استیون سودربرگ فقط یکی از ماهرترین کارگردانان جهان نیست، او یکی از ژانردوستترینها هم هست – با توجه ویژهای به قالبها و تکنیکهای سینمایی – و در این راه، جسارت و نوآوری را هم چاشنی فیلمهایش میکند. او که سال گذشته با یک درام جنایی پرستاره از دهه ۱۹۵۰ با عنوان «حرکت ناگهانی ممنوع» No Sudden Move عموم تماشاگران و منتقدان را به تحسین واداشت، امسال با یک تریلر هیچکاکی درباره زنی تنها به نام آنجلا (زویی کراویتس) برگشته است که در جریان تحلیل دادههای یک فناوری جدید با نام کیمی (یک فناوری به سبک الکسا) با صداهای ضبطشدهای برخورد میکند که راز یک جنایت را فاش میکنند. حالا وقت خوبی است که گفتوگو با سودربرگ را بخوانید.
- داستان فیلم کیمی پیرامون یک دستیار شخصی و خانگی مثل الکسا جریان دارد. خودتان یکی از این ابزارها را در خانه دارید؟
استیون سودربرگ: نه، من نمیتوانم از پس این جور چیزها برآیم. البته میدانم که گوشی تلفن همراه من، در حال گوش کردن به من است. گوشی شما هم حرفهایتان را میشنود. برای همین هم هست که با توجه به حرفهای شما برایتان تبلیغات پخش میکند. پس مضحک است که بگویم من هرگز در خانهام یک الکسا ندارم؛ چون همین جا یک گوشی هوشمند به همراه دارم. فقط زمانی که میخواهم بخوابم آن را طبقه بالا نمیبرم چون نمیخواهم جایی نزدیک من باشد.
- یکی از ایدههای ضمنی «کیمی» همین است که ما خواسته (و نخواسته) خلوتمان را به فناوریهای مراقبتی بیوقفه واگذار کردهایم. آیا راهی برای بازپسگیری خلوتمان وجود دارد؟ و اصلاً آدمها چنین چیزی را میخواهند؟
نمیدانم. واقعاً سؤال جالبی است که آیا نسلی بخواهد این مفهوم را رد کند یا نه، و لزومش را درک کند. اصلاً عجیب است که ما در این باره صحبت کنیم که اگر جامعهای سیری یا الکسا نداشته باشد ممکن است از هم فروبپاشد. ما به اینها نیازی نداریم. به نظرم این فناوریها یک مرکز لذت را در ذهن ما فعال میکنند که در طول زمان، واقعاً به نفع ما عمل نمیکنند. شاید درباره آزمون مارشمِلو و بچههای چهارساله شنیده باشید. آنها دو مارشملو جلوی بچهها میگذارند و میگویند اگر هیچ کدام را نخورید پس از پنج دقیقه مارشملوی دیگری میگیرید. سپس میبینند که چطور بیشتر بچهها نمیتوانند مقاومت کنند و یکی از آنها را میخورند. این آزمون نشان میدهد که حتی در چنین سنی هم مغز ما در خصوص کنترل انگیزه میتواند با مشکل روبهرو شود. شاید همین رضایت آنی است که دوپامینی را آزاد میکند که ما را بهنوعی وابسته میکند. به هر حال، جواب روشنی در کار نیست و میشود حسابی روی این موضوع تحقیق کرد. به نظرم این امکان وجود دارد که شما به لذت فوری این جور چیزها معتاد میشوید و فکر میکنید نمیتوانید با فقدانشان ادامه دهید یا هر چیزی.
- فیلم تا حدودی یک تصویر ناخوشایند را از این دست فناوریها ارائه میدهد. «کیمی» برای شما یک داستان هشداردهنده است درباره نیاز به خاموش کردن همه ابزارهای الکترونیک؟ چون آنها بیش از اینکه رهاییبخش باشند ما را زندانی میکنند؟ یا میخواهید رویکرد بیطرفانهای داشته باشید؟
گرایش من به فناوری صفرویکی نیست… این که ما آن را چهطور به کار میگیریم و چه نقشی به آن میدهیم، مهم است. متأسفانه ما گونهای هستیم که از لحظه پیدایش زبان – و داستانهایی که از فرد یا گروهی به دیگری منتقل شدند – ما را مجاب کردهاند که هر مشکلی که تجربه میکنیم با فناوری جدیدی برطرف خواهد شد. ما را دائم با چنین استدلالی قانع کردهاند که واقعاً حقیقت ندارد. در واقع از درک این موضوع ناتوان هستیم که فناوری قرار نیست مشکلاتی را برطرف کند که واقعاً باید همین حالا حل شوند و ما باید در این باره کاری بکنیم؛ هرچه این امر بیشتر به تأخیر بیفتد، من بیشتر نگران میشوم. البته من هم مثل همه به این دام افتادهام. اگر در چند سال اخیر، یک گوشی همراه جدید گرفته باشید، بخشی از شما احساس کرده است که زندگیاش با خرید این گوشی جدید بهتر خواهد شد. برای همین دربارهاش هیجانزدهاید. من هم این طوری شدهام.
