ورزشی و یک فیلم بیوگرافی کار چندان سادهای نیست و تصویر ذهنی مخاطب از شخصیت اصلی گاهی با تصویر سینمایی از او دچار تضاد و تناقض شده و به جای آشنایی عمیقتر، آشناییزدایی ناخواسته رخ میدهد که ممکن است مخاطب را پس بزند. فیلمساز خواسته تمام آنچه از بیراوند میداند را در فیلمش تزریق کند اما در نهایت نمیتواند میان این دادهها، انسجام دراماتیک برقرار کند. ضمن اینکه فیلم فضاسازی مناسبی با توجه به حال و هوای ورزشی و قهرمان محورانه آن نیست. حتی میتوان گفت فیلم به خاطر تاکید بیش از حد بر شخصیت اصلی خود ضربه میخورد و قهرمان قصه مدام در کانون مرکزی تصویر قرار گرفته و در کلوزآپهای مختلف محاصره میشود به طوری که لانگ شاتها و مدیوم شاتهایی که فضای عمومی و در واقع محیط بیرونی زندگی بیراوند را حذف یا کوچک میکند.
در نهایت ضعف این عوامل و عناصر روایی و بیانگرانه در بازنمایی چهره و زندگی علیرضا بیرانوند انتظاری که مخاطب در ذهن دارد را براورده نمیکند و نمیتواند شمایل قهرمانانه و اسطوره ورزشی بودن او را دراماتیزه کند. ضمن اینکه خصلتهای قهرمانی او چنانکه باید پردازش نشده و بیشتر بر پشتکار او در رسیدن به هدف خلاصه میشود. همه این عوامل دست به دست هم میدهد تا باورپذیری قهرمان قصه از قوام و دوام لازم برخوردار نشود. از این حیث میتوان گفت تصویر علیرضا بیرانوند در فیلمف عقبتر از تصویر واقعی است و شاید به همین دلیل است که صحنههای پایانی فیلم جذابترین و تاثیرگذارترین صحنه فیلم میشود جایی که مخاطب بیرانوند واقعی را میبیند که چه با شکوه و غرور پنالتی رونالدو را مهار میکند.
شما هر موقع یاد گرفتی برای چشم مخاطب ارزش قائل شی و اثر خوب بسازی حق داری بقیه رو نقد کنی.