- وقتی ژانر چهار فیلم قبلی شما را مرور میکنیم، هر کدام به یک ژانر متفاوت تعلق دارند. آیا این تغییرها تلاشی آگاهانه است و برای شما حیاتی است تا از نظر هنری پرانرژی باقی بمانید؟
این طور میگویم که کمی محاسبه در فقدان محاسبه پشت انتخابها وجود دارد. من معمولاً چند پروژه را در مراحل مختلف تولید در دست دارم، پس همیشه روی آنچه آماده و نهایی میشود، کنترل ندارم. بماند که این بار دیوید (کپ) فیلمنامهنویس بود و من از این حیث هم کنترلی نداشتم. او چهار سال پیش در لندن این ایده را با من در میان گذاشت و یک سال و نیم پیش آن را نوشت. وقتی اولین نسخه را گرفتم آن را به کمپانی وارنر دادم و گفتم پس از «حرکت ناگهانی ممنوع» این فیلم را میخواهم بسازم. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و میتوانست پروژه دیگری باشد که زودتر آماده میشود. البته که راضی بودم پروژه متفاوتی را کار میکنم؛ با اینکه «کیمی» از نظر داستانگویی ارتباطهایی به «حرکت ناگهانی ممنوع» داشت ولی چالشهای خاص خودش را هم داشت. من عاشق فیلمهای تریلر هستم و دیوید، درک خیلی عمیقی از داستانگویی سینمایی دارد و همین طور ایدههای داستانگویی و شخصیتپردازیای که فقط در فیلمها جواب میدهند یا دستکم در فیلمها بهتر کار میکنند. بیدلیل نیست که او موفقترین فیلمنامهنویس تاریخ سینماست.
نقد محمدرضا مقدسیان بر فیلم کیمی
- غافلگیر شدم که شنیدم ایده «کیمی» ۴ سال پیش مطرح شد چون خیلی به لحظه حال ما نزدیک است. این تصمیم که داستان در روزگار پاندمی اتفاق بیفتد از شرایط آمد یا اشتیاقی برای ترسیم حس معاصر تشویش/ تنگناهراسی/ قطع ارتباط بود؟
نه، وقتی تصمیم گرفتیم فیلم در زمان حال روی دهد، این شرایط به ما تحمیل شد. بحث ما این شده بود که چهطور فیلم را با این شرایط و شیوع کووید بسازیم؟ و بحث مهمی بود چون قرار بود فیلم را ده ماه پس از فیلمبرداری تماشا کنیم. ما در اولین ماههای سال میلادی گذشته یعنی ۲۰۲۱ فیلمبرداری کردیم که فکر میکنم هنوز موج دلتا نیامده بود و سپس امیکرون را هم پشت سر گذاشتیم. ما کار را با حدس و گمان پیش میبردیم که در صنعت فیلمسازی هیچکس از این وضعیت راضی نیست.
- فیلم نوعی جنون ناشی از قرنطینه را به نمایش میگذارد که فکر میکنم همه آن را تجربه کردهایم؛ حالتی که ما، هم احساس میکنیم در شوق فرار از خانه میسوزیم و هم از ترس جاری در بیرون خانه وحشت داریم. شما و دیوید چهقدر درباره این پویایی بحث کردید و چهطور بیماری انزواطلبی (اگروفوبیای) آنجلا را به آن پیوند زدید؟
میخواستیم شخصیتی سهبعدی خلق کنیم که در برخی لحظهها این طور به نظر نرسد که کووید را بهانه میکند تا رفتارش را توجیه کند. او شخصیت باهوش و سختکوشی است که گاهی خیلی خودخواه و بیملاحظه میشود. شما او را دوست دارید چون توانمند است و باهوش، اما گاهی هم تندمزاج میشود… برای زویی (کراویتس) هم شخصیتی نبود که بخواهد او را بینقص نشان دهد. بدیهی است که ما پیش از فیلمبرداری درباره شخصیت صحبت کردیم ولی تا زمان شروع کار واقعاً نمیدانید که بازیگرتان وقتی لازم باشد چهقدر میخواهد شخصیتی عوضی را به نمایش بگذارد.
- چطور زویی وارد پروژه شد؟
او بازیگری بود که واقعاً مرا شیفته همکاری کرده و به فهرست کسانی راه یافته بود که میخواهم با آنها کار کنم. وقتی این فیلمنامه دستم رسید، مطمئن بودم که نقش اوست. این شخصیت واقعاً به بازیگری نیاز داشت که از پس همه کارهایی که او انجام داد برآید. او سریع فیلمنامه را خواند، فوری جواب مثبت داد و همه چیز بهسرعت اتفاق افتاد.
- چه کسی تصمیم گرفت موهای آنجلا آبی باشد؟
زویی بود. او گفت در روزگار پاندمی شاهد آدمهای زیادی بوده که خودشان موهای خود را تغییر دادند و رنگ کردند تا فقط حسی از تغییر را به وجود آورده باشند. من شیفته این ایده شدم. او خودش مدل و رنگ را انتخاب کرد؛ ولی حالا تصورش هم غیرممکن است که او نمیخواهد مدل مویش این طوری باشد!
- این فیلم اجداد روشنی دارد: اول از همه «پنجره عقبی» و بعد «اتاق وحشت»، «تفاوت زاویه دید» و «مکالمه». درباره این فیلمها با دیوید صحبت کردید؟
الگوی این ارتباط، پیچیده است و غیرثابت. تا چه حد تحت تأثیر قرار دارید، تا چه حد آشکارا دزدی میکنید و تا چه اندازه تأثیرپذیریها و دزدیها را با هم ترکیب میکنید؛ همه اینها تماموقت جلوی شما اتفاق میافتد، چه زمانی که روی فیلمنامهای یا روی طراحی فیلمی کار میکنید، و چه موقع فیلمبرداری و حضور در اتاق تدوین. این فرایند پیوسته، رابطه شما با فیلمهایی است که روی شانههای آنها میایستید؛ و سپس لزوم واقعی این موضوع مطرح میشود که شما چه چیزی به این فیلمها اضافه میکنید. شاید کار خاصی نکنید و یک سری چیزهای کوچک اضافه کنید که فقط رنگوبوی فیلم را به گونهای تغییر دهند که مثل فیلمی شبیهسازیشده از روی یکی از فیلمهای قبل از خودش نباشد. خوشبختانه، دیوید و من همسنوسال هستیم و تأثیرپذیریهای ما تا اندازه زیادی یکی هستند و واقعاً نیازی نیست که چنین بحثهای روشنی داشته باشیم.
- آیا فناوری مدرن به عنوان سوژه، میتواند به ساخت تریلرهای پارانویایی محبوب دهه ۱۹۷۰ بینجامد؟
من میگویم دیگر توطئهای در کار نیست. همه چیز آشکار است. شما کتاب اسکات گالووِی با عنوان «چهار» را میخوانید و کاملاً میفهمید که این کمپانیهای غولپیکر چه میکنند. پس پارانویایی در کار نیست و همه چیز دارد اتفاق میافتد. ما حالا در شرایط منحصربهفردی هستیم که این کمپانیها از دولتها هم قدرت بیشتری دارند… و ما فقط زمانی از گندکاری آنها باخبر میشویم که افشاگرانی کارهای آنها را لو بدهند. تمام بدگمانی دهه ۱۹۷۰ به دلیل جنگ ویتنام و رسوایی واترگیت، حالا بهنوعی تغییر میسر داده و تقسیم شده است که احساس میشود بیش از دهه ۱۹۷۰ زندگیهای روزمره ما را تحت تأثیر قرار میدهد. این تصور که نهادها و افراد قدرتمندی هستند که تأثیر مستقیم و واقعی روی چگونگی زندگی روزمره ما دارند، در آن دهه موضوعی بود که کسی گوشه خیابان فریاد میزد و دربارهاش هشدار میداد ولی جدی گرفته نمیشود و دیوانه فرض میشد، اما حالا واقعیتی است که در آن زندگی میکنیم.
منبع: نیک شاگر، دیلی بیست